کد خبر: 1344196
تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱۳۹۲ - ۱۲:۱۰

شماره 81 امتداد از حضور فرزند رهبر معظم انقلاب در جبهه لبنان می‌گوید

گروه ادب: ماهنامه فرهنگ، هنر و ادبیات مقاومت با عنوان «امتداد» در شماره هشتاد و یکم خود، به خاطرات حجت‌الاسلام توحیدی و حضور فرزند رهبر معظم انقلاب و آیت‌الله تبریزی در جبهه‌ لبنان می‌پردازد.


به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، ماهنامه فرهنگ، هنر و ادبیات مقاومت با عنوان «امتداد»، شماره هشتاد و یکم خود را روانه بازار کرد. اولین مطلبی که در این ماهنامه با آن مواجه هستیم، با عنوان «قبله از این طرف است» به ارائه خلاصه‌ای از مطالب و رهنمود‌های مقام ‌معظم رهبری می‌پردازد.



«از سیل که گریختیم،‌ گلوله‌ها ما را نشانه گرفتند»، عنوان مصاحبه‌ای با حجت‌الاسلام و المسلمین عبدالله توحیدی است. در بخشی از این مطلب می‌خوانیم: «بله! در زمان جنگ بود که من در یک سفری به عنوان روحانی کاروان به سوریه رفته بودم و در آنجا برخی از بچه‌های قم را دیدم که گفتند، در مناطق جنوب لبنان و «بقاع غربی» هم یک عده از سپاه حضور دارند.



این بود که به فکر افتادم به این مناطق هم سری بزنم و در حدود یک ماه و اندی در مناطق «بقاع غربی» و مرکزش «بعلبک» و بعد هم «جنوب لبنان» حضور داشتم. منطقه‌ای در خاک سوریه بود به نام «زَبَدانی» که تقریباً چهل و پنج دقیقه با دمشق فاصله دارد. «حافظ اسد» این منطقه را در اختیار سپاه قرار داده بود و در واقع حکم پشت جبهه لبنان را داشت.



سوریه آن موقع، پشت جبهه لبنان بود، ولی الان برعکس است و لبنان حکم پشت جبهه سوریه را دارد! در این سفر هم هر کدام از دوستان طلاب به شهری می‌رفتند و همان برنامه تبلیغی را داشتیم. آنجا بیشتر افراد ایرانی بودند و نیروهای حزب‌الله لبنان مخفی بودند.



وقتی وارد لبنان شدیم، اسرائیل، زبدانی و بعلبک و منطقه‌ای نظامی به نام «جنتا» را بمباران کرده بود و سیزده نفر از ایرانی‌ها شهید شده بودند. ما در اولین ورودمان به لبنان در تشییع جنازه این شهدا شرکت کردیم. مثل اینکه اسرائیل فهمیده بود قرار است نیروی جدید به زبدانی بیاید و آنجا را بمباران کرده بود.



فرزند آیت‌الله تبریزی به نام شیخ جعفر، با نام مستعار سعادتی و با اینکه روحانی بود، ولی با لباس نظامی و در گروه تخریب حضور پیدا کرده بود. من اول او را نمی‌شناختم، ولی بعد که با ایشان رفیق شدم و متوجه شدم کیست. آقا مصطفی، پسر آقای خامنه‌ای هم با نام حسینی در جبهه حضور داشت یا مثلاً سعید منتظری، پسر آقای منتظری هم در جنگ حضور داشت.»



در بخش دیگری از این ماهنامه یادداشتی از حسین ابراهیمی آمده است که به کتاب «کوچه‌ نقاش‌ها» پرداخته. در بخشی از این یاداشت آمده است: «هر چیزی یک سلطان دارد. سلطان نئشه‌جات هم شیره است. تریاک جلویش جوجه است و حکم دوای علفی را دارد.



اولش هم که این جمله را توی کتاب «کوچه نقاش‌ها» دیدم آن را به چهار، پنج نفر از دوستانم ارسال کردم و خودم ماندم توی کفِ کتاب. یکی از دوستانم کتاب را به من معرفی کرده بود و من هم که دیده بودم کتاب توی قفسه کتابخانه فیض دارد خاک می‌خورد، زود گرفتمش به امانت.



نمی‌دانم چرا جملات ابوالفضل کاظمی اینقدر برایم جذاب بود: «یک کفتر دلبری داشتم، قواره‌دار و با افاده! اسمش سرور بود. رنگی داشت مثل طلا که رگه‌های مشکی قاطی‌اش باشد. با دنیا عوضش نمی‌کردم. پریدنش دل و روحم را می‌برد؛ بس که خواستنی بود....»

captcha