خیابان کاوه اهواز که امروز یکی از خیابانهای شلوغ این شهر است، در حدود ۵۰ سال پیش هم شلوغ بود. شلوغی این خیابان در آن سالها تنها به خاطر وجود بازار و مغازههای متنوع و رنگارنگش با عرضه انواع خرما، رطب، ماهی، میوه، سبزیجات و مرکبات نبود، در سالهای ۵۲ تا چند سال پس از آن، یک پاتوق قرآنی بهنام «مکتب قرآن» پای عموم مردم شهر بهویژه جوانان و دانشجویان را به این خیابان باز کرده بود؛ مؤسسهای که تحت مدیریت یک تاجر و چهره قرآنی شناخته شده در آن دوره تأسیس شد و خیلی زود پاتوقی برای جلسات و فعالیتهای مذهبی و فرهنگی شهر شد.
حاج عبدالحسین محمدزاده، معلم نبود، اما باب تعلیم قرآن را در اهواز در یک دوره دشوار یعنی سالهای اول دهه پنجاه شمسی که به دلیل فشارهای شدید ساواک و رژیم پهلوی، فضای سیاسی و فرهنگی شهر اهواز کاملاً در حال رکود و انفعال بود، باز کرد. او بیش از هر چیز دغدغه جوانان شهر را داشت که با داشتن غنیترین فرهنگ و مذهب در اثر هجوم فرهنگ بیگانه به صورت نسلی سرگردان درآمده بودند و مکتب قرآن او در آن دوره، پناهگاه فکری امنی برای رسیدن به اندیشههای انسانی بود. زمانی که شهید مطهری برای تدریس به مکتب قرآن اهواز آمده بود، به وی گفته بود: «در شرایطی که قرآن و دین غریب است و جوانان در معرض فتنههای متعدد زمان قرار گرفتهاند، شما بهترین و زیباترین و با ارزشترین روش را انتخاب کردهاید. انصافاً زمان را درک و نیاز دانشجو را تشخیص دادهاید و لطف خداوند شامل حال شما شده است.» (سفیر قرآن، صحفه ۳۲)
امروز به جز بازاریان قدیمی اهواز، علما و جوانان آن دوره که در کلاسهای مکتب قرآن مینشستند، افراد زیادی مکتب قرآن را نمیشناسند. کسی نمیداند، حدود ۵۰ سال پیش حاج عبدالحسین محمدزاده، تاجر معروف شهر اهواز برای پا گرفتن کلاسهای مکتب قرآن، پای بزرگترین استادان و علمای کشور را در دوران پیش از انقلاب به شهر اهواز باز کرد. کسی نمیداند، حاج عبدالحسین به خاطر مکتب قرآن هر بار با تهدیدهای جدی ساواک رو به رو بود. کسی نمیداند در همین خیابان کاوه اهواز، حدود پنجاه سال پیش، حاج آقای قرائتی، ۲۰۰ جلسه درس برگزار کرد یا بزرگانی مثل شهید بهشتی و شهید مطهری و علامه جعفری در مکتب قرآنی در همین خیابان برای مردم از اسلام و قرآن میگفتند. کسی نمیداند ساواک برای به زانو درآوردن حاج عبدالحسین محمدزاده به سبب فعالیتهایش در مکتب قرآن و حمایت از امام خمینی(ره)، او را متحمل پرداخت ۵ برابر مالیات میکرد، اما دست از تلاشهایش برنمیداشت. مکتب قرآن اهواز جزئی از تاریخ فعالیتهای قرآنی این شهر است که فعالان قرآنی آن هم شاید از آن مطلع نباشند.
عبدالحسین محمدزاده در چهاردهم فروردین ۱۳۱۶ شمسی در بندر ریگ متولد شد. شش ساله بود که آیتالله شیخ حسین محدث بندر ریگی بعد از ۱۸ سال که در حوزه نجف تحصیل کرده بود، برای هدایت مردم ساکن بندر ریگ راهی آن شهر شد و رونقی به مسجد و محافل و مسائل مذهبی داد. نهضتی در میان کودکان و نوجوانان به وجود آمد. حاج نصرالله، پدر عبدالحسین محمدزاده، تلاش کرد کودکش در مکتب این عالم بزرگوار با الفبای مکتب صادق آل محمد(ص) آشنا شود.
