کد خبر: 4232568
تاریخ انتشار : ۰۲ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۵
حق الناس/ ۳۷

چگونه زندگی دچار «سُحت» می‌شود

خورنده مال حرام، ممکن است خودش خیال کند، غذای لذیذ تناول می‌کند یا خانه و تشریفات زندگی‌اش را پاکیزه بداند یا تصور کند که در رفاه و آسایش است و دنیای خوشی دارد، اما توجه ندارد که سراسر زندگی او از حیث معنا، «سُحت» است.

4«حق‌الناس» مهم‌ترین و پربسامدترین موضوع در دین اسلام است تا جایی که طولانی‌ترین آیه قرآن (سوره بقره آیه ۲۸۲) نیز به همین موضوع اختصاص دارد و امیرالمؤمنین امام علی (ع) نیز می‌فرمایند «خدای متعال رعایت حقوق بندگانش را مقدمه‌ای بر رعایت حقوق خودش قرار داده است.»

اوج تجلیگاه توجه به حق‌الناس در مکتب اسلام و اهل‌بیت (ع) را می‌توان در شب عاشورا مشاهده کرد؛ هنگامی که امام حسین(ع) شرط پیکار با ظلم و همراهی با خود را بدهکار نبودن گذاشت و بیعت خود را از افرادی که حقی بر گردن دارند برداشت چراکه پرداخت حق مردم را مقدم بر حضور در جهاد با طاغوت می‌دانستند.

همین رویداد مهم و درس‌آموز از واقعه کربلا سبب شد تا ایکنا در ماه محرم و صفر امسال به موضوع مهم «حق‌الناس» بپردازد و بخش‌هایی از کتاب «حق‌الناس، ارتباط متقابل حقوق مردم و اخلاق اسلامی» نوشته آیت‌الله‌العظمی مظاهری را به نظر مخاطبان خود برساند که در ادامه مشروح بخش سی و هفتم با عنوان «معنای «سُحت» در قرآن کریم» را می‌خوانید.

قرآن شریف در برخی آیات، برای تحذیر بندگان از مال حرام، به جای آن واژه «سُحت» را به کار برده است. مثلاً در آیه‌ای می‌فرماید؛ «أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ». سُحت از نظر لغت، چندین معنا دارد و بیشتر با دو معنای «خباثت و آلودگی مال» و «پوسته جدا شده و قابل دور انداختن» شناخته می‌شود.

از آنجا که مال حرام، فاسد و آلوده است، قرآن کریم، خباثت آن را با واژه «سُحت» به بندگان می‌فهماند. در واقع قرآن شریف می‌فرماید؛ مال حرام، به تمام معنا آلوده و خبیث است. پس کسی که اموال دیگران را به ناحق می‌خورد، طبق فرهنگ قرآن کریم، خباثت یا آلودگی خورده است. معلوم است که چنین کسی در دنیا گرفتار و در آخرت گرفتارتر خواهد بود.

خورنده مال حرام، ممکن است خودش خیال کند، غذای لذیذ تناول می‌کند یا خانه و تشریفات زندگی‌اش را پاکیزه بداند یا تصور کند که در رفاه و آسایش است و دنیای خوشی دارد، اما توجه ندارد که سراسر زندگی او از حیث معنا، «سُحت» است. کسانی که چشم بصیرت دارند، خباثت مال حرام را می‌بینند. آنان می‌بینند غذای افرادی که با مکیدن خون مردم زندگی خویش را می‌گذرانند، مثل خون است.

 شخصی به نام حاج مؤمن از رفقای خوب مرحوم آیت‌الله دستغیب(ره) و از اولیاء الله در شیراز بود. ایشان گفته بود: در جوانی دلم هوای امام زمان‌(عج) را کرد، هرچه این طرف و آن طرف زدم، تشرف حاصل نشد، لذا اعتصاب غذا کردم، برای اینکه خدمت حضرت برسم؛ یعنی روز‌ها روزه می‌گرفته و موقع افطار غذا نمی‌خورده است. می‌گوید دو، سه روز بعد، کسی از طرف امام زمان(عج) آمد و یک غذا برایم آورد و فرمود: با این غذا افطار کن و نمی‌خواهد اعتصاب غذا کنی! بعد گفته بود که باید با فلان آقا به سمت مشهد بروی و در قم، شخص دیگری را می‌بینی، به دستورات او عمل کن تا موفق به تشرف گردی.

