به گزارش ایکنا از قزوین، تکریم و تعظیم شهیدان، این اسوههای ایثار و شهامت شکر نعمت به شمار میرود چرا که شهدا حق بزرگی بر گردن یکایک ما دارند . در سال جاری استان قزوین میزبان بزرگترین رخداد فرهنگی یعنی برگزاری کنگره ملی ۳ هزار شهید استان قزوین است. در این راستا زین پس خبرگزاری ایکنا به معرفی شهدایی از خیل شهدای استان قزوین که سالروز تولدشان است میپردازد تا به این بهانه رهتوشهای از باغ معرفت و بصیرت شهدا را برای خود به ارمغان آوریم.
شهید متولد امروز: علی قاریان پور؛ 22 ساله
برگهای تاریخ به 14 مردادماه که میرسد یادآور تولد بزرگی مردی به نام «علی قاریانپور» میشود که در چنین روزی در سال 1343، در شهرستان قزوین به دنیا آمد. پدرش یوسف و مادرش طاهره نام داشت.
این شهید والامقام که تا دوم راهنمایی درسخوانده بود در کارخانهای کارگری میکرد اما به سبب احساس مسئولیتی که در قبال انقلاب اسلامی داشت از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و در نهایت در دهم اسفند 1365 در سن 22 سالگی، در از مشهد شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به آسمان پرواز كرد.
مزارش در قطعه 7 ردیف 2 گلزار شهدای زادگاهش قزوین واقع است.
مشتی خاک هدیه به پیشگاه خداوند متعال
نکتهای که این شهید والامقام را نسبت به دیگر شهدا متمایز کرده نوشته عجیبی است که در سنگ مزار شهید میتوان دید و اثری از نام شهید در سنگ مزارش نیست. چرا که طبق این قسمت از وصیت این شهید گرانقدر که «به روی سنگ قبرم اسمم را ننویسید، میخواهم همچون دهها شهید دیگر گمنام باقی بمانم...اگر خواستید فقط این جمله را بنویسید: مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال»، تنها همین جمله کوتاه اما پرمعنا نوشتهشده است «...مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال...».
امروز همه شهید قاریانپور را به دیده یک ازخودگذشته و ایثارگر کامل و گوهری همیشه تابان میبینند، شهیدی که میخواست گمنام و بینامونشان بماند اما خداوند نام او را برای همیشه جاویدان کرد.
عده زیادی از دوست داران شهید قاریان پور او را «مَشتی شهدا» میدانند و دست توسل و ارادت خود را بهسوی درگاه این شهید قزوینی و دیگر شهدا دراز میکنند.
بچههای خود را حسین وار و زینب گونه تربیت کنید
شهید علی قاریانپور در وصیتنامه خویش چنین نوشته است:
«با سلام به شما خانواده عزیز، از شما چگونه تشکر کنم؟ الآن که در حال نوشتن این جملات هستم، دست و زبانم و قلمم حرکت نمیکنند، چرا که چیزی ندارم بنویسم.
مادرم! الآن باید رسالت زینب گونهی خود را مانند دختر رسول خدا (ص) به مردم نشان دهی. شما به مکه و خانهی خدا و به مدینه رفتی و به شیطان سنگ و به حجرالأسود بوسه زدی و به دست امامهای معظم رفتی و ما و دیگر دوستان به ملاقات صاحب کعبه.
تو بین صفا و مروه رفتی و من بین خانه و نفس و تا جبهه به شیطان سنگ زدم و شما گوسفند برای خدا کشتی و من خودم را برای دیدار با معشوق اهدا نمودم.
و مادر! اگر شما را ناراحت کردم، مرا ببخش. همه شما مرا عفو کنید، بهخصوص برادرم حسن که - مانند پدر بوده و هم برادر- اگر او نبود نمیدانم من کجا بودم و از کجا سر در میآوردم و نیز ابوالفضل که هم معلم اخلاق بود وهم برادر و راه اسلام را به من آموخت و دیگر برادرم حسین، رضا (عادل) و امیر اگر از من بدی دیدید به بزرگی خودتان من روسیاه را عفو کنید.
و خواهر گرامیام! افتخار میکنم که چنین خواهری داشتم و میتوانستم در بیرون با سربلندی راه بروم. از شما میخواهم بچههای خود را حسین وار و زینب گونه تربیت کنید و اول با احکام اسلام، قرآن، دین و راه زندگی و جهاد برای اسلام آشنا کنید که اگر اسلام از بین برود ما هم از بین میرویم.
تمام زندگیام را برای اسلام گذاشتم که خود دیده بودی جان ناقابلم را. بسیاری از این دوستان رفتهاند و من ماندهام. خیلی رنج میکشم و تا دیروقت بیدارم و در این فکر که بچهها چه گفتند و چه کردند که رفتند؟
اگر جنازه من به دست شما نرسید، هیچگونه ناراحتی نکنید که خواست خدا بوده و به یاد خدا باشید و به یاد شهدا که جنازهشان به دست خانوادهی آنها نرسیده است و دوست ندارم که هیچگونه سروصدایی از خانه بلند شود که دشمن از آن سوءاستفاده کند و اگر گریهای هم باشد دور از مردم. میدانم که از دست دادن عزیز خیلی سخت است!
و اگر جنازهام به دست شما رسید و برای دیدن جنازهام آمدید با چادر سفید بیایید که انگار به عروسی عزیز خود میروید و در روز تشییعجنازه هم با چادر سفید حاضر باشید که انگار عزیز خود را به حجلهی دامادی میبرید و پشت جنازهام شعارهای «حسین، حسین» و «یا مهدی» سر دهید که شب اول قبر به داد من روسیاه برسند و اگر امکان دارد جنازهام با لباس باشد، همراه یک شاخه گل سرخ و یک عکس امام که شاخه گل را میخواهم به آقا و مولای خود حسین (ع) بدهم، نمیدانم در آن لحظه چه بگویم؟!
و در این راه صبر پیشه کنید و اگر میشود مقداری خاک کربلا در قبرم بگذارید و در آخر دوست دارم که جنازهی من در نیمهشب دفن شود، چرا که فاطمه (س) فرمود «علی! نیمهشب مرا دفن کن.»
و مجالس من به اسم شهدای گمنام باشد و چون همهی ما از خاک هستیم و به خاک هم برمیگردیم، روی سنگ قبرم نوشته شود: «مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال» و برای شناختن من فقط از عکس استفاده شود و نه از اسم و از شما التماس دعا دارم و از قول من از همه دوستان حلالیت بگیرید تا از من روسیاه راضی باشند.
آرزو دارم در آخرین لحظهی زندگی، لبتشنه از این دنیا بروم.»
علی قاریان پور- 8/9/1363
روحش شاد و راهش پر رهرو
انتهای پیام