کد خبر: 4293219
تاریخ انتشار : ۲۸ تير ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۲
یک کارگردان و نویسنده تئاتر تبیین کرد

تئاتر عاشورایی و هنر روایت امروزی با حفظ اصالت و مخاطب

یک کارگردان و نویسنده تئاتر معتقد است: اگر تئاتر عاشورایی بتواند با زبان امروز اما بدون لطمه زدن به اصل ماجرا سخن بگوید، می‌تواند مخاطب را به درون واقعه بکشاند و تأثیر عمیق‌تری در ذهن و دل او بر جای بگذارد.

هر رخداد و حادثه‌ای که در طول تاریخ، هم از بعد معنوی و هم تاریخی توانسته جایگاه خود را حفظ کند، نیازمند بازنمایی هنری است که آن را در دل جامعه زنده نگه دارد و مفاهیم عمیق آن را به نسل‌های بعد منتقل کند. در این میان، واقعه‌ای که بیش از هزار سال است در ذهن و قلب میلیون‌ها نفر جایگاه ویژه‌ای دارد، خود به منبعی بی‌پایان برای خلق آثار هنری به‌خصوص در عرصه نمایش تبدیل شده است. این واقعه نه تنها به واسطه عمق معنا و پیام‌های اخلاقی‌اش، بلکه به دلیل ساختار دراماتیک قوی و شخصیت‌های برجسته‌اش، ظرفیت فوق‌العاده‌ای برای بازخوانی هنری دارد.

در عین حال، هنر نمایش با گذر زمان و تغییرات اجتماعی و تکنولوژیک، تحولاتی گسترده را تجربه کرده است و دیگر نمی‌توان آن را در قالب‌های سنتی محدود کرد. امروز هنرمندان عرصه تئاتر دینی و عاشورایی باید بتوانند این میراث عظیم را به زبان و فرم‌هایی ارائه دهند که برای مخاطب معاصر جذاب و باورپذیر باشد؛ مخاطبی که با رسانه‌های متنوع و گسترده‌ای در ارتباط است و سطح توقع و شناختش از هنر بسیار بالاتر رفته است.

از سوی دیگر، هنرمند باید ضمن احترام کامل به حقیقت تاریخی و دینی واقعه، فضای خلاقانه‌ای را برای بیان آن ایجاد کند؛ فضایی که بتواند هم صداقت و وفاداری خود را به متن تاریخی حفظ کند و هم جذابیت‌های بصری و مفهومی را که مخاطب امروز نیاز دارد، فراهم آورد. این تعادل ظریف و حساس، مهم‌ترین چالش هر هنرمندی است که قصد دارد در حوزه نمایش عاشورایی فعالیت کند.

محسن معینی، کارگردان و نویسنده تئاتر با سال‌ها تجربه در این زمینه، نگاهی عمیق به این چالش‌ها دارد. او معتقد است که برای خلق یک اثر ماندگار و تأثیرگذار، هنرمند باید هم از دانش تاریخی و فلسفی برخوردار باشد و هم با مفاهیم زیبایی‌شناسی و تکنیک‌های نوین نمایشی آشنا باشد تا بتواند این سنت کهن را در بستر مدرنیته به نحوی زنده کند که برای مخاطب امروز قابل فهم و جذاب باشد.

در گفت‌وگوی پیش‌رو با ایکنا، محسن معینی درباره اهمیت حفظ اصالت و جلوگیری از تحریف، نقش مخاطب، ضرورت خلاقیت و نوآوری در فرم و محتوا، و نیز تجربیات شخصی خود در مواجهه با سختی‌های این مسیر صحبت کرده است که در ادامه با آن همراه می‌شوید.

ایکنا - چرا واقعه عاشورا با وجود جنبه تاریخی و مذهبی‌، تا این اندازه برای بازنمایی در قالب نمایش و تئاتر جذاب و اثرگذار است؟ آیا این تأثیرگذاری صرفاً به دلیل مضمون دینی آن است، یا ابعاد دیگری نیز در این میان نقش دارند؟

واقعه عاشورا از منظر ساختاری و محتوایی، پایه شکل‌گیری نمایش و درام را فراهم می‌کند. اگر از جریان‌های نوین و پست‌مدرن نمایش صرف‌نظر کنیم و به بنیادهای کلاسیک تئاتر و درام بازگردیم، درمی‌یابیم که عاشورا واجد همه‌ عناصر لازم برای خلق یک اثر دراماتیک است. یعنی از ابتدا تا انتهای این واقعه، سرشار از موقعیت‌های دراماتیک، شخصیت‌پردازی‌های عمیق، کنش‌های متضاد و بحران‌های انسانی است که اساس درام را تشکیل می‌دهند. همچنین متونی که در طول تاریخ درباره عاشورا نوشته شده‌اند، مانند آثار منظوم و منثور کلاسیک فارسی، خود به تقویت این ساختار دراماتیک کمک کرده‌اند. برای نمونه، اثری که من شخصاً روی صحنه آوردم، یعنی «گنجینه اسرار» اثر عمان سامانی، از جمله منابعی ا‌ست که هم به لحاظ محتوا و هم از نظر فرم، ظرفیت‌های نمایش‌پذیری عاشورا را به خوبی نشان می‌دهد. ضمن اینکه استفاده از این متون باعث شده روایت عاشورا در تئاتر، نه تنها غنای درونی‌تری پیدا کند، بلکه در شخصیت‌پردازی‌ها نیز عمق بیشتری به وجود بیاید.

