تحقق عدالت اجتماعی و سیاسی ناظر بر تحقق عدالت فردی است
کد خبر: 3954715
تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱۳۹۹ - ۲۰:۱۰

تحقق عدالت اجتماعی و سیاسی ناظر بر تحقق عدالت فردی است

حجت‌الاسلام والمسلمین بهرام دلیر با اشاره به لوازم برپایی عدالت بیان کرد: تا زمانی که ملکه عدالت در بحث‌های صاحبان قدرت ایجاد نشود، ایجاد عدالت در بستر سیاسی و اجتماعی قریب به حال است. صاحب‌قدرتی که در مملکت وجودی خود عدالت را برقرار نکرده است و بین قوای نفس خویش عدالت را جاری نکرده، محال است در جامعه سیاسی برای جاری کردن عدالت، توفیقی داشته باشد.

به گزارش ایکنا؛ نشست «عدالت در حکمت متعالیه»، امروز 29 بهمن‌ماه با سخنرانی جمعی از اندیشمندان به همت پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد. در ادامه متن سخنان حجت‌الاسلام والمسلمین بهرام دلیر، دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را می‌خوانید؛

ما به دنبال این هستیم که ببینیم عدالت در حکمت متعالیه، آیا منقطع از حوزه‌های دیگر است یا خیر. یعنی عدالت سیاسی که در اندیشه‌های اندیمشندان علوم سیاسی یا فلاسفه فلسفه سیاسی مطرح است، آیا همان عدالت در حکمت متعالیه است؟ عدالت، خِیر است و خیر نیز از امر وجودی است، امر وجودی نیز به معنای وجود و نه به معنای بحث اعتبار. لذا عدالت را هم می‌توان به وجود تعبیر کرد. نکته دوم، تقسیم وجود در هستی‌شناسی فلسفی است. به خصوص که در حکمت متعالیه می‌گوید «الوجود اِما حقیقی و اِما اعتباری» و قطعاً هر قِسمی بهره‌ای از مَقسم خود دارد. پس دومین نکته در بحث عدالت، خود تقسیم است؛ یعنی بر فرض که عدالت را اعتباری بدانیم، می‌گوییم از آن مقوله نیست که مانند بحث مجاز باشد و باز هم چون «الوجود» است، آن اعتبار نیز وجود دارد و در پیروان حکمت متعالیه، بهترین بحث را علامه جوادی تبیین کرده است.

عدالت تمام فضائل است

سومین نکته اینکه عدل از اسمای حسنای الهی است. عدل از اسماء حسنا است و حکمت متعالیه نیز متأثر از قرآن و ابن عربی است و ابن عبری هم وقتی به اسم «العدل» می‌رسد، می‌گوید که عدالت چیست و بعد، سه مفهوم که در اسماء حسنا مطرح است را در عدالت پیاده می‌کند. نکته مهم دیگر این است که عدالت در حوزه اخلاق، یکی از فضائل نیست. امام راحل که مدرس حکمت متعالیه بود، در فضائل اخلاقی می‌گفت، عدالت جزوی از فضائل نیست، بلکه همه فضائل است، حال اگر عدالت را امری اعتباری تعریف کنیم که اگر اعتبار کنیم اثر دارد و در غیر اینصورت اثر ندارد، صحیح نیست و در این‌صورت، این عدالت در حوزه سیاسی و اجتماعی ناموفق خواهد بود.

همچنین عدالت نیازی به جلسه و آمار ندارد و اگر هست، مشخص است که وجود دارد. در این بحث می‌گوییم اگر عدالت سیاسی را می‌خواهیم مطرح کنیم، باید با حوزه تکوین، تشریع و حوزه اخلاق و حوزه‌های دیگر لحاظ شود، و الا عدالتِ حکمت متعالیه نیست. یعنی هر قسمتی از موارد فوق را که حذف کنید، به عدالت حکمت متعالیه آسیب زده‌اید و این عدالت منفک از اخلاق نیست.

