بيداری اسلامی از ابعاد مهم جنگ 33 روزه لبنان است
کد خبر: 2316983
تاریخ انتشار : ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۱۴:۱۴
سيدحسن نصرالله؛ نماد مقاومت و مجاهدت / 30

بيداری اسلامی از ابعاد مهم جنگ 33 روزه لبنان است

گروه بين‌الملل: جنگ 33 روزه سال 2006 ميلادی به تنهايی دارای ابعاد مهم و متعددی است كه يكی از ابعاد آن تحول بنيادی در معادله با رژيم صهيونيستی در سطوح مختلف است كه اين بُعد منجر به بروز پديده‌های جديدی شده كه از جمله آن بيداری اسلامی است كه چهره منطقه را تا حد زيادی تغيير داد.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا)، حسين رويوران، كارشناس و تحليلگر مسائل سياسی و معاون سياسی و بين‌الملل جمعيت دفاع از ملت فلسطين، با ارائه مقاله‌ای با عنوان «جنگ 33 روزه و تأثير آن در شكست طرح خاورميانه بزرگ» كه به‌صورت اختصاصی در اختيار خبرگزاری ايكنا قرار داد، با بيان اين مطلب نوشت: شكی نيست كه شخصيتی بزرگ و چند بعدی همچون سيدحسن نصرالله دارای وجوه متعدد است و قطعاً بررسی همه ابعاد ايشان در يك مقاله امكان پذير نيست. به همين علت نگارنده در پی انتخاب يكی از مهم‌ترين ابعاد اين شخصيت كم نظير بود تا در مقاله خود مورد بررسی قرار دهد كه مهم‌تر از جنگ 33 روزه و تأثير آن در شكست طرح خاورميانه بزرگ آمريكا به نظر نيامد. به يقين می‌توان گفت كه پيروزی مقاومت اسلامی در اين جنگ يكی از نتايج فرماندهی داهيانه سيدحسن نصرالله است و بدون فرماندهی ايشان تحقق پيروزی برای مقاومت مورد ترديد است.
قبل از آغاز بحث ناگزير بايد گفت كه جنگ 33 روزه سال 2006 ميلادی به تنهايی دارای ابعاد مهم و متعددی است، از جمله تغيير معادله رويارويی با رژيم صهيونيستی، به چالش كشيده‌شدن نقش وظايفی رژيم صهيونيستی در خدمت به قدرت‌های سلطه‌گر در سطح منطقه، ايجاد اميد به پيروزی در سطح جوامع سرخورده منطقه و مهم‌تر از همه اين‌ها اين‌كه اين تحول بنيادی در معادله با رژيم صهيونيستی در سطوح مختلف موجب بروز پديده‌های جديدی شده است از جمله بيداری اسلامی كه چهره منطقه را تا حد زيادی تغيير داد. اين پيامدها و ده‌ها تحول ديگر از نتايج جنگ 33 روزه بود، اما به نظر می‌رسد ناكامی طرح خاورميانه بزرگ و شكست هيمنه آمريكا در اين منطقه دارای اهميت بالاتری است، چرا كه شكست طرح خاورميانه بزرگ در واقع سرآغاز شكست آمريكا در سطح منطقه است و بدون اين سابقه و اعتبار قبلی، بيداری اسلامی و تلاش برای خارج كردن منطقه از زير سلطه حكام وابسته به آمريكا تحقق نمی‌يافت و به نتيجه نمی‌رسيد.
در اين مقاله آمده است: طرح خاورميانه بزرگ، يكی از مهم‌ترين طرح‌های سياسی آمريكا برای سلطه كامل بر همه خاورميانه است، اين منطقه از ديرباز زير سلطه قدرت‌های استعماری متعددی مانند انگليس، فرانسه، ايتاليا، روسيه و آمريكا بوده است، اما هيچگاه يك طرف قدرت، سلطه كامل بر آن نداشت. طرح خاورميانه بزرگ، گام بلندپروازانه مهمی از سوی آمريكا برای بسط سلطه كامل خود بر اين منطقه بود. پس از فروپاشی بلوك شرق و پايان جنگ سرد و نظام دو قطبی با پيروزی بلوك سرمايه‌داری و قرارگرفتن آمريكا در رأس نظام بين‌المللی بيش از هر زمان، آمريكا اميدوار شد كه چنين گامی را بردارد و هارتلند جهان (خاورميانه) را كه اهميت استراتژيك دارد و عمده ذخاير نفتی جهان در اين منطقه نهفته است، زير سلطه خود قرار دهد.