عبدالحسین محمدزاده در خاطرات خود درباره پدرش نوشته است: «پدرم مسلط به قرآن بود و در جلسات و بحثهای علمی از آیات قرآن برای اثبات نظریات خود استفاده میکرد. صبح با صدای تلاوت قرآن یا تعقیبات او از خواب بیدار میشدیم. شبهای جمعه دعای کمیل را با صدای گیرای خود در تاریکی از حفظ میخواند و عنایت داشت که فرزندانش با قرآن و دعا آشنا باشند.» (کتاب سفیر قرآن، صفحه ۲۸)
وی در نوجوانی از زادگاه خود به اهواز مهاجرت کرد و در این شهر به تحصیل پرداخت. تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان شاهپور اهواز به پایان رساند و در این شهر بود که با پیر و مراد خود ابوالفقها آیتالله العظمی سیدعلی بهبهانی از مراجع بزرگ و بانفوذ خوزستان، آشنا شد. عظمت روحی آن مرد خدا باعث شد محمدزاده به مدت ۲۲ سال همراه و ملتزم ایشان در سفر و حضر باشد و از راهنماییها و ارشادات آن وجود تابناک بهرهمند شود. او درباره این دوران مینویسد:
»در این دوران با آیتالله بهبهانی انس فوقالعادهای پیدا کرده بودم. ابوالفقها، نمازها را به جماعت در حسینیه شماسی اهواز میخواند. او مرجع تقلید، معلم اخلاق، دنیای حلم، روح ایثار به حد اعلای درجه و خلاصه هر چه خوبان داشتند، او به تنهایی داشت. لطف خدا شامل حال من شد تا در جوار آن بزرگ فرزانه، علم، اخلاق، عشق و ایمان را بیاموزم و او چه صمیمانه و چه مهربان و صبور به همه سؤالات و ابهامات من پاسخی درخور و شایسته میداد. سالها کنار ابوالفقها قرار گرفتم تا فراز دیگری را از این کهن مدرسه بیاموزم. آموختم در حد قبول کردن ولی متأسفانه این قبول به باور مبدل نشد و این مسئله را سالها بعد با آیتالله مرتضی مطهری در میان گذاشتم. عرض کردم استاد، حلاوت ذکر را نمیچشم و علامت آن این است که از روز شنبه تا جمعه بارها خدا را فراموش میکنم. استاد متفکر بیانی فرمود که تا اندازهای سنگینی رنجی که بر وجود من مستولی بود، کاسته شد. استاد فرمود: به یاد خدا بودن یا به قلب است، یا به زبان یا به عمل و شما از صبح جمعه تا لحظات آخر روز جمعه عملا به یاد خدا هستید و ما میبینیم که نعمت خداوند عملا شامل شما است و در شرایطی که قرآن و دین غریب است و جوانان در معرض فتنههای متعدد زمان قرار گرفتهاند، شما بهترین و زیباترین و با ارزشترین روش را انتخاب کردهاید. انصافا زمان را درک و نیاز دانشجو را تشخیص دادهاید و لطف خداوند شامل حال شما شده است». (سفیر قرآن، صفحه ۳۲)
محمدزاده به علت ارتباط مداوم و پیوسته با علما و خطبا و حضور مرتب در مجالس آنها و به قصد سکونت در تهران و فعالیتهای مذهبی، خانه، محل تجاری و مغازه خود را فروخت و در سال ۱۳۴۱ به تهران رفت. او در تهران خود را به طور تمام وقت در خدمت نهضت اسلامی قرار داد به طوری که در انتقال اعلامیههای امام خمینی و توزیع آن در سطح استان خوزستان نقش بارزی را ایفا کرد و با ابداع شگردهای ابتکاری و مخفی نمودن اعلامیهها در بین کالا، عدلهای پارچه و محصولات تجاری توانست آنها را به اهواز منتقل کند و توزیع کند.(سفیر قرآن، صفحه ۳۴)
در تهران زمینه فعالیت مذهبی برای محمدزاده خیلی وسیعتر از اهواز بود، اما یک مسئله او را رنج میداد و آن دوری و جدایی ظاهری با مرادش، آیتالله بهبهانی بود. تا اینکه فرزند آیتالله بهبهانی به محمدزاده تلفن کرد که حضرت آیتالله قصد تهران دارد و بررسی کردیم منزل شما از همه جا مناسبتر است. آیتالله العظمی بهبهانی از اهواز به تهران و به خانه ایشان تشریف آوردند و سپس دیگر مراجع نیز به آنجا میآمدند و از ایشان دیدن نمودند. پس از آزادی نسبی امام و بازگشت علما به شهرهای خود با فشار بیش از حد رژیم ناچار شدند از تهران به اهواز مراجعت و مجددا در آنجا سکنی گزینند.