نکته‌ دیگر این است که عاشورا تنها یک حادثه تاریخی نیست. مفهومی فراتر از زمان و مکان دارد. جمله معروف «کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا» به خوبی این معنا را منتقل می‌کند که عاشورا قابلیتی دارد که می‌توان آن را در هر زمان و مکانی بازخوانی کرد. همین خصلت، یعنی همیشگی بودن پیام عاشورا، باعث شده که آثار نمایشی با الهام از این واقعه، حتی در فضای معاصر نیز با مخاطب ارتباط برقرار کنند و برای او معنادار باشند. این ظرفیت بی‌نظیر، وجه تمایز تئاتر عاشورایی با بسیاری از گونه‌های دیگر نمایشی است.

ایکنا - از منظر شما چه مسئولیت و رسالتی بر دوش هنرمندان حوزه نمایش وجود دارد تا عاشورا را نه صرفاً به عنوان یک رخداد تاریخی، بلکه به عنوان یک حقیقت زنده و جاری در زندگی امروز جامعه، بازنمایی کنند؟ چگونه می‌توان میان اصالت تاریخی واقعه و زبان هنری تئاتر توازن برقرار کرد؟

در این زمینه به گمان من دو وظیفه و دغدغه اصلی پیش روی هنرمند تئاتر قرار دارد که بدون توجه به آن‌ها، نمی‌توان عاشورا را به درستی در قالب نمایش بازتاب داد. وظیفه نخست، نگاه زیبایی‌شناسانه به واقعه است. به عبارت دیگر، هنرمند باید بتواند به واسطه درک عمیق از مفهوم زیبایی در هنر، عناصر اصلی تراژدی عاشورا را از دل واقعیت تاریخی بیرون بکشد و به زبانی هنری و تأثیرگذار بر صحنه منتقل کند. در ضمن اگرچه عاشورا ذاتاً واقعه‌ای دراماتیک است و خود تاریخ این ظرفیت را در اختیار هنرمند می‌گذارد، اما باید توجه داشت که شخصیت‌های تاریخی، الزامی نداشته‌اند که به‌گونه‌ای زندگی کنند که از منظر درام کلاسیک یا مدرن، مؤلفه‌های نمایشی تولید کنند. این مسئولیت هنرمند و نویسنده است که بتواند با شناخت صحیح از روایت، نقاط اوج و بحران را استخراج کند و آن‌ها را در قالبی زیبا، متوازن و متعهدانه بازآفرینی کند. در مرحله اجرا نیز استفاده از تکنیک‌های نوین، نوآوری‌های زیبایی‌شناسانه و به‌کارگیری عناصر بصری متناسب با فرهنگ ایرانی-اسلامی می‌تواند به عمق هنری اثر بیفزاید.

وظیفه دوم، پایبندی به اصالت تاریخی و پرهیز از تحریف است. متأسفانه گاهی برای آنکه یک روایت نمایشی رنگ‌وبوی دراماتیک بیشتری پیدا کند، برخی سازندگان دست به تحریف می‌زنند، یعنی واقعیت‌های تاریخی را تغییر می‌دهند تا داستان مهیج‌تری شکل گیرد. این اتفاق، در زمینه عاشورا که یک امر قدسی و عقیدتی است، نه‌تنها نادرست، بلکه بسیار خطرناک است. آثار متعددی از اندیشمندان دینی درباره تحریفات عاشورا نوشته شده که همگی بر حساسیت این مسئله تأکید دارند. پس هنرمند تئاتر باید هم به لحاظ زیبایی‌شناسی مسلط باشد و هم درک تاریخی عمیقی داشته باشد. باید بداند که عاشورا تنها یک سوژه هنری نیست، بلکه یک حقیقت زنده است که مخاطب امروز نیز آن را جدی می‌گیرد. اگر در این فرآیند، به بهانه خلق درام، از واقعیت فاصله بگیریم و به دام تحریف بیفتیم، نه تنها به روح اثر خیانت کرده‌ایم، بلکه مخاطب آگاه و جستجوگر امروز را نیز از خود دور خواهیم کرد. پس تعادل میان اصالت و خلاقیت، کلید موفقیت در بازنمایی هنری واقعه عاشوراست.

