ایکنا _ استاد ارجمند، در آغاز سخن لطفا به عنوان کسی که از جوانی تاکنون، بیش از 70 سال از عمر شریف خویش را در خدمت ادب و زبان فارسی با عشق و پشتکار گذرانده، به شاگردان بسیاری ادبیات فارسی درس داده و به روشنی، کام مردم میهن خویش را با آثار مؤثر و گرانسگ ادبی خود شیرین کرده است، بفرمایید در جهان ما که خواندن عمیق و دقیق در مقام قیاس با روزگار پیش یکی از نقاط غفلت انسان امروز است، برای فهم و میل بیشتر زبان و ادبیات فارسی میان نسل کودک و نوجوان باید چه کرد؟
پرسش مهمی است. دو ماه پیش سه نفر از افغانستان برای مشورت درباره موضوعی به (اینجا) یعنی فرهنگستان زبان و ادب فارسی آمده بودند. این افراد گفتند ما آمدهایم تا شما بگویید در مقابل حکومت پشتون، که امروز در کشور ما حاکم است و میخواهد زبان فارسی را در افغانستان تضعیف کند و از سوی دیگر زبان پشتو را به عنوان زبان رسمی معرفی کند، چه کنیم؟ گفتم به نظر من، شما اصلا نباید ناراحت شوید که پشتو را بر فارسی مقدم کردهاند، زیرا پشتو سابقه ادبی ندارد. شما میتوانید یک کتاب را نام ببرید که به زبان پشتو نوشته شده و جنبه جهانی داشته باشد؟ در حالی که زبان فارسی در کنار زبانهای مهم دنیا آثاری دارد که این آثار جنبه جهانی دارند و این آثار یعنی آثاری که به زبان فارسی خلق شده، در دنیا یگانه است و هیچ وقت تضعیف نخواهد شد.
وقتی روسها حاکم بودند و حکومت شوروی وجود داشت، در بخارا در ملأ عام به زبان فارسی سخن گفتن، را قدغن کرده بودند و برای آن جریمه قائل شده بودند. اگر مأموران در خیابان میدیدند که دو نفر فارسی حرف میزدند، آنها را جریمه میکردند. دیدیم که شوروی با آن عظمتش از بین رفت! ولی زبان فارسی هنوز پایدار است و پایدار خواهد ماند. زبان فارسی جزء دو سه زبانی محسوب میشود که به بشریت معنا داده است.
یک دانشمند معروف حماسهشناس، شاهنامه فردوسی را در کنار «کمدی الهی» اثر دانته، بزرگترین اثر در زبان ایتالیایی و در کنار مجموعه آثار «شکسپیر» و «ایلیاد و ادیسه هومر» قرار داده و این چهار اثر را یادگار شکوهمند نبوغ بشری نامیده است. بسیار جالب است که یک نفر از هرکدام از این چهار اثر یک جمله، فقط یک جمله را به عنوان شاهکار انتخاب کرده است. از شاهنامه جمله: «توانا بود هرکه دانا بود». از شکسپیر جمله: «بودن یا نبودن؛ مسئله این است.» از ایلیاد هومر جمله: «من نیرومندترینم اگر باور ندارید، بیازمایید.» و همچنین از «کمدی الهی» این جمله را انتخاب کرده است: «شما که وارد میشوید دست از هر امیدی بشویید.»
و جالبتر آنکه، بین این چهار جمله که از این چهار اثر نقل کرده است، جمله منتخب از شاهنامه «توانا بود هر که دانا بود» را انسانیتر از سه جمله دیگر دانسته است. به هر حال، همانطور که به یاران افغانی گفتم که زبان فارسی در مقابل پشتو پایدار میماند و لازم نیست شما کاری کنید، زبان فارسی آنقدر قوی است که خودش خود را نگه خواهد داشت و اهمیت آن روزبهروز بیشتر خواهد شد. در زبان فارسی آثاری به وجود آمده است، که هرکدام از آنها برای هویتبخشی به یک ملت کافی است. اگر ملتی فقط «حافظ» را داشته باشد، برای هویت داشتن آن ملت کافی است، در حالی که ما نه تنها حافظ، سعدی را داریم، بزرگتر از حافظ، مولانا و بالاتر از اینها، شاهنامه را که یک اثری سترگ جهانیست، داریم، که به ملت ایران هویت داده است و باعث پایداری ملت ایران به زبان فارسی خواهد شد.