حکمت عملی قوی در گرو حکمت نظری قوی است

حکمت متعالیه در همه حوزه‌ها غالباً یک همگرایی دارد و وحدتی که در بحث ملاصدرا وجود دارد، به نحوی است که رویکردها را به‌هم پیوند زده و دعوای تاریخی، کلامی، عرفانی و ... را حل کرده است و این سیر در اصطلاحات نیز به همین صورت است. وقتی اسفار را می‌بینیم، گویی فصوص ابن عربی می‌خوانیم یا تفسیر قرآن را مطالعه می‌کنیم. پس تکوین و تشریع پیوند دارند و آیت‌الله جوادی‌آملی نیز می‌گوید حکمت عملیِ قوی در گرو حکمت نظری قوی است. مگر می‌شود یک حکم نظری ضعیف، یک حکمت عملیِ قوی را تولید کند؟ لذا ایشان تأکید دارند بر اینکه، ملاصدرا امور عامه را بحث می‌کند و در این زمینه به جوهر و ... می‌پردازد و سپس به بحث‌های سیاسی می‌رسد و این مشاهد سابق ملاصدرا، منفک از مشهد سیاسی‌اش نیست و همه اینها در پیوند باهم هستند و اگر مشهدی را حذف کنیم، گسستی ایجاد می‌شود.

لذا فرآورده‌های حکمت متعالیه برای حل مسئله هستند؛ یعنی حرکت جوهری را که مطرح می‌کند، در بحث مسائل شناسایی عالم واپسین، دچار مسئله شده و این حرکت جوهری، بحث‌های معادشناسی و ... را حل می‌کند. بنابراین، اینطور نبوده که بنشیند و نوآوری کند، بلکه هر نوآوری ملاصدرا، عطف به حل مسئله است که برای او پیش آمده است. ملاصدرا در بحث وحدت نیز، بحث وحدت تشکیکیه را مطرح کرد و بعد به وحدت شخصیه رسید که آن را از عرفان گرفت. لذا در عدالت، بحث‌های حوزه تکوین و تشریع و اخلاق و عرفان را باید باهم دید که بگوییم عدالت سیاسی است.

در نظام سیاسی، آن عدالتی می‌تواند کارساز باشد که عدالت را امر وجودی بدانیم و باور کنیم. تا ملکه عدالت در بحث‌های صاحبان قدرت ایجاد نشود، ایجاد عدالت در بستر سیاسی و اجتماعی قریب به حال است. لذا در عرفان، اگر انسان بتواند در مملکت وجودی خود عدالت را برقرار کند، می‌تواند موفق باشد. جهاد نفس بحث شعار و تعارف نیست و یک صاحب‌قدرتی که در مملکت وجودی خود عدالت را برقرار نکرده است و بین قوای نفس خویش عدالت را جاری نکرده، محال است در جامعه سیاسی برای جاری کردن عدالت، توفیقی داشته باشد.

لذا پیامبر اعظم(ص) عدالت مجسم است و اگر بگویند صاحب اسمای حسنای الهی مجرد و بسیط است و اگر بخواهد به صورت جسم درآید، انبیا و اولیا و به خصوص خاتم انبیا(ص) و معصومین(ع) هستند. از این جهت، امام علی(ع) را شکنجه هم بدهند، نمی‌تواند برخلاف عدالت مشی کند، نه‌اینکه امکان تکوینی را مطرح کنیم، بلکه عدالتی در خود جاری ساخته و سرریز آن عدالت، به حکومت و نظام سیاسی‌اش می‌ریزد و تا زمانی که در بخش نظام سیاسی و دولت‌مردان این نگاه حاصل نشود و به بحث‌های شعاری و حرف زدن و ... بگذرد، طعم عدالت را نمی‌توان چشید. پس این نکات همگی در حکمت متعالیه وجود دارد.

تمام مباحث نیکوماخوس ارسطو و بحث‌های عدالت در بین فلاسفه اینطور نیست که علمی تولید کنند و تقسیماتی که ملاصدرا دارد را داشته باشند. اگر مسئله عفت مطرح می‌شود، برای این است که قوه شهوت را تعدیل کند. شجاعت نیز قوه‌ای است که غضب را تعدیل می‌کند و می‌گوید جبن و تهور نباید باشد و حدوسط اینها صحیح است. لذا غرب معمولاً یک منفی دارد و یک مثبت، اما در  دیدگاه حکمت متعالیه که برگرفته از قرآن و سنت است، دو منفی و یک مثبت وجود دارد و افراط و تفریط اخلاق نیست، بلکه حوزه تعدیل آن اخلاقی است.

به نظر بنده دولت کارآمد، عدالت را امر وجودی باید بداند و عدالت نیز قابل انکار نیست و اگر عدالت باشد، همه مردم طعمش را می‌چشند و اگر نباشد، با آمار دادن و ... اتفاقی نمی‌افتد. لذا عدالت در حکمت متعالیه و در حوزه دولت، چنین است که باید آن را با حوزه‌های دیگر تعریف کرد و دیگر اینکه، عدالت را به عنوان امر وجودی دانست که برآیند حکمت متعالیه نیز همین است.

انتهای پیام
captcha