کد خبر: 4298998
تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۵۰
رضا پورحسین در سوگ یگانه استاد نگارگری ایران نوشت

فرشچیان بزرگ

رضا پورحسین، رئیس دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران همزمان با رحلت استاد محمود فرشچیان؛ هنرمند نامی و شناسای هنر نگارگری کشورمان، یادداشتی را برای انتشار در اختیار ایکنا قرار داده است.

استاد عالی‌مقام و زرنده‌نام محمود فرشچیان، به غایت معنا پدرِ هنرِ نوینِ نگارگری ایران بوده و خواهد بود. او تنها هنرمندی برجسته نیست؛ که به قول بلندنام دیگر عرصه ادبیتِ ادبیات کشورمان؛ استاد محمدرضا شفیعی‌کدکنی، زنده‌نام استاد فرشچیان «فرهنگی زنده» است.

قلم‌موی او، چشمه‌سارِ زاینده‌ای است که آبشخورِ هنرِ نسل‌ها بوده و خواهد بود. تابلوهایش، «مفاتیحِ اسراری» هستند که گنجینۀ ادب، عرفان و حماسه ایران را در قالبِ زبانی جهانی گشوده‌اند.

او به نگارگری، اعتباری جهانی بخشید و ثابت کرد که ریشه‌های کهن می‌توانند درختانی تناور در آسمانِ هنرِ معاصر پرورش دهند.

از سوی دیگر به نهایت ایمان در کلام می‌توان اذعان داشت؛ نام محمود فرشچیان، خود، تابلویی ماندگار است؛ تابلویی که در آن، «عشق به ایران، عرفانِ شرقی و کمالِ هنری»، در هماهنگی‌ای جاودانه به تصویر کشیده شده‌اند.

او حکایتِ رنگ و عشق را بر صحیفۀ زمان نوشته است؛ حکایتی که تا همیشه، درخششِ گوهری نایاب از هنرِ این سرزمین را فریاد خواهد زد.

همزمان با انتشار خبر آسمانی شدن استاد محمود فرشچیان، رضا پورحسین؛ رئیس دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران، یادداشتی را برای انتشار در اختیار خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) قرار داده است.

یادداشت پورحسین از این قرار است.

فرشچیان بزرگ

فرشچیان بزرگ

استاد فرشچیان برای من تعریف می‌کردند که وقتی خواستم اولین اِتُد ضریح حرم امام رضا(ع) را روی کاغذ کالک بزنم، دستم یاری نمی‌کرد. خیلی ناراحت شدم. برای درمان به یکی دو پزشک آمریکایی مراجعه کردم، تجویزهای سختی داشتند، اما افاقه نکرد.

تصمیم گرفتم که برای معالجه به ایران بیایم، به آنها گفتم من پزشکی را در ایران سراغ دارم که درمانش قطعی است، به همین دلیل می‌روم ایران. به سرعت بلیت گرفتم آمدم ایران و یکسره رفتم مشهد، پابوس امام هشتم. درآستانه حرم ایستادم و با خواهش گفتم آقاجان! من می‌خواهم ضریح تورا درست کنم اما دستم یاری نمی‌دهد. خودت مرا شفا بده. به امام متوسل شدم، زیارت کردم و به هتل رفتم. در هتل خوابی دیدم که آن خواب را برای من نقل کردند، خواب عجیبی است.

استاد می‌گفتند وقتی از خواب بیدار شدم، هیچ دردی در دستم نداشتم و انگار که دست من دست یک جوان هجده ساله است.

کار ضریح را با عشق شروع کردم، همه دانشجویان من از این همه قدرت دستم تعجب می‌کردند. و بالاخره ضریح امام را با عنایت خودشان به اتمام رساندم.

روح این مرد بزرگ سرشار از معنویت و عشق به ائمه بود. روحش با ارواح مطهر ائمه هدی علیهم السلام قرین و محشور باشد.

انتهای پیام
captcha