وی در مقاله خود می‌افزايد: برای تحقق اين هدف بزرگ ابتدا نظريه‌پردازان در خدمت نظام سرمايه‌داری آمريكا همچون ساموئل هانتينگتون و فوكوياما، تئوری‌های جنگ تمدن‌ها و پايان تاريخ را ارائه داده و با تعريف تضادهای سياسی در ابعاد فرهنگی، تمدنی و دينی، اسلام را در تقابل با الگوی تمدنی غرب تعريف كرده و زمينه طراحی خاورميانه بزرگ را برای سياستمداران فراهم ساختند. سياستمداران آمريكا با اين زمينه‌سازی فرهنگی طرح ضرورت زير سلطه بردن جهان اسلام را آن هم پس از حوادث مشكوك 11 سپتامبر سال 2001، مطرح كردند و سرانجام تئوری خاورميانه بزرگ به‌نوعی پاسخی به اين نياز سياسی نمايان شد.
غرب مجموعه گسترده‌ای از تئوری‌های سياسی را به كار گرفت تا اين طرح را توجيه كند و آن را به صورت يك ضرورت درآورد. مهمترين ابعاد اين طرح اصلاح ساختارهای رژيم‌های وابسته و بازتوليد آن‌ها با مشروعيت بيشتر و تغيير رژيم‌های مخالف در سرتاسر منطقه در درجه اول و همگون‌سازی اين رژيم‌ها بر محور ارزش‌های سياسی غرب از جمله دموكراسی، حقوق بشر و افزايش مشاركت كاملاً هدايت‌شده مردم در فرآيند تصميم‌گيری بدون تغيير در ساختارهای وابسته حاكم در منطقه در مرحله دوم، و در مرحله بعد آمريكا قصد داشت با بهره‌گيری از فرآيند همگرايی كه در آن زمان در اروپا به كار بسته شده بود، اين كشورهای شرقی در يك ساختار منطقه‌ای با محوريت اسرائيل نظم يابند و در مرحله نهايی اين ساختار منطقه‌ای در اتحاد و ائتلاف با آمريكا قرار گيرد. خانم رايس، وزير امور خارجه سابق آمريكا با ارائه طرح تئوری هرج و مرج سازنده، زمينه‌های عملی مديريت اين تحول را نيز نظريه‌پردازی كرد.
اين طرح به حدی دقيق، جامع و جذاب بود كه تشكيك در آن خيلی سخت بود به‌ويژه كه آمريكا اجرای اين طرح را با اشغال دو كشور اسلامی منطقه يعنی افغانستان و عراق، آغاز كرد و همه محيط منطقه را مرعوب و در مقابل يكی از دو انتخاب قرار داد: يا پيوستن به اين فرآيند آمريكايی و يا پذيرش هزينه‌های تقابل با آمريكا و احتمالاً جنگ بر عليه خود است. جالب است اكثر رژيم‌های منطقه (به‌جز ايران)‌ نه تنها به آمريكا جواب مثبت دادند كه با برگزاری ده‌ها اجلاس در سطح منطقه به‌ويژه در جهان عرب راه‌های اجرايی كردن ديكته‌های آمريكا را مورد بحث قرار دادند. در اين دوره جو ارعاب به حدی بالا بود كه حتی برخی كشورهای محور مقاومت نيز ابتدا احتياط كردند و شيوه ايران در رد اين ديكته‌ها را عاقلانه نمی‌دانستند. در اين ميان تنها كشورهای جمهوری اسلامی ايران، سوريه و جنبش‌های حزب‌الله لبنان و جهاد اسلامی و حماس در فلسطين، اين طرح آمريكايی را رد كردند و عملاً در مقابل آن قرار گرفتند. در آن هنگام ايران كه محور كانون مقاومت به شمار می‌آمد حساس‌ترين وضعيت را داشت، چرا كه حامی اصلی سوريه و مقاومت در لبنان و فلسطين و ايران بود و با اشغال افغانستان و عراق از سوی آمريكا عملاً از دو طرف شرق و غرب با آمريكا هم مرز شده بود. در چنين شرايطی آمريكا احساس می‌كرد كه زمينه اجرايی طرح خاورميانه بزرگ فراهم است، اما پس از مدتی پی‌برد كه وجود كانون‌های مقاومت به‌‌ويژه در ايران و سوريه مانع از آن می‌شود تا همه اين منطقه زير سلطه آمريكا قرار گيرد و به همين علت تصميم به مهار اين كانون‌ها گرفت.