ایکنا - در یک اثر نمایشی عاشورایی، مرز میان تخیل هنری و وفاداری تاریخی را چگونه می‌توان حفظ کرد؟ اساساً تا کجا هنرمند مجاز به دخل و تصرف است و از کجا به بعد باید متعهدانه به حقیقت واقعه وفادار بماند؟

در پاسخ به این پرسش باید ابتدا تأکید کنم که بحث تخیل، اگرچه ظاهراً ساده و بدیهی به نظر می‌رسد، اما در حقیقت بسیار پیچیده و ریشه‌دار است. در سنت فکری و عرفانی ما، تخیل صرفاً به معنای تصویرسازی آزاد ذهنی یا خیال‌پردازی بی‌ضابطه نیست. بلکه به دو گونه تخیل تقسیم می‌شود: «خیال متصل» و «خیال منفصل». این‌ها مفاهیمی هستند که هم در عرفان نظری و هم در فلسفه اسلامی مورد توجه قرار گرفته‌اند و هنرمندی که قصد ورود به عرصه‌ تئاتر عاشورایی را دارد، باید به این مفاهیم تسلط داشته باشد یا دست‌کم درک درستی از آن‌ها داشته باشد. همچنین امروز در شاخه‌هایی از نوروساینس و علوم شناختی نیز درباره فرآیند تخیل بحث‌های فراوانی وجود دارد، اما مرز این تخیل تا جایی مشروع است که به اصل حقیقت عاشورا و گوهر معنوی آن لطمه نزند.

تئاتر عاشورایی و هنر روایت امروزی با حفظ اصالت و مخاطب

اجازه بدهید برای روشن‌تر شدن موضوع، مثالی بیاورم که هر سه بخش سؤال را پاسخ می‌دهد. در کتاب ارزشمند و البته بحث‌برانگیز «گنجینه الاسرار» اثر عمان سامانی، تخیل نقش بسیار پررنگی ایفا می‌کند. حتی در عنوان کتاب نیز نشانی از بی‌دقتی وجود دارد، چون واژه «گنجینه» معادل عربی ندارد و از نظر زبان‌شناسی ایراد دارد، ولی فراتر از این، آنچه اثر را ماندگار کرده، نوع نگاه ملکوتی و عرشی به واقعه عاشوراست. یعنی مخاطب به جای آنکه صرفاً یک ماجرای زمینی، خشن، خونبار و اندوهناک را مشاهده کند، با روایتی روبه‌رو می‌شود که در آن همه چیز از بالا و از زاویه‌ی دید الهی تماشا می‌شود. روابط انسانی به روابط قدسی تبدیل می‌شود، منطق زمینی جای خود را به منطق آسمانی می‌دهد و نهایتاً به نقطه‌ای می‌رسد که جمله‌ حضرت زینب(س) معنا پیدا می‌کند: «ما رأیتُ إلّا جمیلاً». یعنی حتی شدیدترین وقایع از منظر عرفانی به زیبایی تبدیل می‌شوند و این همان‌جاست که «تخیل هنری» در پیوند با حقیقت قدسی، شکلی مقدس به خود می‌گیرد. این‌گونه تخیل نه‌تنها آسیبی به حقیقت نمی‌زند، بلکه عمق معنوی آن را بیشتر می‌کند.

اما درباره اینکه هنرمند تا کجا می‌تواند دخل و تصرف کند، باید عرض کنم که این دخل و تصرف تا جایی مجاز است که به تحریف نینجامد. متأسفانه برخی آثار به دلیل وسوسه دراماتیزه کردن ماجرا، وارد مسیر تحریف می‌شوند؛ یعنی واقعه‌ای که باید مقدس و مستند باقی بماند، به نفع درام و جذب مخاطب دگرگون می‌شود. اینجاست که خطر آغاز می‌شود. چون تئاتر عاشورایی نه فقط یک بیان هنری، بلکه نوعی تعهد دینی، اخلاقی و فرهنگی است. البته از سوی دیگر، نوعی افراط در نگاه محافظه‌کارانه نیز وجود دارد که آن هم نادرست است. برخی مثلاً می‌گویند حتی نباید شمایل ائمه را در تعزیه نشان داد، حتی اگر صورت بازیگر پوشیده باشد یا تناسب قد و قامت رعایت نشده باشد. این‌گونه سخت‌گیری‌ها، هنرمند را در تنگنا قرار می‌دهد و به تئاتر خشک، بی‌اثر و بی‌مخاطب منجر می‌شود. نباید به دام تحجر افتاد، همان‌طور که نباید گرفتار خیال‌پردازی بی‌پایه شد.

