شهید نواب صفوی در لحظات آخر سوره اعلی را تلاوت می‌کرد
کد خبر: 3563808
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۵
یادداشت وارده/

شهید نواب صفوی در لحظات آخر سوره اعلی را تلاوت می‌کرد

کانون خبرنگاران نبأ: هم سلولی شهید نواب صفوی می‌گفت: نواب صفوی در لحظات آخر با لحنی عجیب سوره اعلی را تلاوت می‌کرد و می‌گفت مرا بکشید که از هر قطره خونم نوابی متولد می‌شود.

به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ، حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسین خادمیان، استاد حوزه و دانشگاه و خطیب سرشناس تهران یادداشتی به مناسبت شهادت شهید نواب صفوی در اختیار کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ، گذاشت.
متن یادداشت در ادامه می‌آید:

وقتی انسان از دایره انصاف خارج شود؛ سکوت و فریادش هم؛ خارج از انصاف جلوه می‌کند.
و سکوت بی‌انصاف همان قدر بد است که شلوغ کردن بی‌انصاف زشت است.
و البته اگر انسان بی‌انصافانه سکوت و یا شلوغ کند؛ سکوت و صدایش هر دو بی معنا می‌شوند.
حال یا از ابتدا می‌فهمد یا زمان؛ بی‌معنا بودن سکوت و یا شلوغ کردن دور از انصاف او را نشان خواهد داد!!!
مرغ را ببینید وقتی تخم می‌گذارد و صاحب نعمتی می‌شود بیشتر از وقتی تخم نگذاشته سرو صدا می‌کند!!!
از صدای زیاد او همه می‌فهمند تخم گذارده !!!
یعنی به ما انصاف در سکوت و انصاف در شلوغ کردن را یاد می‌دهد!!!
همسر مرحوم شهید «نواب صفوی»  اعلی الله مقامه؛ نقل می‌کند؛ یک شب بعد از افطار مختصر؛ به آقا گفتم دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار بعدی نداریم حتی نان خشک! هر چه بود؛ امشب افطار تمام شد.
مرحوم نواب لبخندی زد. این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم؛ وقت سحر هم آقا برخاست آبی نوشید و گفتم دیدید سحر چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم! باز آقا لبخندی زد. بعد نماز صبح گفتم و نماز ظهر هم گفتم و تا غروب و مغرب مرتب سرو صدا کردم که هیچ نداریم. تا این که اذان مغرب را گفتند؛ آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمودند چطور سفره افطار امشب نداریم؟ پاسخ دادم از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم و نیست. آقا لبخند تلخی زد و فرمود یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟ خندیدیم و گفتم صد البته بله. رفتم و از فرط عصبانیت سفره‌ای انداختم و بشقاب و ... آوردم و پارچ آب را جلوی آقا گذاشتم. هنوز لیوان را پر نکرده بود صدای در آمد.
طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان نیز بود رفت سمت در و آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند و آشنا، آقا فرمود تعارف کن بیایند.
همه آمدند. سلام و تحیت و نشستند؛ آقا فرمود خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند.
من هم گفتم بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست. رفتم و آوردم آقا لبخندی تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند. در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف یعنی همان پسر عموی آقا گفتم: برو در را باز کن این دفعه حتما از مشهد هستند الحمدلله آب در لوله ها فراوان هست. مرحوم نواب چیزی نگفت؛ یوسف رفت وقتی برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمد.
گفتم این چیست؟ پاسخ داد: همسایه بغلی بود؛ ظاهرا امشب افطاری داشته و به علتی مهمانی آنان بهم خورده و دارند می‌روند گفت بگوییم هر چی فکر کردیم این همه غذای پخته را چه کنیم؛ خانمم گفت چه کسی بهتر از اولاد زهرای مرضیه سلام الله علیها. می‌دهیم خدمت آقا سید که ظاهرا مهمان هم زیاد دارند.
آقا یک نگاه به من کرد و خنده کرد و رفت. من شرمنده و شرمسار؛ غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم و ... آن‌ها که رفتند آقا به من فرمود، دو نکته: اول این که یک شب سحر و افطار بنا به حکمتی که فهمیدی تاخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟ دوم وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؛ از آن سر و صدا خبری نیست؟ بعد فرمود مشکل خیلی‌ها  همین است نه سکوتشان از سر انصاف است نه سر و صدایشان. وقت نداشتن جیغ دارند وقت داشتن بخل و غفلت.
وقتی نعمت به حکمتی دیر می رسد آن قدر سر و صدا دارند که گوش کر می‌شود اما وقتی صاحب نعمتی می‌شوند؛ شُکر آن‌ها آن قدر بی‌صدا است که خودشان هم نمی‌شوند؛ البته چون شُکْر ندارند. آری مرحوم نواب صفوی رحمت الله علیه چنین بنده‌ای بود یعنی سکوت و صدایش هر دو برای خدا بود.
تا جایی که یک وقت محمد رضا پهلوی به او پیشنهاد حقوق ماهیانه یکصد هزار تومان داد به شرط سکوت. او در پاسخ گفته بود: پول معاویه هیچ وقت به خانه بچه‌های فاطمه سلام الله علیها وارد نشده الان هم نخواهد شد. این است که قیام نواب همان قدر صدا دارد که سکوتش در سحرگاه ۲۷ دی ماه وقتی که او  و یارانش را در سکوت سحر تیر باران نمودند و ظاهرا نواب ساکت شد اما سکوت او و یارانش آن قدر صدا داشت که ۲۲ بهمن ۵۷  همه آن را شنیدند.
هم سلول او گفت در لحظات آخر با لحنی عجیب سوره اعلی را تلاوت می کرد سَبِّحِ اِسْمَ رَبِّكَ اَلْأَعْلَى اَلَّذِي خَلَقَ فَسَوّٰى وَ اَلَّذِي قَدَّرَ فَهَدىٰ  وَ اَلَّذِي أَخْرَجَ اَلْمَرْعىٰ
و می‌گفت مرا بکشید که از هر قطره خونم نوابی متولد می‌شود.
رحمت و سلام و رضوان خدا بر این عارف عامل مجاهد بصیر شجاع و یاران مظلومش.
راستی ما چگونه‌ایم؟
وقت نعمت ساکت و وقت حکمت پر صدا و پر ادعا؟
والله المستعان
سید حسین خادمیان

captcha