تشخص انسان به ذهن اوست/ رشد ذهن برخلاف بدن نیازمند تعلیم است
کد خبر: 3831917
تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۹
غلامحسین ابراهیمی‌دینانی:

تشخص انسان به ذهن اوست/ رشد ذهن برخلاف بدن نیازمند تعلیم است

گروه اندیشه ــ اگر انسان ذهن نداشت چیزی نمی‌فهمید؛ لذا ذهن است که اصالت دارد نه بدن. انسان منهای ذهن و در این صورت که بدن محضی باشد که ذهن نداشته باشد، شخصیت ندارد. حالا تشخص انسان یا ساده‌تر بگویم شخص انسان با ذهنش است و نه با بدنش. اگر بدن انسانی را فرض کنیم که از بدو تولد ذهن نداشته باشد، این شخص نیست. شخصیت اشخاص را که ارزیابی می‌کنیم، با ذهن و فکرشان کار داریم.

به گزارش ایکنا؛ غلامحسین ابراهیمی‌دینانی در برنامه‌ معرفت که شب گذشته از شبکه چهار سیما پخش شد، به طرح بحث در زمینه فقراتی از کتاب «فراز و فرود فکر فلسفی» پرداخت و مبحث فاعل حقیقی و فعل را از دیدگاه اشاعره و متعزله به بحث گذاشت.

وی با اشاره به عقاید اشاعره در خصوص فاعل افعال، بیان کرد: اشاعره که خود را موحد می‌دانند و سعی می‌کنند که توحیدی سخن بگویند، می‌گویند که فاعل حقیقی فقط خداوند است و معتقدند که درست است که انسان فاعل افعال خود است و می‌تواند بنویسد و ...، اما خود انسان مخلوق است؛ بنابراین باید این فعل را به فاعل حقیقی نسبت دهیم. فاعل حقیقی نیز اولاً و با‌لذات خداست و درست است که انسان را نیز فاعل می‌دانیم، ولی خود آن فاعل‌های انسانی و حیوانی و ... همگی خودشان نیستند، بلکه مخلوق و فعل خداوند محسوب می‌شوند.

اشاعره انسان را کاسب می‌دانند

این مدرس برجسته فلسفه بیان کرد: اشاعره می‌گویند که بهتر است به سمت فاعل اصلی که جز خداوند هیچ کس نیست برویم؛ بنابراین در عالم هستی، فاعل هستی یکی است و آن خداست. دیگران نیز مَجاز هستند و با عنایت خداوند فاعل می‌شوند و چون خدا می‌خواهد که فعلی انجام دهید، آن را انجام می‌د‌هید. بنابراین فاعل حقیقی خدا است.

ابراهیمی‌دینانی در ادامه تصریح کرد: در این صورت سؤالاتی به وجود می‌آید و آن هم اینکه انسانی که معصیت می‌کند تکلیفش چیست؟ یا کسی که فعل خوب دارد مگر به بهشت نمی‌رود؟ اشاعره پاسخ می‌دهند که انسان فاعل حقیقی نیست، بلکه کاسب است؛ یعنی فعل خدا از مجرای وجود او انجام می‌شود، چنانکه خداوند می‌فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ». در واقع از همین آیه استفاده کرده‌اند که اگر فاعل خدا است، انسان نیز مرهون کار‌هایی است که انجام می‌دهد و لذا انسان کاسب است؛ بنابراین فاعل خدا است و چون آن‌ها نمی‌توانند فعل انسان را انکار کنند می‌گویند که او کاسب است.

وی بیان کرد: این نزاع سال‌های متمادی بین اشاعره و معتزله بوده و معتزله می‌گویند که انسان نیز فاعل است، ولی فعل خداوند فعل واجب‌الوجود و فعل انسان، فعل ممکن‌الوجود است و فعل هر فاعلی متناسب با فاعلیت آن فاعل است. حیوان نیز فاعل است، ولی فاعل حیوانی است، انسان نیز فاعل است که فاعل انسانی است و خداوند نیز فاعل است، اما فاعل الهی است. پس بنابراین فاعل می‌تواند اقسام و مراتبی داشته باشد، اما نه اینکه انسان فاعل نباشد.

