
پس از پایان جنگ تحمیلی بین ایران و عراق، هیئتی از جمهوری اسلامی ایران با هواپیمای نظامی جهت مذاکره درباره تعیین مرزهای کشورمان با عراق، عازم این کشور شدند و در این هئیت، حاج حسن تهرانیمقدم نیز حضور داشت.
در این سفر، حاج حسن اهدافی را که در زمان جنگ تحمیلی در پاسخ به تهاجمات موشکی و هوایی دشمن مورد اصابت قرار گرفته بود، مورد شناسائی و ارزیابی قرار میداد و در فرصت یک ساعتهای که زیارت حرم مطهر امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) برای هیئت برنامهریزی شده بود، عاشقانه به زیارت رفت.
در ابتدای دهه هشتاد شمسی نیز در ایام عرفه فرصتی پیش آمد تا به همراه خانواده حاج حسن و نیز خانواده حاج محمد، برادر بزرگتر حاج حسن و نیز خانوداه شهید سالگی و نواب به صورت زمینی به کربلا برویم.
این سفر به قدری غیرمنتظره بود که حتی شهید کاظمی که در آن مقطع فرماندهی نیروی هوایی سپاه را برعهده داشت، به صورت تلفنی از سفر حاج حسن آگاه شد و التماس دعا داشت.
در این سفر بسیار خاطرهانگیز که در ابتدای حضور آمریکاییها در عراق بود، چون مرزهای عراق در ایران هنوز ثبات لازم را نداشت، سفر به عراق نیز نیاز به روادید نداشت و بنابراین حاج حسن توانست در این سفر حضور یابد.
نکته جالب این سفر و همه سفرهایی که با حاج حسن رفتیم این بود که ایشان هموراه میگفت: «بیایید نانمان را حلال کنیم در سفر»؛ یعنی در سفرها حتی زیارتی و تفریحی نیز به دنبال پروژه و اهداف نظامی بود.
در این سفر معنوی ما دعای عرفه را در بینالحرمین خواندیم و حاج حسن حال معنوی عجیبی داشت. پس از زیارت کربلا به سمت بغداد در حال حرکت بودیم و سامرا هم شرایط امنیتی مناسبی داشت و آنجا هم رفتیم. در طول مسیر اهداف نیروهای آمریکایی را مورد بررسی قرار میداد.
در یک کلام، حاج حسن حتی در سفرهای تفریحی و زیارتی هم به فکر بررسی و توسعه اهداف خود بود و حتی به خاطر دارم که در یکی از کوهپیمائیها حاج حسن یک پروژه بزرگ نظامی را تعریف کرد و بلافاصله پس از اتمام کوهپیمائی، پروژه را اجرائی کرد.