کار هنرمند عاشورایی آن است که بر این مرز باریک با دقت و شناخت عمیق حرکت کند. یعنی از یک‌سو روایت را آن‌قدر خشک و صرفاً تاریخی نکند که مخاطب با آن ارتباط برقرار نکند و از سوی دیگر، در راه ساختن درام و صحنه‌آرایی، به دام تحریف نیفتد. تحریف، آن‌هم در موضوعی همچون عاشورا، خطایی نابخشودنی است. بنابراین، اصل کار در حفظ تعادل است؛ تعادلی میان اصالت و خلاقیت، میان تخیل هنرمندانه و وفاداری به حقیقت. این تعادل، هنر واقعی را می‌سازد.

ایکنا - در سنت نمایشی دینی ایران، به‌ویژه تعزیه، چه عناصری باعث ماندگاری و اثرگذاری روایت عاشورا در ذهن مخاطب شده‌اند و آیا می‌توان این عناصر را در تئاتر مدرن نیز به‌کار گرفت؟ اساساً این ویژگی‌ها چه ارتباطی با ساختارهای زیبایی‌شناسی امروز دارند؟

باید توجه داشت که بسیاری از ویژگی‌هایی که امروزه به‌عنوان نوآوری‌های تئاتر مدرن از آن‌ها یاد می‌شود، ریشه در سنت‌های نمایشی دینی ما، به‌ویژه تعزیه دارد. حتی در برخی مکاتب تئاتری غرب در نیمه دوم قرن بیستم، الهام‌گیری از تعزیه به‌وضوح قابل مشاهده است. این موضوع گواه آن است که سنت نمایشی دینی ما، نه‌تنها کهنه نشده، بلکه قابلیت تطبیق و تأثیرگذاری در بسترهای تازه را هم داراست. برای نمونه، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های تعزیه، «مینیمالیسم نمایشی» است. این مفهوم در تعزیه ما به‌خوبی اجرا شده؛ به این معنا که هر عنصر و شی‌ بر صحنه، بار معنایی مشخصی دارد. استفاده از حداقل امکانات صحنه‌ای و در عین حال القای بیشترین معنا، سال‌ها پیش از آنکه مینیمالیسم در تئاتر مدرن به‌عنوان یک شیوه مطرح شود، در تعزیه وجود داشته است. تشت آب، رنگ زرد، پرچم‌ها، لباس‌ها، همه دارای معنا و نشانه‌اند. بازیگر و مخاطب هر دو درک مشترکی از این نشانه‌ها دارند. همین مسئله باعث می‌شود که عنصر «قرارداد نمایشی» به‌درستی بین اجراگر و مخاطب شکل گیرد.

در تعزیه، مخاطب از پیش می‌داند که پایان داستان چیست؛ سیدالشهدا به شهادت می‌رسد، حضرت علی‌اکبر(ع) قطعه‌قطعه می‌شود، حر توبه می‌کند و... اما آنچه تعزیه را همچنان زنده و تأثیرگذار نگاه می‌دارد، نه در تازگی ماجرا بلکه در نحوه روایت و اجرا نهفته است. این‌جاست که «زیبایی‌شناسی» به‌عنوان رکن اساسی وارد عمل می‌شود

همچنین در تعزیه، مخاطب از پیش می‌داند که پایان داستان چیست؛ سیدالشهدا به شهادت می‌رسد، حضرت علی‌اکبر(ع) قطعه‌قطعه می‌شود، حر توبه می‌کند و... اما آنچه تعزیه را همچنان زنده و تأثیرگذار نگاه می‌دارد، نه در تازگی ماجرا بلکه در نحوه روایت و اجرا نهفته است. این‌جاست که «زیبایی‌شناسی» به‌عنوان رکن اساسی وارد عمل می‌شود. مخاطب با آگاهی از پایان ماجرا، همچنان درگیر نمایش می‌شود، چراکه روایت و میزانسن، او را در موقعیتی تازه قرار می‌دهند. زیبایی‌شناسی در اینجا نه یک گزینه، بلکه ضرورتی حیاتی برای اثرگذاری است.

این مسئله سال‌هاست که در محافل دانشگاهی جهان نیز مطرح است. از زمان بوم‌گارتن تا نظریه‌پردازان دهه‌های اخیر، زیبایی‌شناسی در هنرهای نمایشی، جایگاه محوری پیدا کرده و به‌درستی در تعزیه‌ی ما، ریشه‌دار و زنده است. پس اگر تئاتر امروز ما دچار افول شده، یکی از دلایل اصلی آن غفلت از همین بنیان‌های زیبایی‌شناختی است.

