بازخوانی یادگاری بهاری «دهقان سامانی»
کد خبر: 4206670
تاریخ انتشار : ۰۳ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۸
شاعران شیعی‌سرود چهارمحال‌و‌بختیاری/ ۵

بازخوانی یادگاری بهاری «دهقان سامانی»

در بین شاعران چهارمحال‌وبختیاری توجه به موضوع بهار و نو شدن سال در پی وقوع نوروز باعث شده تا آثار ادبی ارزشمندی از آنان به یادگار بماند که از آن جمله می‌توان به مخمّس «بهاریه» اثر «میرزا ابوالفتح خان دهقان سامانی» اشاره کرد.

آرامگاه دهقان سامانی

بابک زمانی‌پور، رئیس گنجینه آموزش‌وپرورش چهارمحال‌وبختیاری در گفت‌وگو با ایکنا از استان با اشاره به اینکه منطقه چهارمحال‌وبختیاری، زیبای خفته در دامان زاگرس میانی از دیرباز موطن شاعران گران‌سنگی از دوران تیموری تا روزگار حاضر بوده است، اظهار کرد: طبع دُرر بار این شاعران نشئت گرفته از زیبایی‌های بی‌بدیل طبیعت آن بوده و باعث خلق آثار منظوم فراوانی در ستایش مواهب خدادادی شده است. 

وی ادامه داد: در بین شاعران و هنرمندان این منطقه توجه به موضوع بهار و نو شدن سال در پی وقوع نوروز باعث شده تا آثار ادبی ارزشمندی از آنان به یادگار بماند که از آن جمله می‌توان به مخمّس «بهاریه» اثر «میرزا ابوالفتح خان دهقان سامانی» اشاره کرد.

 پژوهشگر تاریخ و فرهنگ چهارمحال و بختیاری با بیان اینکه دهقان سامانی در سال‌های 1222 تا 1287هجری شمسی زیسته است، افزود: میرزا ابوالفتح‌خان ملقب به «سیف‌الشعرا» و متخلص به «دهقان» از شعرای اهل شهر شکوفه‌ها سامان مینو نشان بوده و صاحب و مصنف آثاری چون دیوان اشعار «شکرستان»، مثنوی «سلیمان و بلقیس»، مثنوی «داوود و طالوت و جالوت»، «هزار و یک شب» منظوم و «باستان نامه» است.

به‌مناسبت بهار طبیعت و در آغازین روزهای سال ۱۴۰۳، این بهاریه زیبا از شاعر نامی چهارمحال‌وبختیاری تقدیم مخاطبان گرامی ایکنا می‌شود.

خبرت هست که هنگام بهار آمده است
باز ساز طرب و عیش به کار آمده است
مرغ از ساغر گل باده‌گسار آمده است
باده زد نرگس و در مست و خمار آمده است

بر لب جوی در افتاده، کند بی‌هوشی

ابر آذار کند گریه که تا گل خندد
ریشه نامیه با رشته جان پیوندد
خلق را بی‌طرب و عیش دمی نپسندد
راغ از لاله به‌ بر سرخ پرندی بندد

باغ از سبزه کند دعوی اطلس‌پوشی

باغبان چیده گل سرخ، هزاران دسته
یک‌یک از رشته آه دل بلبل جسته
تار صبر دل آن سوخته را بگسسته
سنبل خم شده سر برده فرو آهسته 

راز گوید به عروسان چمن سر گوشی

غنچه آلوده به خون چون سر ببریده دهن
ارغوان غرقه به خون است میان گلشن
لاله مانند شهیدان به برش سرخ‌کفن
مرغکان‌ راست همه قصد زیارت به چمن

بلبل آواز بر آورده، کند چاوشی

ز آتشین ناله خود مرغ به شاخ است کباب
ساز از ناله او گشته نی و چنگ و رباب
سمن و نسترن افروخته در شب، مهتاب
در چنین فصل نباید بزنی جام شراب؟

با چنین حال نباید که به عشرت کوشی؟ 

از شکوفه است درم‌ریز درخت بادام 
مرده را بوی گل و لاله کند زنده عظام
لاله ساغر بگرفته به کف و نرگس، جام
باده و ساده ببایست تو را این هنگام

به چه کار آید اگر دین و دلت نفروشی

سار برداشته است از سر کُهسار خروش
گشته تاراج ز دراج، دل و طاقت و هوش
فاخته ساخته نسرین فلک را کر گوش
در چنین فصل که خُم‌خانه چرخ است به‌جوش

از چه ناری به لبت کف ز می سر جوشی؟ 

شانه‌ هدهد به سر طره شمشاد زند
پر به خلوتگه بلقیس پریزاد زند
گرید از عشق سلیمان و برش داد زند
در چنین فصل که او شورد و فریاد زند

از چه در زمزمه نایی و کنی خاموشی؟

در چنین فصل بباید به چمن رو کنیا
گل چنی، خار غم از پای دلت بر کنیا
بلبلان را ز نی و تار به شور افکنیا
کج نشینی سخن از راستی ره زنیا

باده تلخ به یاد لب شیرین نوشی

انتهای پیام
captcha