ذهن اصالت دارد نه بدن

ابراهیمی‌دینانی در ادامه تصریح کرد: در مورد این مسئله اگر بخواهیم دقیق‌تر بحث کنیم به بحث‌های دیگری می‌رسیم. هر فردی از افراد بشر فعلی را انجام می‌دهند، اما با دست فعل را انجام می‌دهد و با لب‌ و دهن سخن می‌گویند، ولی بدن این کار را می‌کند یا روح و ذهن؟ پاسخ ذهن است که این کار‌ها را می‌کند. اگر انسان ذهن نداشت چیزی نمی‌فهمید. لذا ذهن است که اصالت دارد نه بدن. انسان منهای ذهن و بدن محضی که ذهن نداشته باشد، شخصیت ندارد. حالا تشخص انسان یا ساده‌تر بگویم شخص انسان با ذهنش است و نه با بدنش. اگر بدن انسانی را فرض کنیم که از بدو تولد ذهن نداشته باشد، این شخص نیست. شخصیت اشخاص را که ارزیابی می‌کنیم، با ذهن و فکرشان کار داریم. کتب ابن‌سینا را که می‌خوانید، به این فکر نمی‌کنید که لباسش چطور بوده است و ... ، بلکه با فکرش کار دارید. بنابراین هر آنچه می‌خوانید و می‌بینید در حقیقت با ذهن او کار دارید.

وی بیان کرد: وقتی با آدم‌ها روبرو می‌شوید نیز درست است که قیافه آن‌ها را می‌بینید، اما اگر بخواهید از آن‌ها ارزیابی داشته باشید، به بدن آن‌ها نگاه نمی‌کنید، بلکه به ذهنشان نگاه می‌کنید و ارزیابی شما از شخصیت آن‌ها به ذهنشان است، اما ذهن را نمی‌بینید، بلکه بدن را می‌بینید. اصلاً ذهن را نمی‌شود دید. پس از کجا می‌فهمید که طرف مقابل شما چه ذهنی دارد؟ پاسخ این است که از سخنان، کلمات، قلم، گفتار و کردارشان این را می‌فهمید. کردار و عمل نیز ذهنیت طرف را نشان می‌دهد. بنابراین ذهن اشخاص را در گفتار و کردار و نحوه برخوردشان باید بشناسیم.

برای شناخت ذهن دیگران بجز از راه تمثیل راه دیگری نداریم. تعریف دیگران نیز ترجمان خود من است. تنها کسی به اذهان دیگران به صورت مستقیم احاطه دارد که ذهنش بالا باشد که خداوند است، چون محیط است و اولیا و انبیاء(ع) نیز این طور هستند

نویسنده کتاب «فراز و فرودهای فکر فلسفی» در ادامه تصریح کرد: انسان وقتی متولد می‌شود اگر به بدنش غذای کافی برسد و شرایط حیات برایش فراهم باشد، بدن خود به خود رشد می‌کند تا به جوانی و ... می‌رسد. حالا سؤال این است که آیا ذهن نیز مانند بدن و به خودی خود رشد می‌کند یا باید آن را تربیت کرد؟ باید تربیتش کرد. اگر به ذهن نرسید و به او نیاموزانید و ذهن در یک محیطی نباشد که چیزی فراگیرد، این ذهن رشد نمی‌کند، لذا باید ذهن را رشد بدهید، برخلاف بدن که خود به خود رشد می‌کند. بدن طبیعت است و طبیعت خود به خود رشد می‌کند، اما ذهن نیازمند تعلیم است و بسته به این است که چه چیزهایی به او بیاموزانید. حالا محیط نیز بسیار مهم است که ذهن بیشتر از محیط می‌آموزد. این همه علوم که وجود دارد برای این است که هر کسی علمی را دنبال کرده است. فرهنگ‌ها نیز به همین صورت هستند. بدن انسان‌ها از نظر فرهنگی فرقی ندارد و ممکن است سیاه و سفید داشته باشیم و قیافه‌های شرقی و غربی با هم تفاوت دارند، اما بدن همان بدن است؛ یعنی میزان بدن یک آفریقایی و آمریکایی و سیستم بدنشان از نظر پزشکی فرقی ندارد و کسی که می‌خواهد نزد پزشک برود، پزشک از او نمی‌پرسد که این بیمار اهل کجا است، چون بدن یکی است، اما ذهن آدم‌ها فرق می‌کند.