افزون بر این، عنصر «نشانه‌شناسی» در تعزیه جایگاه برجسته‌ای دارد؛ موضوعی که در چند دهه اخیر، به لطف آثاری چون کتاب‌های «امبرتو اکو» در جهان مورد توجه قرار گرفته است. اما در سنت تعزیه ما، نشانه‌ها از دیرباز نقش تعیین‌کننده داشته‌اند. برای مثال، شیوه خواندن شخصیت‌ها، جایگاه آوازی آن‌ها، تفاوت دستگاه‌های موسیقی برای مخالف‌خوان و موافق‌خوان، حتی نوع قدم‌زدن، جای ایستادن روی صحنه و نوع لباس‌ها، همگی نظامی از نشانه‌ها را پدید آورده‌اند که مخاطب سنتی ما آن‌ها را به‌درستی درک می‌کند. در تعزیه، حتی از حواس غیرمعمول در تئاتر بهره گرفته می‌شود. مثلاً حس بویایی مخاطب با استشمام بوی اسپند تحریک می‌شود. یا مخاطب برای تماشای تعزیه باید از مسیر خاصی عبور کند، لباسی خاص بپوشد (معمولاً لباس مشکی) و حتی بدنش با آفتاب و خاک و فضای محیط درگیر می‌شود. این تجربه، «تماشاگر صرف» را به «شرکت‌کننده آیینی» بدل می‌کند. چنین تجربه‌ای به‌ندرت در تئاتر مدرن اتفاق می‌افتد و می‌تواند الهام‌بخش شیوه‌های نوینی در تئاتر معاصر باشد.

تمام این نشانگان، چه متنی و چه فرامتنی، به‌نوعی در خدمت تقویت تجربه‌ مخاطب هستند. از این رو، بازگشت به سنت تعزیه نه به معنای ارتجاع و عقب‌گرد، بلکه فرصتی است برای احیای تئاتری که امروز در بحران هویت، معنا و مخاطب گرفتار شده است. اگر از تعزیه هوشمندانه الهام بگیریم و البته عناصر کلیدی آن مانند روایت خلاق، زیبایی‌شناسی قوی و نشانه‌شناسی غنی را به‌کار گیریم، می‌توان امید داشت که تئاتر ما، هم در سطح ملی و هم در سطح جهانی، از وضعیت کنونی عبور کرده و دوباره به جایگاه شایسته خود بازگردد.

ایکنا - در سال‌های اخیر برخی معتقدند نمایش‌های عاشورایی به سمت اغراق، تکرار و گیشه‌محوری سوق پیدا کرده‌اند. به نظر شما چگونه می‌توان ضمن حفظ هویت آیینی این آثار، از این آسیب‌ها فاصله گرفت و نگاهی خلاقانه و اثرگذار به تئاتر عاشورایی داشت؟

در پاسخ به این مسئله، پیش از هر چیز باید تأکید کنم که نگاه من به این موضوع ناظر به کلیت جریان تئاتر عاشورایی است و قصد ندارم به اثر یا فرد خاصی اشاره کنم. طبیعتاً هر تحلیل‌گری در حوزه هنر ممکن است همه‌ی آثار را ندیده باشد و به همین دلیل قضاوت کلی درباره همه‌ی تولیدات، بدون ملاحظه، صحیح نیست. اما اگر بخواهیم مسئله را در سطح کلان بررسی کنیم، باید بپذیریم که یکی از عناصری که می‌تواند به جریان تئاتر آیینی و عاشورایی آسیب وارد کند، ضعف در دانش و سواد هنری است.

سواد در این‌جا تنها به معنای توانایی خواندن و نوشتن یا تحصیلات آکادمیک نیست، بلکه ترکیبی از سواد تاریخی، شناخت دقیق نسبت به موضوع عاشورا و همچنین درک زیبایی‌شناسی است. هنرمندی که قصد ورود به عرصه نمایش‌های آیینی دارد، باید هم از منظر تاریخی به وقایع تسلط داشته باشد و هم با مبانی هنری و زیبایی‌شناسانه آشنا باشد. افزون بر این، نوعی ادراک شهودی نیز برای ورود به این حوزه لازم است؛ نوعی بینش که شاید نتوان آن را صرفاً در چارچوب مفاهیم عقلانی توضیح داد، اما قطعاً در ساحت درک هنری نقش مؤثری دارد.

باید دقت کرد که وقتی حماسه عاشورا به‌خودی‌خود در قلب مردم ریشه دارد و برای آنان مقدس است، نیازی به آمیختن آن با موسیقی‌های مبتذل، جلوه‌های سطحی یا تکنیک‌های پر زرق‌وبرق نمایشی برای جلب مخاطب نیست. در واقع، اگر اثر از غنای هنری و معنایی برخوردار باشد، خود مخاطب با آن ارتباط برقرار می‌کند. استفاده از عناصر نامتجانس با روح عاشورا، حتی اگر به نیت جذب تماشاگر باشد، نتیجه‌ای معکوس به همراه خواهد داشت.