ایکنا _ با توجه به هویت غنی زبان فارسی و شرایطی که به مدد تکنولوژی و فضای مجازی وجود دارد، انسان امروز در محاصره کمبهرگی از ادبیات اصیل فارسی قرار دارد. به نظر شما متولیان امر خطیر آموزش و پرورش برای بهرهمندی بیش از پیش و آشنایی و بالاتر از آن، انس فرزندان ایران با قلهنشینان ادبیات فارسی مانند نسل شما که از کودکی با مفاهیم انسانی حافظ، سعدی، فردوسی و... زندگی کرده و زندگیاش بوی خوش معنا گرفته است، باید چه تدبیری کنند؟
بله، حدود 50 سال پیش در دانشگاه تربیت معلم تدریس میکردم و مرحوم دکتر جعفر شعار مدتی ریاست آن دانشگاه را برعهده داشت، بعد از انقلاب استادان او را به عنوان رئیس انتخاب کردند، ایشان و من، عدهای از استادان را دعوت کردیم. جلسهای تشکیل شد برای طرح و بررسی همین پرسشی که اکنون شما نیز مطرح کردید. اینکه «برای تقویت زبان فارسی چه باید کرد»، راههای مختلفی گفته شد. از جمله آنکه؛ استاد و دبیر خوب برای تربیت دانشجو و دانشآموز پرورش دهیم. همچنین این موضوع مطرح شد که شاهکارهای زبان فارسی را به صورت ساده و قابل فهم برای جوانان شرح دهیم. پس از آن جلسه، مرحوم دکتر شعار و بنده مأمور شدیم که آثار مهم فارسی را به صورت کتابهای قابل فهم برای جوانان تهیه کنیم. نه اینکه تنها خودمان بنویسیم، بلکه استادان علاقهمند به این مهم را دعوت و آثاری را تدوین کنیم. عنوان مجموعه عبارت بود از مجموعه «ادب فارسی» و من و دکتر شعار اول خودمان دو اثر را شرح کردیم که نمونهای باشد برای استادان دیگر و آن دو اثر یکی داستان «رستم و سهراب» از شاهنامه بود و دیگری داستان «رستم و اسفندیار» باز هم از شاهنامه بود. ما این آثار را بیت به بیت معنا کردیم.
در این کار در اصل نخستین بار بود که ابیات شاهنامه بیت به بیت معنا شد، عنوان داستان رستم و اسفندیار را «رزمنامه رستم و اسفندیار» نهادیم و داستان سهراب را «غمنامه رستم و اسفندیار» نام دادیم. این کتابها با استقبال مطلوب مخاطبان مواجه شد و از سال 1351 تاکنون بیش از چهل بار به چاپ رسیده است. اولین بار بود در فرهنگ ایران از دیدگاهها در مقدمه یک اثر چاپ میشد، دیدگاهها را من آماده کردم. منظور از دیدگاهها این است که هرکس چه به زبان فارسی چه به زبانهای دیگر، درباره رستم و سهراب سخنی گفته است، به اندازه یک صفحه یا نصف صفحه در مقدمه بیاوریم، همینطور در مورد رستم و اسفندیار این دیدگاه ها جمعآوری شد. این ابتکاری بود که برای اولین بار در فرهنگ ایرانی، اظهارنظرهای دانشمندان ایرانی و خارجی را به صورت مختصر و مفید با عنوان «دیدگاهها» در مقدمه و بعد از شرح حال فردوسی نوشتیم. پس از آن، آثار مهم دیگر را به استادان واگذار و دعوت کردیم؛ به طور مثال؛ مرحوم دکتر حسن احمدی گیوی، رساله دکتریاش را درباره ملکالشعرای بهار گذرانده بود، به کار پژوهش این مهم دعوت شد که گزیدهای از «بهار» مطابق آنچه ما در مورد شاهنامه انجام داده بودیم، او درباره ملکالشعرای بهار انجام دهد، یعنی بهترین قسمتهای اشعار بهار را انتخاب کند و سطر به سطر آنها را معنی کند و دیدگاهها را در آغاز بیاورد. یا از دکتر سیروس شمیسا خواستیم که این کار را در مورد «عطار» انجام دهد. به این ترتیب 29 گزیده مهیا کردیم که بعضی از آنها به چاپ بیش از 50 رسیده است. به هر حال در جواب به سؤال شما که گفتید چه کنیم تا این آثار خوانده شود و کودکان ایرانی نیز آن را بفهمند، یکی از کارها این است. کار دیگر و سادهتر آن است که مقدار کمی از بهترین بخشهای مثلا شاهنامه یا غزلیات سعدی یا حافظ را انتخاب و شرح کنیم و در یک کتاب کوچک تدوین کنیم، برای اینکه کودکان علاقهمند شوند و این آثار را بخوانند. این یکی از کارهایی است که میتوان برای گسترش و توسعه ادبیات فارسی انجام داد.