محمدزاده برای کارهای تجاری هر ماه به مدت یک هفته به تهران میرفت و این فرصتی بود تا با علما و خطبای بزرگی آشنا شود. نارساییهای موجود در جلسات مذهبی و مساجد را میدید و شاهد بود که در جلسات دینی آدمهای بی سواد و تحصیل کرده با هم شرکت میکنند. اگر واعظ ملا بود، فرد بی سواد رنج میبرد و اگر معلومات واعظ کم بود، مستمع تحصیل کرده در عذاب بود. این مسائل او را به فکر چاره جویی انداخت. او که در زیر ساختهای فکریاش عشق به اسلام و خدمت به دین و مذهب موج میزد توانست در شهر اهواز در کنار کار تجارت، پایههای یک مؤسسه دینی جهت عملی نمودن اندیشه خدمت به دین و پرورش نسل جوانی که در معرکه دین زدایی رژیم طاغوت گرفتار شده بودند و به دنبال مأوا و تکیه گاهی میگشتند را پی ریزی و تأسیس کند.
این مؤسسه که در سال ۱۳۵۲ تأسیس شد، بعدها به کانونی فراگیر در شهر اهواز برای طالبین و تشنگان معارف دینی تبدیل شد.
در سالهای اول دهه ۵۰ شمسی به دلیل فشارهای شدید ساواک و رژیم پهلوی، تقریبا تمام تشکلهایی که در قالب گروهها و انجمنهای مذهبی، سیاسی به صورت آشکار فعالیت میکردند، مجبور به تعطیلی و یا انحلال شدند. در این سالها جو حاکم بر فضای سیاسی و فرهنگی شهر اهواز کاملا در حال رکود و انفعال بود و از این جهت جای خالی جریانهایی که احساسات و شور و شوق طبقه جوان را هدایت کرده و جهت دهنده این فعالیتها باشند، کاملا احساس میشد.
محمدزاده که پس از دستگیری امام در سال ۴۲ به تهران عزیمت کرد و به دلیل حضور آیتالله بهبهانی در خانهاش در تهران و در زمان تحصن برای آزادی امام از سوی ساواک تحت فشار قرار داشت، مجبور شد برای رهایی از فشارهای رژیم به اهواز مراجعت کند. ایشان با توجه به تجربیاتی که از فعالیتهای فرهنگی در دوره اقامت در تهران اندوخته بود، تصمیم گرفت کار فرهنگی جدیدی در اهواز شروع کند.
محمدزاده درباره انگیزه شکلگیری مکتب قرآن چنین نوشت: «با توسعه کمی و کیفی وسایل ارتباطی، عصر ما به صورت میدانی برای نبرد آرا و جنگ عقاید و جنگ ایدئولوژیها و فلسفهها درآمده است. به طوری که هر یک از گروهها و نظامهای مختلف، با به کارگیری همه وسایل ارتباطی موجود و با استفاده از آخرین روشهای علمی، فلسفه و عقیده خود را به صورتهای بسیار جالب و گیرا به جهانیان عرضه میکنند و برای تسخیر افکار و اندیشهها با یکدیگر مسابقه میدهند. در این میان چیزی که بیش از هم ترویج میشود مادیگری و به دنبال آن پوچ گرایی و بریدن از مذهب و اخلاق و معنویت است که متأسفانه در میان جوانان و روشنفکران ما رخنه کرده است و نسل امروز با پیروی از فلسفههای بیمارگونه غربی اصالتهای خود را گم کرده و با داشتن مترقیترین مذهبها و غنیترین فرهنگها، به صورت نسلی سرگردان درآمده است. وظیفه ایجاب میکند که ما نیز همگام با زمان پیش برویم و در برابر هجوم امواج بی دینی وارد عمل شویم و با استفاده از وسایل جدید، تعلیمات زنده و زندگیساز اسلام را به جوانان عرضه کنیم.» (سفیر قرآن، صفحه ۵۰)
با توجه به همین ضرورت حیاتی بود که مؤسسه تعلیم و تربیت اسلامی «مکتب قرآن» به وجود آمد. محمدزاده پیش از تأسیس مکتب، تصمیم به مشورت با آیتالله بهبهانی گرفت و آیتالله نیز در تاریخ چهارم ذیالحجه سال ۵۱ در نامهای برای او نوشت:
»در مورد مؤسسهای به نام مکتب قرآن، چون با شرحی که مرقوم داشتهاید برای تنویر افکار جونان و هدایت آنان به مبانی دین مقدس اسلام است و بسیار امر مرغوب و ممدوحی است، شرعاً مجاز و مأذون میباشید. در تأسیس آن نهایت سعی و کوشش نمایید که اصول عقاید بیشتر در آنجا تدریس شود که مورد احتیاج بیشتر افراد است.» (سفیر قرآن، صفحه ۵۱).