کد

مسئله‌ای دیگر که باید به آن اشاره کرد، نگاه بروکراتیک به تولید آثار هنری آیینی است. گاه مشاهده می‌شود که برخی تولیدات صرفاً برای تکمیل آمار، پر کردن جدول اجراها یا پاسخ به مناسبت‌ها صورت می‌گیرند. در این شرایط، کیفیت فدای کمیت می‌شود و نمایش عاشورایی به ابزاری برای گزارش‌دهی تبدیل می‌شود. این نگاه به شدت آسیب‌زاست و شأن این گونه از تئاتر را تنزل می‌دهد. عاشورا نباید دست‌مایه‌ آمارسازی و گزارش‌های شکلی قرار گیرد؛ بلکه باید به آن به‌عنوان امری قدسی و هنری نگریست که نیازمند تأمل، عمق، تحقیق و تعهد است.

ایکنا - نقش مخاطب در مواجهه با آثار نمایشی عاشورایی تا چه حد مهم است؟ آیا می‌توان از نمایش به‌عنوان پلی برای انتقال مفاهیم تربیتی، اخلاقی و فرهنگی واقعه کربلا به نسل جدید بهره گرفت؟ این ارتباط میان هنر و انتقال ارزش چگونه باید شکل گیرد تا اثربخش باشد؟

بدون تردید، نمایش عاشورایی از قدرت منحصر‌به‌فردی برای انتقال مفاهیم اخلاقی و تربیتی برخوردار است و این دقیقاً به دلیل آن است که محتوای عاشورا، محتوایی زنده، جاری و انسانی است. همان‌طور که پیش‌تر هم اشاره کردم، جمله معروف «کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا» دقیقاً همین معنا را در خود دارد. یعنی واقعه کربلا منحصر به زمان یا مکان خاصی نیست؛ بلکه مفاهیم آن، از جمله ایثار، وفاداری، آزادگی، تقابل حق و باطل، ظلم‌ستیزی و پایداری در راه آرمان‌ها، همیشه و در همه مکان‌ها قابلیت بازخوانی دارند.

نکته مهم این است که این انتقال ارزش‌ها زمانی به‌درستی انجام می‌شود که نمایش از منظر زیبایی‌شناسی، ساختار و روایت، قدرت جذب مخاطب را داشته باشد. مخاطب امروزی، خصوصاً نسل جدید، دیگر صرفاً به دنبال شنیدن یک روایت ساده یا تکراری نیست. او به تجربه‌ای نیاز دارد که از نظر هنری نیز قانع‌کننده باشد. اگر تئاتر عاشورایی بتواند با زبان امروز اما بدون لطمه زدن به اصل ماجرا سخن بگوید، می‌تواند مخاطب را به درون واقعه بکشاند و تأثیر عمیق‌تری در ذهن و دل او بر جای بگذارد.

در چنین حالتی، تماشاگر دیگر صرفاً یک ناظر منفعل نیست؛ بلکه به مشارکت‌کننده‌ای احساسی و حتی شهودی بدل می‌شود. این‌جاست که قدرت هنر به قدرت پیام عاشورا افزوده می‌شود و اثر، در ناخودآگاه مخاطب باقی می‌ماند. ممکن است مخاطب پس از مدتی بسیاری از جزئیات نمایش را فراموش کند، اما یک صحنه، یک جمله، یک تصویر یا یک حس از آن اثر در ذهن او ته‌نشین می‌شود. این عنصر ته‌نشین‌شده، می‌تواند در بزنگاه‌های زندگی، به صورت ناخودآگاه بروز کند، راهی را نشان دهد، تصمیمی را جهت بدهد یا دلی را آرام کند و این دقیقاً همان تأثیری‌ است که از هنر انتظار می‌رود. حتی اگر همه پیام عاشورا منتقل نشود، اگر تنها بخشی از آن، صحنه‌ای یا نمادی از آن، به دل مخاطب بنشیند، باز هم آن اثر کار خود را کرده است. هنر اگر در پیوند با معنا قرار گیرد، می‌تواند راهنما، الهام‌بخش و تربیت‌گر باشد و خوشبختانه تئاتر عاشورایی در صورت برخورداری از نگاه اصیل، این ظرفیت را دارد.

ایکنا - در شرایط امروز که سبک زندگی مردم به ویژه نسل جوان دستخوش تحولات عمیق شده و دسترسی به رسانه‌های متنوع دیداری و شنیداری افزایش یافته، نمایش عاشورایی برای حفظ کارآمدی خود، باید چه تحولاتی را در فرم و محتوا تجربه کند؟

مهم‌ترین اصل در پاسخ به این سؤال، درک این نکته است که هنرمند، به‌ویژه هنرمند آیینی، باید «فرزند زمانه خود» باشد. یعنی به‌خوبی تشخیص دهد که جامعه‌اش در چه مرحله‌ای از تاریخ ایستاده، دغدغه‌های غالب چیست، مخاطب امروز با چه مسائل و سبک زندگی‌ای مواجه است و اساساً جهان، در حال حرکت به چه سمتی است. این تیزبینی و زمان‌آگاهی، نخستین شرط پرهیز از تحجر است.