متأسفانه امروز وزارت آموزش و پرورش به این مسئله اهمیت زیادی نمیدهد. ما مسلمانیم و احیاناً همه آداب دینی را به جا میآوریم و لزومی ندارد، کتاب درسی تبدیل به تعلیمات دینی شود. تعلیمات دینی کتاب دیگری است و جایگاه خود را دارد و باید به نحو احسن بدان پرداخت و به گونهای که دین تبدیل به اخلاقیات شود. پیغمبر اسلام(ص) فرمودند که من برای اخلاقیات مبعوث شدهام و ما متأسفانه این نکته مهم را فراموش کردهایم. این همه دروغ، دغل و نابکاری در جامعه نشانه چیست؟ نشانه این است که ما گفتار پیغمبر(ص) را فراموش کردهایم. در وزارت آموزش و پرورش باید هر درسی وظیفه خود را به ایفا برساند. ادبیات مال ادبیات باشد و دین برای اخلاق باشد، جغرافی برای جغرافی باشد، ولی امروزه همه درسها به بیان مسائل دینی تبدیل شده است و این درست نیست. باید هرکدام از اینها وظیفه خود را انجام دهند. من قبل از انقلاب در مجموعه تدوین کتابهای درسی مسئول ادبیات فارسی بودم. شهید باهنر و شهید بهشتی همکارم بودند. این عزیزان کتابهای دینی را مینوشتند. به یاد دارم که دوم دبستان را شهید باهنر نوشته بود. رئیس سازمان این کتاب را زمانی که هنوز چاپ نشده بود، به من داد. خط مرحوم باهنر بود. گفت که از نظر فارسی شما ببینید که ایرادی نداشته باشد. من که خواندم گفتم، در مسائل دینی اخلاقیات هم وجود دارد و این کتابها باید معطوف به اخلاق باشد، تنها شرح حال بزرگان دین نباشد یا اگر باشد، این کتاب باید معطوف به اخلاق باشد و اخلاق را در جامعه توسعه دهد.
رئیس سازمان گفت، شما میتوانید کتاب دوم دینی را آنطور که خودتان میخواهید تنظیم کنید؟ گفتم بله این کار را میکنم. مطالعه کردم و طوری کتاب را تنظیم کردم که معطوف به اخلاق باشد و دانشآموزی که میخواهد به مسائل اعتقادی مسلط شود، اخلاق را سرلوحه قرار دهد. او این کتاب را به شهید باهنر داده بود و گفته بود که فلانی کتاب را به این ترتیب تنظیم کرده است، ایشان بسیار پسندیده بودند. یک روز شهید باهنر آمدند اتاق من و گفتند آمدم از شما برای تنظیم خیلی خوب کتاب دینی تشکر کنم. منظورم این است که ما باید در کتابهای درسی و غیردرسی یکی اینکه شاهکارهای ادبی را به خوبی معرفی کنیم و غیر از شاهکارها، آنچه خودمان مینویسیم به عنوان کتاب درسی، معطوف به اخلاقیات باشد تنها داستانهای خشک نباشد. مثلاً در شاهنامه ابیاتی است که انسان را به اخلاق دعوت میکند. فردوسی در جایی میگوید:
همــــان گنج و دينار و كاخ بلنـــــد
نخواهــــد بُدن مر ترا ســـودمند
سخن ماند از تو همی یادگار
سخن را چنین خوار مایه مدار
یعنی چه؟ فردوسی میگوید: زبان را (منظور او به شعر خودش است) به پول نفروش! نتیجهای که من از این ابیات میگیرم این است که فردوسی در مقابل پول شعر نگفته است. این غلط تاریخی است که میگویند فردوسی با محمود غزنوی قرار داشت که در مقابل هر بیت یک دینار بگیرد، ولی محمود یک دینار نداد و یک درهم داد آن هم بعد از مرگ فردوسی. این یک اشتباه تاریخی است، چنین چیزی درست نیست. فردوسی انسان بسیار بزرگی است. انسان بسیار بزرگ نمیتواند در مقابل پول شعر بسراید. فردوسی شعرفروش نبود!