معاون سياسی و بين‌الملل جمعيت دفاع از ملت فلسطين تصريح كرد: كسانی كه در آن هنگام مسائل سياسی را پيگيری می‌كردند به خوبی می‌دانند كه غرب تصميم به برخورد گرفته بود و بحث تنها به اين محدود بود كه اين طرح در چند مرحله و چگونه به اجرا گذاشته شود و عمليات برخورد از قوی به ضعيف يا از ضعيف به قوی صورت گيرد. سرانجام آمريكا تصميم خود را گرفت و قرار شد حمله از محور ضعيف جنبش‌های مقاومت آغاز گردد و در مرحله بعد حمله به دولت‌های مقاوم به ترتيب از سوريه و در نهايت آخرين و مهم‌ترين كانون مقاومت يعنی ايران پس از قطع دست و پاهای آن در منطقه، مورد حمله قرار گيرد.
پرونده هسته‌ای ايران يكی از مهم‌ترين بهانه‌های آمريكا برای تهديد حمله به تهران بود. حمله هم‌زمان نظامی اسرائيل به نوار غزه و لبنان در تابستان 2006 ميلادی، رمز آغاز نخستين مرحله از اين عمليات بود كه از همان نخستين روزها، «جنگ نيابتی» نام گرفت كه اين نامگذاری بخشی از واقعيت را منعكس می‌كند. شكی نيست كه اگر اين جنگ با پيروزی رژيم صهيونيستی همراه می‌شد، مراحل بعدی آن پی گرفته می‌شد و منطقه در نتيجه اجرای كامل اين طرح، چهره ديگری به خود می‌گرفت. شكست اسرائيل در مقابل حزب‌الله شگفتی عجيبی برای همه داشت. اسرائيل يقين كرده بود كه جنگ چند روزه پايان می‌يابد و چيزی جز پيروزی در انتظار اين رژيم نيست و تل‌آويو حتی سلول‌های بازداشت مسئولان حزب‌الله از جمله سيد‌حسن نصرالله را از همان روزهای نخست آماده كرده بود و در معرض ديد خبرنگاران قرار داده بود. اما شگفتی اين بود كه به‌رغم تفاوت فاحش در موازين قدرت در زمين، دريا و هوا، اسرائيل شكست خورد. حزب‌الله در مقابل حملات هوايی از هيچ امكانی برخوردار نبود و در مقابل حملات دريايی تنها تعداد اندكی موشك سطح به سطح در مقابل انبوه جنگ‌افزار و ناو دريايی داشت و در زمين هم سلاح سبك در مقابل انواع تانك‌ها، توپ‌ها، هلی‌كوپترها و نفربرها قرار داشت. اما به رغم همه اين نابرابری‌ها، حزب‌الله از ايمان استوار و فرماندهی حكيم و دانا به نام سيدحسن نصرالله برخوردار بود و رمز پيروزی حزب‌الله همين دو عامل بود. سيد حسن نصرالله جنگ نظامی و روانی را به خوبی مديريت كرد و با توكل و اعتماد كامل به وعده‌های الهی، به بهترين شكل از امكانات محدود خود بهره برد و پيروزی را در آغوش گرفت.