محمدزاده پس از کسب این مجوز بلافاصله زمین مؤسسه مکتب قرآن را در شهریور سال ۵۱ خریداری کرد که در بهمن همان سال، کارهای ساختمانی آن شروع شد و در دیماه ۵۲ به پایان رسید. این ساختمان سه طبقه بود که در طبقه اول دفتر تجاری ایشان دایر بود. وی سالها تمامی هزینههای فعالیتهای دینی و تبلیغی مؤسسه را از این محل تأمین و از کسی کمک مالی قبول نمیکرد. در طبقه دوم ساختمان، تالار سخنرانی و کلاسهای آموزشی و اتاق فرمان صوت و دستگاههای سمعی و بصری بود. در طبقه سوم نیز یک سالن بزرگ کتابخانه، مخزن و محلهایی برای مطالعه کتاب و همچنین مهمانسرای مؤسسه قرار داشت که محل استقرار شخصیتهایی بود که برای سخنرانی به اهواز دعوت میشدند.
پس از اتمام کارهای ساختمانی، مؤسسه مکتب قرآن در ۲۱ دی سال ۵۲ همزمان با برگزاری جشنهای عید غدیر، با حضور آیت الله العظمی بهبهانی و دیگر علمای شهر اهواز و گروه کثیری از طبقات مختلف افتتاح شد و بلافاصله فعالیتهای خود را آغاز کرد.
در یکی از اطلاعیههای مؤسسه که در آن سال منتشر شد، آمده است:
»مؤسسه مذهبی مکتب قرآن در پاسخ این نیاز همگانی(آشنایی با اسلام) و نجات نسل جوان، تأسیس و گامی کوتاه برداشته و ساختمانی مجهز و مدرن بنا نموده و با تشکیل کلاسهای اصول عقاید اسلامی به سبکی نوین در سطوح مختلف: ابتدایی، متوسطه، عالی و تعلیم و تفسیر قرآن با انعقاد کنفرانسهای اسلامی توسط استادان و محققین عالیقدر اسلام، نونهالان، جوانان و دانشجویان را با دید وسیع مذهبی و جهان بینی عظیم و شگرف و علمی اسلام آشنا میسازد و به منظور تحقیق و تتبع در زمینههای مختلفه اسلامی، و تاریخی و انسانی، کتابخانهای مجهز در طبقه سوم دائر و کتب موجود در آن به رایگان در اختیار همه قرار خواهد داد. این مؤسسه از روز شنبه عید غدیر خم سال ۱۳۵۲ شمسی کلاسهای خود را شبانه روز دائر و دفتر مؤسسه برای ثبت نام در کلاسهای اصول عقاید و تعلیم قرآن همیشه باز است و به هیچ عنوان پولی دریافت نخواهد کرد.» (سفیر قرآن، صفحه ۵۲).