این است که میگوید:
همــــان گنج و دينار و كاخ بلنـــــد
نخواهــــد بدن مر ترا ســـودمند
سخن ماند از تو همی یادگار
سخن را چنین خوار مایه مدار
فــريــدون فــرّخ، فرشته نبود
ز مشك و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش يــافت آن نيکویی
تو داد و دهش كن، فريدون تویی
ایکنا _ استاد گرامی، شما سالهای سال همنشین شیخ اجل حضرت سعدی بودید. لطفا در مقام توصیه به نسل جوان امروز ایرانی یک پند اخلاقی از او به ما هدیه کنید.
سعدی شاعر و نثرنویس بزرگی است. نه در مقابل شعر سعدی به خصوص غزل سعدی، کسی توانسته نظیر بیاورد و نه در مورد نثر سعدی یعنی گلستان ادیبی به کار نوشتن بلند شده است. هفتصد سال از زمان نشر گلستان سعدی میگذرد. از آن روز تا امروز، کسی نتوانسته از نظر نثرنویسی به او نزدیک شود. زبان سعدی در نثر یگانه و نمونه است، به خصوص وقتی که طنز گفته است. مثلا میگوید:
روباهی را دیدند، که افتان و خیزان همی رفت. گفتند چه شده؟ گفت: شنیدهام شتر را به سُخره میگیرند. (سخره یعنی بیگاری و کار بی مزد)
گفت: ای سَفیه! شتر را با تو چه مناسبت است و تو را بدو چه مشابهت؟ گفت: خاموش که اگر حسودان به غرض گویند شتر است و گرفتار آیم، که را غمِ تخلیصِ من دارد تا تفتیشِ حالِ من کند؟
ببینید چقدر زیبا افراد جامعهای را که کار میکنند و مزدی نمیگیرند، توصیف کرده است. در دوران فئودالیته که هنوز سبک زندگی ارباب رعیتی بود و زمینها را به رعایا نداده بودند از جمله کارها بیگاری بود یعنی باید رعیت یک روز یا دو یا چند روز برای ارباب، کار بدون مزد انجام میداد. ببینید سعدی این مسئله را چقدر زیبا گفته است. همین حکایت طنز حاوی نکات اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و در عین حال جالب و خندهدار است.
ایکنا _ استاد، به نظر شما پس از سعدی شیرازی هیچ یک از کسانی که به ادبیات فارسی خدمت کردند، نتوانستند زبان طنز او را تداعی کنند و مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه خویش را بازگو کنند؟
افرادی برای این نوع خدمت تلاش کردند. مثلا مرحوم دهخدا طنز نوشت، ولی زبان زبانِ سعدی نیست. سعدی از نظر زبان یگانه است. یعنی توانسته زبان فارسی را طوری بنویسد و بسراید که یگانه است.
ایکنا _ به نظر شما به عنوان یکی از دوستان اصلی سعدی بزرگ در روزگار ما، اگر کسی بخواهد زندگی با سعدی را آغاز کند باید از کدام اثر او شروع کند؟
باید به این نکته توجه کرد که سعدی پرورده قرن هفتم است و ما اکنون در قرن پانزدهم هستیم. نباید انتظار داشته باشیم که سعدی برای ما در زندگی تکلیف تعیین کند. سعدی مرد زمان خودش است و ما هم انسان زمان خودمان هستیم. سعدی مطالبی دارد که امروز چندان مقبول نیست و مربوط به روزگار اوست. ما باید بتوانیم وضع زمان خودمان را درک کنیم و مطابق وضع زمان خودمان بنویسیم، بخوانیم، دعا کنیم، کار کنیم و... اینکه انتظار داشته باشیم سعدی یا حافظ به ما درس زندگی دهند، انتظار درستی نیست. میتوانیم منتخب و گزیدهای از سخنان آنها را تهیه کنیم و نه اینکه تمام آثار آن روزگار، مطابق چیزی باشد که ما میخواهیم در زندگی امروزمان کارساز افتد، باید از سعدی، حافظ، فردوسی و... گزیدهای را گلچین کنیم. به طور مثال حافظ عقل را تخطئه میکند، یعنی عقل را کارساز نمیداند.