خلاصه اینکه، مرحوم حاج مؤمن می‌گوید: با آن آقا همسفر مشهد شدم و در راه با من شرط کرد که باید به غیر از غذایی که او به من می‌دهد، غذای دیگری نخورم. در یکی از توقف‌های بین راهی عده‌ای را مشغول غذا خوردن دیدم. می‌گوید: آنها ناهار می‌خوردند و از غذا خوردن خود لذت می‌بردند، اما من دیدم که چرک و خون می‌خورند. غذا آلوده به چرک و خون است و همین طور که لقمه در دهان می‌گذارند، از اطراف دهانشان چرک و خون سرازیر می‌شود. می‌گوید: خیلی ترسیدم و پیش آن آقا آمدم. او فرمود: می‌خواهی با چه چیز تشرف پیدا شود؟! یعنی آیا انتظار داری با خوردن غذای حرام و آلوده، خدمت حضرت ولی عصر(عج) مشرف شوی؟

نظیرش در اصفهان اتفاق افتاده است. حدود صد سال قبل، خانمی بچه‌اش را گم کرده است. نقل می‌کنند او نزد یکی از علمای متقی آمد و گفت: بچه‌ام را از شما می‌خواهم. آن عالم که هیچ تماسی با حکومت نداشته، هرچه می‌گوید: من هیچ کاره هستم و با دستگاه ظلم رابطه‌ای ندار،م آن زن قبول نمی‌کند. افراد حاضر تعریف کرده‌اند که بالأخره آن عالم به اصرار آن زن، به خانه حاکم وقت که حاکم ظالمی بود، رفت. موقع خوردن شام بود. آن حاکم تعجب کرد که چرا ایشان به خانه او آمده است. عالم، قضیه را بیان کرد. حاکم گفت: بچه را برای شما پیدا می‌کنیم، اما حال که تا اینجا آمده‌اید، بنشینید و با ما شام بخورید. عالم نپذیرفت، تا اینکه با اصرار حاکم و پس از آن با اجبار او مواجه شد. آنگاه آن عالم، چشم بصیرت به ظالم داد؛ یک مشت از برنج‌ها را برداشت و فشار داد تا اینکه از بین انگشتانش خون جاری شد. سپس رو به حاکم ظالم گفت: خون بخورم یا پلو؟ غذایت را حلال کن و از این سُحت و لجن و خون جدا کن، آنگاه غذایت را می‌خورم.

کسانی که خدا چشم بصیرت به آنها داده، می‌بینند که غذای حرام و غذای دزدی، خون و لجن و نجاست است و کسی که می‌خورد، خیال می‌کند که غذای لذیذ می‌خورد.

خانه‌ای که ظلم در آن باشد، خانه‌ای که از راه حرام ساخته شده و فرش‌هایی که از راه حرام تهیه شده باشد، کسانی که چشم بصیرت دارند، می‌بینند که آلوده است. آن خانه پر از آلودگی است، پس، از این گونه خانه‌ها و غذا‌ها فرار می‌کنند. معنای دیگر سُحت چنانکه بیان شد، «پوسته جدا شده و قابل دور انداختن» است. در واقع می‌توان گفت: مال حرام، دین، مروت و اخلاق انسان را فاسد می‌کند و به صورت پوسته‌ای درمی‌آورد که باید دور انداخته شود.

بی‌جهت نیست که امیرالمؤمنین(ع) و نیز امام صادق(ع) در دو روایت جداگانه می‌فرمایند: افرادی که مال حرام می‌خورند، از پیروان ما نیستند. در واقع آنها پیر تابع شیطانند و شیطان در اموالشان شریک است. چنانکه قرآن کریم می‌فرماید: «وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ».

از امام باقر(ع) راجع به معنای شراکت شیطان در این آیه شریفه سؤال شد، ایشان فرمودند: شیطان با مال حرام، در اموال انسان شریک می‌شود؛ چنان که با نطفه حرام در اولاد آدمی شریک خواهد شد. در زمان خلافت مهدی عباسی، شخصی به نام شریک، عالم اهل سنت و محل رجوع مردم و مورد اطمینان و احترام آنان بود. روزی خلیفه او را احضار کرد و گفت: شما باید یکی از سه کار را بپذیرید؛ یا عهده‌دار قضاوت در حکومت شوید یا معلم خصوصی فرزندان من باشید و آنها را تعلیم دهید یا دست‌کم یک مرتبه با من غذا بخورید. شریک قدری فکر کرد و برای رهایی از دام آن دو پیشنهاد چون چاره‌ای نداشت، غذا خوردن با خلیفه را انتخاب کرد. هنگامی که غذای خلیفه را خورد، شخص فهمیده‌ای که ناظر ماجرا بود، گفت: پس از این غذا، شیخ روی رستگاری را نخواهد دید. اتفاقا همین طور هم شد و بعد از آن، هم قاضی القضات شد و هم فرزندان خلیفه را تعلیم داد و بالاخره درباری شد. نوشته‌اند روزی درباره کسری حقوق خود با مأمور پرداخت حقوق چانه می‌زد. آن شخص گفت: مگر چیزی فروخته‌ای که پول آن را تمام می‌خواهی؟ شریک گفت: آری، به خدا قسم، مهم‌تر از هر چیز، دینم را فروخته‌ام. یعنی دینش در اثر خوردن مال حرام یا سحت، تباه شد و مثل پوسته‌ای فاسد، از وی جدا گردید.

انتهای پیام
captcha