در اين مقاله آمده است: مديريت جنگی سرنوشت‌ساز به مدت 33 روز با امكانات نابرابر و پركردن ضعف تسليحاتی و انسانی خود با تدبير و ايمان همچنين تضعيف روحيه نظاميان صهيونيستی، درخشان‌ترين بعدی است كه در كارنامه سيدحسن نصرالله درج شده است. سازماندهی امكانات محدود جنگی و انتخاب شيوه جديد و ناشناخته رويارويی از سوی حزب‌الله عامل اصلی اين پيروزی شمرده شده است. رژيم صهيونيستی پس از پايان جنگ گروه «وينوگراد» را برای بررسی علل شكست نظامی اسرائيل تشكيل داد و اين گروه پس از 6 ماه تحليل داده‌های جنگ و مرور طرح‌های عمليات و مصاحبه با صدها نفر از نظاميان اعلام كرد كه اسرائيل در همه زمينه‌های هوايی، زمينی و دريايی برتری نظامی كاملی داشت، اما علت شكست اسرائيل شيوه جنگ نامتقارن حزب‌الله است. اين گروه اعلام كرد كه اسرائيل همه ابزارهای جنگی و ويرانگر را در اختيار داشت و در چندين نقطه هم به كار برد، اما رزمندگان حزب‌الله را در صحنه عمليات نمی‌ديد و نمی‌يافت تا به‌طور كامل نابود سازد.
اين تحليلگر مسائل سياسی خاطرنشان كرد: شيوه جنگ حزب‌الله مبتنی بر استتار زير زمين بود و زمانی از اين وضعيت عملياتی خارج می‌شدند كه مأموريت رويارويی دارند كه به صورت كوتاه و ضربه‌ای صورت می‌گرفت. اين شكل جديدی از جنگ به شمار می‌آيد كه رهبری حزب‌الله انتخاب كرد و با آن پيروز شد و اكنون اين شيوه تحت عنوان جنگ نامتقارن در ده‌ها دانشكده نظامی جهان تدريس می‌گردد. اگر اين ابتكار نبود، پيروزی برای حزب‌الله قابل تحقق نبود و اين واقعيت نشان می‌دهد كه طراحی و فرماندهی جنگ عنصر اصلی پيروزی حزب‌الله است كه در اين فرآيند نقش سيدحسن نصرالله قطعاً از همه بيشتر است.
رويوران در پايان مقاله آورده است: اين جنگ نخستين گام آمريكا در جهت يكسره‌سازی شرايط برای مهار كانون‌های مقاومت در خاورميانه بزرگ و اجرای كامل طرح سلطه‌طلبانه خاورميانه بزرگ در اين منطقه بود كه با شكست نظامی اسرائيل طرح‌های سياسی و منطقه‌ای آمريكا به چالش كشيده شد. سفر عجولانه خانم كاندوليزا رايس، وزير امور خارجه به قاهره و اعلام «محور اعتدال» از سوی او نشان از تحولات ساختاری است كه جنگ 33 روزه پديد آورده است. آمريكا قبل از جنگ 2006 در پی كليت خاورميانه بود، اما پس از شكست اسرائيل در اين جنگ در پی محور اعتدال است كه بخشی از اين منطقه را در بر می‌گرفت. انتقال آمريكا از كليت‌خواهی به بخش‌خواهی، نشان می‌دهد جنگ 33 روزه نقطه عطف تاريخی و سياسی است كه بسياری از رفتارها و مفاهيم را تغيير داده و شرايط تازه‌ای پديد آورده است. در اينجا تأكيد بر اين نكته لازم است كه شكست آمريكا در عراق و ناتو در افغانستان عامل مهم ديگر شكست طرح خاورميانه بزرگ است كه اين متغير نيز به دور از پيروزی حزب الله نيست.
حسين رويوران در پايان مقاله خود با عنوان «جنگ 33 روزه و تأثير آن در شكست طرح خاورميانه بزرگ» می‌نويسد: شكی نيست كه سيدحسن نصرالله ابر قهرمان اين حماسه بزرگ بود كه همه اين تحولات را مديريت كرد و در جشن پيروزی در شهر «بنت جبيل» در جنوب لبنان، اين حماسه را به مردم لبنان، جهان عرب و امت اسلامی اهدا و اعلام می‌كند اگر حمايت ايران و سوريه و ايستادگی و ايثار مردم لبنان نبود، خلق چنين حماسه‌ای بزرگ ناممكن بود. درود خدا بر آن قهرمانی كه با همه ايثارها و جهادها خود را نديد و اين حماسه را از آن امام خمينی (ره)‌ می‌داند و آن را نتيجه تدبير ايشان می‌شناسد.
captcha