ایران اسلامی از سال 57 به بعد توسط مردم و رهبری حضرت امام (ره) راهی را پیش گرفت که در آن اصول بر پایه دستورات شرع مقدس شکل گرفته بود و این راه در ادامه به رهبری مقام معظم رهبری ادامه پیدا کرد، به همین دلیل کشور اسلامی ما توانسته در جهان امروز برای خود جایگاهی شایسته کسب کند. این ارتقا نیز تنها به حوزههای سیاسی خلاصه نشده است، بلکه تمامی حوزهها به نوعی به مدد نزدیکی به دین مبین توانستهاند مسیر درست را بپیماید.
البته در این مسیر سنگلاخهایی وجود دارد که سبب میشود برخی مواقع این راهها کند پیموده شود، حتی برخی مواقع میبینیم که پسرفت نیز داشتهایم. این نقصانها نیز به این دلیل پیش آمده که ما آرمانهای خود را فراموش میکنیم. گواه این ادعا که دلیل اصلی نگارش این یاداشت است، صدا و سیماست؛ رسانهای که قرار بوده و است منادی ارزشهای اسلامی باشد.
تلویزیون در تمامی کشورهای دنیا وسیلهای برای ایجاد سرگرمی و اصلاعرسانی است؛ ویژگی که در جای خود در رسانه ملی ما نیز مورد توجه قرار میگیرد، اما موضوع قابل تأمل اینجاست که در رسانههای خارجی سرگرمی و اطلاعرسانی اصلیترین شاخصه رسانه است، اما در کشور ما ضلع سومی نیز وجود دارد آن نیز اشاعه فرهنگ اسلامی – انقلابی است که سیما باید نسبت به آن مکلف باشد.
حال باید بررسی کنیم که آیا توانستهایم به چنین خواستهای دست پیدا کنیم. آیا رادیو و تلویزیون بازویی بودهاند برای بیان ارزشهای دینی و اسلامی؟ جواب این سؤال تنها در یک کلمه خلاصه نمیشود، چون برای این ارزیابی نیاز است که سه دهه گذشته مورد ارزیابی جدی قرار گیرد تا در مجموع این ارزیابیها بتوانیم به نتیجه دقیقی دست پیدا کنیم.
توجه اساسی به مضامین دینی در برنامه رسانه ملی در دهه 60
دهه شصت را باید دههای عنوان کرد که رسانه ملی تمامی خواستها و نیازهای مردم را در دست داشت، بدینمعنا که مردم به هیچ وجه جز تلویزیون وسیلهای دیگری برای سرگرمی نداشتند، زیرا در آن سالها، فیلمهای ویدیویی شکلی غیرقانونی داشتند. در آن دوران هر آنچه که تلویزیون پخش میکرد با استقبال مردم مواجه میشد. حال آن کار خواه از کیفیت خوبی برخوردار بود یا اینکه کیفیت آن به هیچ وجه قابل اعتنا نبود.
ویژگی دوران شصت را نمیتوان یک وضعیت آرمانی قلمداد کرد، زیرا مردم به دلیل عدم تنوع، مسخ تلویزیون بودند، اما با نادیده گرفتن این مطلب، باید گفت که در آن دهه سیما مروج درستی برای آموزههای دینی و انقلابی بود به ویژه در برنامههای نمایشی، آثار بسیاری فاخری تولید میشد؛ سریالهایی چون «سربداران»، «بوعلی سینا» و... گواه بارز این اعا هستند.
اما دهه 70 و 80 وضعیت به نوعی فرق کرد، چون جنگ تمام شده بود و دیگر رسانه ملی تمرکز اصلی خود را از جنگ برگرفته بود و به سازندگی تعمیم داده بود. همین مسئله نیز باعث تغییری در شکل و ساختار برنامههای شده بود، ولی به هرجهت دهه 70 را هم به نوعی میتوان ادامهدهنده راه دهه 60 عنوان کرد، اما از دهه 80 بود که ما شاهد تغییرات اساسی و اصولی در رسانه ملی بودیم، چون سیما دیگر تنها رسانهای نبود که در اختیار مردم باشد، زیرا رسانههایی چون ماهوارهها، اینترنت و فیلمهای روز جهان به راحتی در اختیار مردم قرار میگرفت.
تنوع رسانهها و کاهش قدرت سیما
متنوع شدن رسانهها این امکان را به مخاطب داده بود که در هر ساعتی از شبانه روز که میخواهد بتواند برنامه مدنظر خود را تماشا کند. برای مثال اگر بچهای در دهه 6 نهایتا روزی یک ساعت میتوانست برنامه کودک تماشا کند در سالهای اخیر این امکان برایش فراهم شده که در هر ساعتی قادر باشد کارتونهای مختلف را در شبکههای ماهوارهای یا اینترنتی ببیند. با این وضعیت رسانه ملی وظیفه خود دید برای رقابت، گستردگی و تنوع خود را بیشتر کند، به همین دلیل نیز شبکههای مختلف تلویزیونی اضافه شد، به نحویکه امروز شبکه داخلی به بیش از 30 کانال رسیدهاند.
اما بحث اصلی که تمامی توضیحات فوق پیش درآمدی برای آن بود این است که آیا این گسترگی و زیاد شدن کانالها توانسته مروج فرهنگ اسلامی باشند؟ جواب این سؤال اگر بگویم خیر نیست، مسلما آری نیز نیست، چون شبکه تلویزیونی به ویژه در چند سال اخیر مسیری را پیش گرفته آمد که عینا در شبکههای خارجی پیگیری میشود، آن نیز تبلیغ و ترویج مصرفگرایی است؛ این ویژگی در شرایطی است که بخش عمدهای از مردم توانایی خرید وسایل لوکس و خوراکیهای گران قیمت را ندارند! این خصیصه شاید برای یک کشور غیر اسلامی مهم نباشد، اما برای ایرانی که ادعای عدالت اسلامی دارد به هیچ وجه درست نیست.
مثالی برای این گفته میزنم در روزهای گذشته میبینیم که تبلیغ کبابپزهایی از تلویزیون پخش میشود که نشان داده میشود در آن چگونه گوشت و مرغ روی آن کباب میشود. تا به اینجا هیچ اشکالی برای این قضیه نمیتوان پیدا کرد، اما موضوع اصلی این است که چند درصد جامعه ما قادرند که چنان گوشتی را تهیه کنند و به صورت کبابی میل کنند؟ اگر خوشبینانه بخواهیم به آن پاسخ گوییم باید 40 درصد را در نظر بگیریم! اما مسئله مهم اینجاست که آن 60 درصد محروم معمولا اقشاری هستند که در تمامی مراحل انقلاب همراه نظام بودهاند و نشان دادهاند که هیچگاه از آرمانهای خود دور نمیشوند!
تامین منابع مادی دلیلی بر فراموشی آرمانها نیست
در انتهای این یاداشت باید گفت که ممکن است که مسئولان سیما برای این رویکرد خود دلایلی مختلفی را بیان کنند که مهمترین آن در تامین نیازهای مادی سازمان تعمیم پیدا میکند، توجیهی که به هیچ وجه منطقی نیست، زیرا در کشور اسلامی رسانه باید مطابق سلیقه اقشاری باشد که همیسشه با انقلاب همراه هستند نه اینکه به بخش مرفه توجه شود؛ خواستهای که اگر فراهم نشود رسانه ملی در رقابت با دیگر رسانهها، همانند سینما شکست خورده و مخاطبان خود را از دست خواهد داد.