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی/ عشق داند که در این دایره سرگردانند؛ عقل به نظر حافظ نمیتواند به ما درس زندگی دهد و عشق توانایی این راهبری را دارد. البته این موضوع یک فلسفه دیگری است و شاید از جهتی درست باشد. یعنی اگر ما در کارها عشق و علاقه شدید را برای هر کاری که انجام میدهیم مبنا قرار بدهیم، بهتر میتوانیم از کارها نتیجه بگیریم. من در مدت کمی 8 هزار و 500 صفحه فرهنگ نوشتم. تنها عشق به زبان فارسی بود که من را وادار کرد این کتاب را بنویسم. اگر عشق برای زبان فارسی در من نبود، نمیتوانستم این کار را به انجام برسانم. بنابراین باید دید که چه چیزی در آثار بزرگان است که عمر را مبنا قرار دهیم و انتخاب کنیم. حافظ عشق را توصیه میکند. سعدی درستکاری و مسائل اخلاقی دیگر را توصیه میکند. انتظار اینکه در تمام مسائل سعدی، حافظ یا فردوسی یا دیگران بتوانند به ما درس زندگی دهند، انتظار درستی نیست. آن بزرگان، فرزندان زمان خودشان هستند. ما هم فرزندِ زمان خودمان هستیم. باید بزرگان ما در عصر حاضر فکر کنند و به ما درس زندگی بدهند نه اینکه انتظار داشته باشیم سعدی، حافظ و فردوسی به ما درس زندگی بدهند.
ایکنا _ استاد گرامی، منظور آن است که شاعر یا نویسنده باید کارکردهای اجتماعی روزگار خویش را بشناسند و در خدمت آن مسائل قلم بزنند؟
بله دقیقا. باید نویسندگان و شاعران امروز روزگار خودشان را بشناسند نه اینکه به طور مثال در شعرگویی از سعدی و حافظ تقلید کنند.
ایکنا_ پیشتر درباره کانون سخن حافظ که عشق است و سعدی که درستکاری است نکاتی را فرمودید. لطفا بفرمایید مسئله محوری فردوسی و مولانا در ادبیات فارسی چه بوده است؟
هر کدام از شاعران بزرگ مسئلهای را در کانون تمرکز برگزیدند و حول آن به دیگر موضوعات نیز میپرداختند. مثلا سعدی در زمینههای مختلف سخنسرایی کرده است. بوستان سعدی مملو از مسائل مختلف زندگی است که بسیاری از آنها برای اکنون ما هم مفید است ولی نه صددرصد. مولانا نیز مسئله دیگری دارد، سعدی شاعر زمان خودش است و آنچه میگوید بیشتر به زمان خودش مربوط است. مولانا به زندگی زمینی ما نگاه نکرده است. او به آسمانها عشق میورزد. مولانا شاعر آسمان است، مولانا غزلیاتی میگوید که گویی نوع انسان زمزمهای به گوش افلاک میکند. بنابراین مولانا نمیتواند برای ما درس زندگی دهد. او عشق به آسمانها و خالق هستی را مطرح میکند و ما میتوانیم از عشق او درس بگیریم و کارهایمان را با عشق و علاقه انجام دهیم. مثلا شما فکر کنید برای اینکه گفتوگوی خوبی شکل گیرد، باید چه کارهایی را پیش گیرید. این نوعی درس از عشق به کار است. فردوسی از سعدی و مولانا عملیاتیتر سخن میگوید. پندهایی که در لابه لای شاهنامه موج میزند، عملیتر است تا آنچه عرفا میگویند. در شاهنامه فردوسی ابیاتی وجود دارد که میتواند برای امروز ما بسیار سازنده و کارساز باشد.
ادامه دارد...
گفتوگو از محسن مسجدجامعی و معصومه صبور
انتهای پیام