راه‌حل بنیادین این مسئله، باز هم به موضوع زیبایی‌شناسی بازمی‌گردد؛ مسئله‌ای که بنده بارها بر آن تأکید کرده‌ام. چرا که زیبایی‌شناسی، مقوله‌ای پویا و متغیر در طول زمان است. استتیک هر دوره‌ای با دوره دیگر متفاوت است و هنرمند باید این دگردیسی‌ها را بشناسد و خود را با آن‌ها به‌روزرسانی کند. زیبایی‌شناسی صرفاً به ظاهر کار محدود نمی‌شود، بلکه به نگرش، زبان، ابزار، شیوه روایت و حتی مخاطب‌شناسی نیز مرتبط است.

در اجرای یکی از آثار عاشورایی خود با عنوان «بر فرض تندرو»، از تکنیک‌های نوینی همچون «3D Mapping » و «Back Art Theatre» استفاده کردم که تاکنون در ایران تجربه نشده بود. این نوع به‌کارگیری تکنولوژی‌های نمایشی، نه برای چشم‌پرکنی یا هیجان سطحی، بلکه در راستای تعمیق تجربه مخاطب و جذب او به محتوا بود. آنچه باعث جلب توجه مخاطب شد، نه صرفاً جلوه‌های بصری، بلکه نحوه هم‌افزایی این تکنیک‌ها با روایت حماسه بود.

نکته دوم، توجه به دغدغه‌های روز مخاطب است. مخاطب امروزی با مخاطب 50 یا حتی 20 سال پیش متفاوت است. درک او از مفاهیم، زبان هنری، نحوه روایت و حتی رابطه‌اش با زمان و مکان تغییر کرده است. اگر امروز می‌خواهیم مفاهیم عمیق و معنوی عاشورا را برای او بازگو کنیم، باید بدانیم که چگونه از دروازه‌ی ذهن و دل او عبور کنیم. مخاطب زمانی با اثر هم‌ذات‌پنداری می‌کند که آن را مرتبط با زندگی امروز خود بیابد. این پیوند، اگر از خلال زبان نو و تکنیک نو رخ دهد، بسیار عمیق و ماندگار خواهد شد.

واقعیت این است که خود واقعه عاشورا، یک بسته‌ کامل و پرظرفیت است؛ هنرمند می‌تواند با برجسته‌سازی برخی وجوه آن، مسئله امروز مخاطب را در بطن آن بیابد و ارائه دهد. وقتی مخاطب می‌بیند که از دل این روایت کهن، پاسخی برای مسئله اکنون او بیرون می‌آید، بی‌تردید دل بسته اثر می‌شود و نسبت به آن احساس تعلق می‌کند. همین پیوستگی، همان «صیرورت» و زایش مداوم معنای عاشورا در ذهن مخاطب امروز است.

ایکنا - آیا می‌توان نمایش عاشورایی را به عنوان یک ژانر یا گونه‌ مستقل در ادبیات نمایشی و تئاتر ایران شناخت؟ ویژگی‌های متمایز آن نسبت به سایر اشکال تئاتر چیست و چگونه می‌توان جایگاه تثبیت‌شده‌ای برای آن تعریف کرد؟

قطعاً می‌توان نمایش عاشورایی را به عنوان یک گونه‌ مستقل در ادبیات نمایشی و تئاتر ایران شناخت. وقتی ما وارد حوزه ادبیات عاشورایی می‌شویم، با اصول، ساختارها و الزاماتی مواجه می‌شویم که در گونه‌های دیگر نمایشی وجود ندارد یا الزام‌آور نیست. همین ویژگی‌هاست که به نمایش عاشورایی هویت مستقل می‌بخشد. البته من در استفاده از واژه‌ «ژانر» کمی با احتیاط عمل می‌کنم. چون این واژه در تاریخ سینما و به‌ویژه سینمای آمریکا بار معنایی خاص خود را دارد، اما اگر بخواهیم با نگاهی بومی به آن نگاه کنیم، قطعاً با یک گونه‌ نمایشی ویژه مواجهیم که دارای ساختار خاص، شیوه‌ روایت خاص، نوع شخصیت‌پردازی خاص و حتی موسیقی، ریتم، دیالوگ و فضای بصری خاص است.

تفاوت دیگر نمایش عاشورایی با بسیاری از گونه‌های نمایشی دیگر، در نوع مخاطب آن است. مخاطب این آثار نه صرفاً برای سرگرمی یا تفنن، بلکه با نیت ارتباط قلبی و روحی با واقعه می‌آید. از این رو، هنرمند نمی‌تواند همان رفتاری را با مخاطب این آثار داشته باشد که با مخاطب آثار طنز، اجتماعی یا عاشقانه دارد. مخاطب نمایش عاشورایی، خواهان حقیقتی متعالی است که در عین هنری بودن، صادقانه، وفادار و روح‌نواز باشد.