چون مکتب قرآن، به عنوان یک کانون فرهنگی مبنای فعالیتهای خود را بر آموزش و تربیت جوانان و نوجوانان متمرکز کرده بود؛ طبیعی بود که در این بعد تلاشهای فراوانی صورت بگیرد. بنابراین کلاسهای قرآن، احکام و کلاسهای اعتقادی همراه با برنامههای متنوعی همچون کلاسهای سرود و تئاتر و برنامههای ورزشی تدارک دیده شده که تأثیر زیادی در علاقهمند کردن جوانان و نوجوانان به مسائل اسلامی و معارف دینی داشت. در این خصوص استفاده از ابزاری همچون پخش فیلم، اسلاید، نوار، کتاب، نمایش تئاتر درباره شخصیتهای صدر اسلام و بالاخره چاپ و انتشار کتابهای کودکان تحول مهمی را در رابطه با تأثیر مکتب قرآن در تفکر جوانان و نوجوانان شهر اهواز ایجاد کرد.
سلسله درسهای حجتالاسلام محسن قرائتی که در آنها به بیان اصول عقاید و احکام قرآن پرداخته شد، از برنامههای مکتب قرآن بود. این کلاسها به دلیل شیوه نو و طرحهای ابتکاری جذاب و گیرا بود. آقای قرائتی تنها در فاصله سالهای ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳ بیش از دویست جلسه کلاس درس در مکتب قرآن، برقرار کرد. آقای محمدزاده ایشان را در سطح مدارس اهواز نیز میبرد تا برای دانش آموزان سخنرانی کند.
حجتالاسلام محمدحسین راستگو نیز در آن سالها با شیوه ابداعی و پر جاذبه به نوجوانان و کودکان درس میداد.
از دیگر فعالیتهای مکتب قرآن، برپایی جلسات سخنرانی عمومی و پرسش و پاسخ در تالار اجتماعات مؤسسه بود. این نوع فعالیتها بیشترین جمعیتها را به سوی مکتب قرآن سرازیر میکرد و پردردسرترین فعالیتهای مؤسسه برای رژیم پهلوی محسوب میشد. مکتب قرآن با فعالیت خود باعث ورود استادان و اندیشمندان فرهیخته از قم، تهران، شیراز، تبریز و دیگر شهرستانها به اهواز شد؛ سخنرانان برجستهای همچون آیتالله مرتضی مطهری، آیتالله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی، فیلسوف بزرگ شرق علامه محمدتقی جعفری، استاد سید مرتضی شبستری، دکتر محمدمهدی جعفری، آیتالله جعفر سبحانی، دکتر عبدالکریم بیآزار شیرازی، دکتر غلامعلی حدادعادل، غلامرضا گل سرخی و ... .
وجود چنین علمایی باعث شد که کلاسهای مکتب قرآن از نظر سطح علمی، همتراز با حوزه و دانشگاه تشکیل شود.
از آنجا که رژیم پهلوی اینگونه فعالیتهای فرهنگی را برای حفظ موجودیت و امنیت خود مضر تشخیص داده بود، سعی در کنترل آنها و ایجاد محدودیت برای سخنرانان یا شرکت کنندگان در مکتب قرآن داشت.(سفیر قرآن، صفحه ۶۱).
مکتب قرآن در اهواز میکوشید تا با آهنگ ملایمی جدا از بلندگوهای تبلیغاتی رژیم به ترویج دین اسلام به شکل خالص و ناب بپردازد. کم کم با آمدن سخنرانها و واعظانی که استقلال عملی آنها از حکومت در نزد عموم به اثبات رسیده بود، وجهه و اعتبار مکتب قرآن در دل و ذهن نسل جوان به خصوص دانشجویان بالا گرفت. فعالیتهای مکتب قرآن روز افزون شد و به همان نسبت نیز محدودیتها و فشارهای وارده از سوی رژیم، بر گردانندگان آن بیشتر شد. عبدالحسین محمدزاده که بار اصلی مدیریت مکتب قرآن را بر دوش میکشید، یک تنه پاسخگوی سؤالات حکومت در مورد برنامههای مکتب قرآن بود. دامنه این محدودیتها آن چنان بود که به بیت مؤسس مکتب قرآن نیز کشیده میشد. بهدنبال اوجگیری مبارزات علیه رژیم پهلوی، خانواده تصمیم به مهاجرت از شهرستان اهواز و سکونت در تهران گرفتند تا شاهد به ثمر رسیدن زحمات چندین ساله خود برای پیروزی انقلاب اسلامی از نزدیک باشند. (سفیر قرآن، صفحه ۳۹).
انتهای پیام