به گزارش ایکنا، دیدار این هفته کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ در خیابان دماوند(تهران نو) با مادر شهید بهرام مساوات بود که با همراهی نمایندگانی از سازمان اوقاف و امور خیریه، معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و تعدادی از قاریان و فعالان قرآنی صورت گرفت.
حضور نخستین شهید مساوات در عرصه دفاع مقدس به سال نخستین جنگ بازمیگردد، آن زمان که بیخبر از همه، خود را به مدافعان شهر خرمشهر میرساند و با وجود سن و سال کمی که داشت در جریان آزادسازی خرمشهر نیز شخصاً چند عراقی را نیز به اسارت درمیآورد.
مادر شهید مساوات از خلق و خوی زیبنده پسر شهیدش داد سخن میدهد؛ او که وجودش در هر محفل و مهمانی و جمع خانوادگی غنیمت بود و همه را مسحور ادب، متانت و وقار خود میکرد. از هیچ تلاشی برای خدمترسانی به همنوع خود کوتاهی نمیکرد و حتی یک بار زمانی که متوجه میشود یکی از پاسداران مجروح شده است، برای خونرسانی به او مسافت زیادی را تا تبریز طی میکند تا به او مددرسانی کند هر چند که در بین راه تصادف کرده و خود مجروح میشود.
این شهید بزرگوار از هر فرصتی برای اصلاح امور اطرافیان، همسایگان و همنوعان استفاده میکرد تا آنجا که وقتی متوجه میشود که پسران یکی از اهالی محل به واسطه کارهای مشکوکی که در راستای اقدامات گروهک منافقین انجام میدهند، پا در میانی کرده و زمینه آزادی آنها را فراهم میآورد و وقتی که علت این ضمانتی را که به عمل آورده است میپرسند او در پاسخ میگوید: اینها قلباً مجاهد نیستند بلکه از سر بیکاری تن به این اقدام دادهاند و اگر به سر کار روند قطعاً سربهراه شده و راه خیر و صواب را برای خود برمیگزینند.
او که در بدو تولد نام شناسنامهای شهرام را داشته بعدها خود این نام را به بهرام تغییر میدهد. وی بدون اینکه آموزش خاصی در زمینه قرآن دیده باشد، تسلط خاصی در قرائت قرآن داشته است. در محیط مدرسه نیز قاری بوده و اصلاً قرائت دلنشین قرآن اوست که در بسیاری از مقاطع برای او و خانواده اش خیر مضاعفی فراهم میکند.
در عین وقار و متانتی که به آن اشاره شد، شهید بهرام مساوات، جوانکی سربهزیر بود و هیچگاه به ویژه در مواجهه با نامحرم آلوده به گناه نمیشد. چنین حس و حالی در وجود او خدادادی بود و به جهت همین باطن مصلحی که داشت آن زمان که قصد اعزام داشت به جای سپاه و بسیج، ارتش را برگزید چرا که معتقد بود اغلب بسیجیان و سپاهیان جوانانی نمازخوان و مؤمن هستند و البته در ارتش احتمالاً باشند افرادی که نیاز به هدایت داشته باشند و چه بسا کوشش و تلاش او در امر اطاعت از فرامین دینی موجب شود تا آنها نیز هدایت شوند.
اما نکته قابل تأمل در زندگی این شهید که موجب عاقبت بخیری او میشود، احترام ویژهای بود که او به پدر و مادر خود میگذاشت. پدر هیچگاه یاد نداشت که وقتی صبح برای کار از خانه خارج میشد، کفشهایش واکس نخورده و جفت نشده مقابل در قرار نداشته باشد. شهید در تمام اوقاتی که در خانه با خانوادهاش وقت صرف میکرد نهایت احترام به اعضای خانه را به جای میآورد. چنین خصایصی در نهاد این شهید بود و صمیمیتی که با پدرش در نهایت احترام داشت موجب شد پدر بعد از شهادت که وی که در سال 63 در منطقه بانه کردستان رخ داد، چندان دوام نیاورد و به جانب پسر شهیدش رهسپار شود.
حالا مادر مانده است و خاطرات جذاب و آموزندهای که او از زندگی کوتاه فرزندش دارد و تنها دلخوش به یک چیز است؛ اینکه مردم هوشیار و در تمامی عرصهها از جمله انتخابات حضور مؤثری داشته باشند تا شاهد ایرانی قوی باشیم که مردمش راه شهدا را دنبال میکنند.