نباید نگاه مناسکی و موسمی به تئاتر عاشورایی داشت. اگر باور داریم که «کل یوم عاشورا»، پس باید همواره و در همه ایام، این شیوه نمایشی در دستور کار باشد؛ نه اینکه صرفاً در دهه اول محرم یا ایام خاص، سراغ آن برویم

مسئله دیگر، استمرار در این نوع نمایش است. نباید نگاه مناسکی و موسمی به تئاتر عاشورایی داشت. اگر باور داریم که «کل یوم عاشورا»، پس باید همواره و در همه ایام، این شیوه نمایشی در دستور کار باشد. نه این‌که صرفاً در دهه اول محرم یا ایام خاص، سراغ آن برویم. توجه مستمر، پژوهش‌محور و هدفمند به این گونه نمایشی، می‌تواند موجب تثبیت جایگاه آن در نظام نمایشی ایران شود و حتی در سطح بین‌المللی نیز مورد توجه قرار گیرد. برخلاف برخی اشکال عزاداری که ممکن است به یک زبان یا قوم خاص محدود باشند، نمایش عاشورایی از آن‌جا که به زبان هنر سخن می‌گوید، می‌تواند مخاطب جهانی پیدا کند. زبان هنر، مرز نمی‌شناسد. وقتی عاشورا با زبان نمایش بیان شود، نه‌تنها قابل فهم برای هم‌وطنان ماست، بلکه برای جهانیان نیز پیام‌آور انسانیت، آزادگی و حقیقت خواهد بود.

ایکنا - به عنوان کسی که سال‌ها در حوزه تئاتر دینی و عاشورایی فعالیت کرده‌اید، چه دانش، انگیزه و مراقبتی برای جوانانی که قصد دارند وارد این مسیر شوند، ضروری‌ است؟

پیش از هر چیز باید تأکید کنم که ورود به عرصه تئاتر دینی، به‌ویژه تئاتر عاشورایی، تنها با علاقه سطحی ممکن نیست. این مسیر، دشوار، پرسنگلاخ و همراه با سخت‌گیری‌های بسیار است. به صراحت می‌گویم: بیشترین بی‌مهری‌ها، بیشترین سخت‌گیری‌ها و کم‌توجهی‌ها، نه به آثار سطحی یا تجاری، بلکه به آثاری در این حوزه انجام می‌گیرد. این نه مربوط به دولت خاصی است، نه دوره خاصی. در تمام بیست سال فعالیت من در این حوزه، این کم‌لطفی‌ها را به چشم دیده‌ام.

اگر کسی بخواهد در این مسیر قدم بگذارد، باید «انگیزه‌ای قلبی» داشته باشد. باید باور کند که کارش در این عرصه، تنها یک فعالیت هنری نیست، بلکه نوعی ادای دین، نوعی عبادت، نوعی خدمت به حقیقت است. باید باور داشته باشد که مخاطب او، تنها انسان‌هایی محدود در سالن نمایش نیستند، بلکه تمام عالم، تمام ملکوت، شاهد و شنوا و بینا هستند. با چنین نگاهی است که سختی‌ها آسان می‌شوند.

دومین نکته، لزوم کسب دانش است. هم از حیث تاریخی، هم از حیث تکنیکی، هم از حیث زیبایی‌شناسی و هم از منظر هنر معاصر و جهان. هنرمند باید تا جایی که می‌تواند بخواند، یاد بگیرد، با هنر معاصر آشنا شود، هنر سنتی و دینی خودمان را بشناسد و با آنچه در دنیای هنر امروز می‌گذرد، درگیر باشد. این آگاهی، ابزار دست اوست؛ سلاحی است برای ایستادگی در این میدان.

نکته سوم، درک جایگاه مخاطب است. مخاطب نمایش عاشورایی، مخاطبی بزرگ، متنوع و از اقشار مختلف جامعه است. اینکه گفته می‌شود تئاتر مذهبی مخاطب ندارد، حرفی سست و بی‌اساس است. من در نمایشی که در برج میلاد اجرا کردم، شبانه بیش از هزار نفر تماشاگر داشتم؛ از طبقات، روحیات، سلیقه‌ها و ظاهرهای متفاوت. این نشان می‌دهد که مخاطب هست؛ مسئله، کیفیت کار و صداقت هنرمند است.

در نهایت، توصیه‌ام به جوانان این است که اگر علاقه‌مند به این مسیر هستند، نترسند، دلسرد نشوند و خود را مجهز به دانش، انگیزه قلبی و نگاه زیبایی‌شناسانه کنند. اگر چنین شود، نمایش عاشورایی نه تنها حفظ می‌شود، بلکه در مسیر جهانی شدن نیز گام برمی‌دارد.

گفت‌وگو از داوود کنشلو

انتهای پیام
captcha