معرفی مردی که نمی‌خواست معرفی شود
کد خبر: 3997741
تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۳:۲۹
از سوی روایت فتح؛

معرفی مردی که نمی‌خواست معرفی شود

زندگینامه داستانی سیدعلی‌آقا قاضی‌طباطبایی به قلم آزاده جهان‌احمدی توسط انتشارات روایت فتح چاپ و روانه بازار نشر شد.

انتشار کتابی درباره مردی که نمی‌خواست معرفی شودبه گزارش ایکنا به نقل از روابط عمومی بنیاد فرهنگی روایت فتح، کتاب زندگینامه داستانی سیدعلی‌آقا قاضی‌طباطبایی به قلم آزاده جهان‌احمدی با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه، ۸۰ صفحه و بهای ۲۰ هزار تومان به همت انتشارات روایت فتح منتشر شد. این کتاب با هجرت پدر این عارف واصل از نجف به تبریز آغاز می‌شود و سپس با تولد و کودکی و جوانی این عالم فرزانه ادامه می‌یابد. آزاده جهان‌احمدی نویسنده این کتاب پیش از این در عرصه تدریس در دانشگاه و نقد ادبی حضور داشته و از او نقد‌های بسیاری منتشر شده است و این کتاب اولین اثر مکتوب از اوست.
 
نویسنده در مقدمه این کتاب نوشته است: نوشتن از مردی که همه همتش دیده نشدن است، محال نیست. اما به غایت سخت است. سلسله حوادث زندگی سیدعلی بعد از اجتهاد تا چهل‌سالگی سکوت مطلق تاریخ است. برای همین در این اثر اتفاقاتی که از وقایع و یا مواجهه افراد با ایشان رخ‌داده است. در بخش‌هایی جداگانه به شکل داستان روایت‌شده‌اند. این اثر، تلاش درحد بضاعت برای معرفی مردی است که هیچ‌گاه نخواست معرفی شود.
 
در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم: «سیدعلی‌آقا پدر بود. مثل هر پدری فرزندش را دوست داشت. سیدمحمدباقر هم یک‌جور دیگری استعداد داشت. نابغه خانواده سیدعلی‌آقا بود. اما اجل مهلتش نداد. در همان ۱۴ سالگی براثر برق‌گرفتگی از دنیا رفته بود و همه این وسط از آرامش سیدعلی‌آقا متعجب بودند. قبلاً دیده بودند دخترش که ازدواج‌کرده بود و به اجبار کار همسرش به ایران رفته بود؛ سیدعلی‌آقا چقدر گریه کرده بود. اما این آرامش را درک نمی‌کردند. نورچین خانم مادر محمدباقر بی‌تاب بود اشک‌هایش تمام نمی‌شد. تا بالاخره سیدعلی آقا حرف آخر را زد.
 
کنار همسرش نشست و گفت: تو چرا این‌قدر زیاد برای بچه گریه می‌کنی؟
 
- جوان بود باهوش بود و بدجور مرد. زن این را گفت و دوباره اشک‌ها بودند؛ که بی‌امان صورتش را خیس می‌کردند.
 
- فرزندت الآن اینجا پیش من نشسته است و به کنار دست خودش اشاره کرد. زن با همان چشم‌های قرمز و پر از اشک و با همان صورت خیس، با همان قلب هزار تکه شده از داغ اولاد به‌صورت همسرش نگاه کرد. در نگاه سید چیزی بود که قرار به دل داغدار مادر برگرداند.»
انتهای پیام
captcha