رشد ذهن بر خلاف بدن نیازمند تعلیم است

ابراهیمی‌دینانی در ادامه افزود: بدن طبیعت را یکنواخت طی می‌کند، اما ذهن را باید تعلیم دهند که آموزش نیز به مدرسه و دانشگاه و محیط مربوط می‌شود و بسته به این است که آدم در چه محیطی باشد. اکنون با زبان فارسی سخن می‌گوییم و اگر در چین بودیم، شاید فرهنگ چینی داشتیم؛ لذا ذهن و بدن بسیار تفاوت دارند و شخصیت شخص نیز بر اساس ذهن اوست، اما یک مسئله نیز این است که ذهن آدم را چطور می‌شناسید؟ بدن را نگاه می‌کنید و می‌فهمید که چه طور است و ارزیابی هم می‌کنید، اما وقتی که با یک نفر طرف می‌شوید، ذهنش را با کلامش می‌شناسید، اما ذهنش را نمی‌بینید، چون قابل مشاهده نیست، اما ذهنی که در نوشتار ظاهر می‌شود را تنها با ذهن خودتان می‌توانید ببنید. اگر خودتان ذهن نداشتید نمی‌توانستید ذهن را را بشناسید، پس گفتار و رفتاری که از ذهن انسان ناشی می‌شود، با ذهن خود ارزیابی می‌کنید و از راه تمثیل می‌شناسید که همان قیاس به نفس است.

وی تصریح کرد: پس مشاهده مستقیم صورت نگرفته است، بلکه از راه قیاس به نفس است. این کلمات، سخنان، رفتار و کردار که از ذهن او حکایت می‌کند، در ذهن من هم همین معنا را دارد؛ پس لابد ذهن او نیز همین را داشته است؛ لذا برای شناخت ذهن دیگران بجز از راه تمثیل راه دیگری نداریم. تعریف دیگران نیز ترجمان خود من است. تنها کسی به اذهان دیگران به صورت مستقیم احاطه دارد که ذهنش بالا باشد که خداوند است، چون محیط است و اولیا و انبیاء(ع) نیز این طور هستند. یک ولی که بر معنویات انسان احاطه دارد نیز می‌تواند ذهن شما را بخواند، اما انسان‌ها ذهن‌های یکدیگر را فقط از راه تمثیل ارزیابی می‌کنند.

انسان به حسب ذات منطقی است. البته برخی‌ها می‌دانند که منطقی صحبت می‌کنند و گاهی هم نمی‌دانند، اما گاهی انسان از روی طغیان، ستم و خودخواهی غیرمنطقی حرف می‌زند و فاجعه همینجاست که بر حسب فطرت منطقی است

انسان بالذات منطقی و مفسر است

این مدرس برجسته در ادامه با تأکید بر اینکه انسان منطقی زائیده شده است به نقل یک داستان پرداخت و بیان کرد: یک وقت استادی منطق درس می‌داد، یک دور که درس داد، به شاگرد گفت که به خیابان برو و برگرد. وقتی برگشت، استاد گفت مردم چه می‌گفتند؟ شاگرد گفت: هیچ‌چیز. دوباره این مسئله به همین منوال تکرار شد، اما برای بار سوم که این کتاب منطق را به شاگرد درس داد، مجدد به شاگرد گفت که به باز برود و برگردد. وقتی که شاگرد برگشت به استاد گفت: تعجب می‌کنم که این حرف‌هایی که ما در اینجا می‌زدیم را مردم هم می‌زدند. یعنی انسان به حسب ذات منطقی است. البته برخی‌ها می‌دانند که منطقی صحبت می‌کنند و گاهی هم نمی‌دانند. حتی آن کسی هم که نمی‌داند که منطقی صحبت می‌کند، باز صحبتش منطقی است. اما گاهی انسان از روی طغیان، ستم و خودخواهی غیرمنطقی حرف می‌زند و فاجعه همینجاست که بر حسب فطرت منطقی است، ولو عامی باشد، اما اگر گرفتار غرور و خودپسندی شود و از حد اعتدال خارج شود، آن وقت منطقی سخن نمی‌گوید. پس انسان بالذات منطقی است و دیگر اینکه انسان ذهن دیگران را از راه تمثیل می‌فهمد.

وی در ادامه افزود: مطلب دیگر اینکه انسان بالذات مفسر است. وقتی از راه تمثیل حرف‌های دیگران را می‌فهمیم، یک نوع تفسیر است. پس انسان به حسب ذات مفسر است و همه مردم تفسیر می‌کنند، اما اگر به یک آدم بگویید که تفسیر می‌کنید، می‌گوید مفسر نیستیم، اما خود همین آدم نیز تفسیر می‌کند. هر حرفی که می‌شنوید را با ذهن خود تفسیر می‌کنید. وقتی کتاب را می‌خوانید با تفسیر خوادتان می‌خوانید. هر کتابی که می‌خوانید مستقیماً به منویات نویسنده نمی‌رسید و تفسیر خودتان در کار است و شکی هم در این نیست. پس انسان به حسب ذات هر چه می‌خواند و می‌گوید و می‌فهمد تفسیر می‌کند.

انتهای پیام

captcha