کد خبر: 1347163
تاریخ انتشار : ۰۵ دی ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۰
فرازی از وصیت‌نامه شهید محمدی؛

چگونه شکر تو را گویم در حالی که بنده‌ای حقیرم

گروه جهاد و حماسه: «خداوندا! چگونه شکر تو را گویم در حالی که بنده‌ای حقیرم؛ بنده‌ای که توان درک تمام نعماتت را ندارد چه برسد به اینکه از عهده شکر تمامی آنها برآید.»


شهید حسین محمدی در سال 1349 در تهران متولد شد و درعید فطر سال 1367 در ارتفاعات شیخ محمد، هدف تیر مستقیم قناسه دشمن قرار گرفت و شربت شهادت را نوشید. شهید محمدی از شهدای قرآنی و تفسیری از آیات عرفانی و اخلاقی قرآن کریم بود و در آن سن کم با همه کمال و جمال و عشق به معبود او را ذاب فی الله کرده و به حق که به تعبیر استاد سید محسن موسوی کرامات قرآنی و اخلاقی، حسین را، گل سرخ دارالتحفیظ نمود.



وصیتنامه شهید محمدی که باید آن را یک مناجات عارفانه دانست، به بازماندگان، شامل موارد مهمی است که آن را می‌خوانیم:



ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون



خدایا ما توفیق ترک معصیت؛ طلب مغفرت؛ رسیدن به سعادت و درک فیض عظیم شهادت عنایت بفرما



خداوندا! چگونه شکر تو را گویم در حالی که بنده‌ای حقیرم؛ بنده‌ای که بتوان درک تمام نعماتت را ندارد چه برسد به اینکه از عهده شکر تمامی آنها برآید؛ بنده‌ای که با وجود گناهان زیاد رحمتت شامل حالش شد و حال شرمنده و پشیمان از اعمال زشت خود بنده‌ای که سالها نافرمانی تو را کرده؛ بنده‌ای که مدتهاست بواسطه کثرت گناهان دور از تو است؛ بنده‌ای که تو را دوست می‌دارد و به تو عشق می‌ورزد؛ ولی عنان هوای نفس از دستش رها شد و اسیر نفس شرور گشته؛ بنده‌ای که باید پیش تو می‌بود و با تو صحبت می‌کرد ولی اکنون بواسطه سنگینی گناهان حتی دعایش به تو نمی‌رسد و شیطان حیله‌ها و نیرنگ‌هایش او را به طرف خود می‌کشد و در این شرایط تنها چشم امیدش به توست و هیچ چیز غیر از عنایت نمی‌تواند او را نجات دهد.



این همه گفتم لیک اندر بسیج



بی عنایت خدا هیچم هیچ



دل گویی خیال وصف تو دارد؛ لیکن عقل به مخالفت بر می‌خیزد و در این میان عقل پیروز است؛ عقل ندا می‌دهد چگونه تو را توصیف کنیم در حالی که خود خالق وصفی و تو خود معدن و گنجینه تمامی صفاتی؛ صفاتی که انسان با همه عظمتش که خلیفه خدا در زمین است در حیرت آن صفات است و آرزوی معرفت ذره‌ای از آن را دارد.



مثال تو بمانند قله‌ای رفیع است، که سیمرغ عقل قادر به پرواز و رسیدن به آن محور گردون عظمت نیست و بمانند اقیانوسی هستی که غواص خرد را یاری تعمق در ژرفای وجودت نیست؛ اصلا تو خود خالق عظمتی؛ عظمت ذات وجود توست و ما ناتوان و درمانده از توصیف تو؛ خود باید خود را توصیف کنی، و با این همه عظمت باز هم بنده‌ات را دوست داری و ادعا می‌کنی که تمام خلقت را برای او آفریدی و او را برای خودت؛ حتی بقدری او را دوست داری که او را میهمان خود می‌کنی که تمام خلقت را برای او آفریدی و او را برای خودت؛ و شاید روزها و ماهها انتظار روزهای میزبانیت را می‌کشی ولی چه سود که هدف‌های مجازی و ظاهر فریب او از یاد تو غافل کرده و بین او و تو جدایی انداخته و در این میان بنده‌ای گناهکار یاد تو کرده و قصد آشتی با تو را دارد؛ بنده‌ای که با هزاران امید به رحمتت آرزوی وصال تو را کرده و این را می‌داند که تو خود او را مورد عنایت قرار می‌دهی و او را به پیش خود می‌پذیری



مولای یا مولای انت الخالق و انا المخلوق و هل یرحم المخلوق الا الخالق



خدایا این را می‌دانیم که سرانجام همه ما مرگ است ولی چه مرگی بالاتر از شهادت، مرگ برای انسان بمانند نسیمی برای درختهای جنگل است. که این نسیم در برخورد با درختان برگهای خزان و خشک را سرنگون می‌کند و در برخورد با برگهای دیگر آنها را به حرکت در می‌آورد. مرگ برای انسان نیز به همین شکل است؛ تعدادی را می‌برد و در برخورد با دیگران این ندا را در بردارد که ای انسان به هوش باش که روزی هم نوبت توست؛ تمامی این زرق و برق‌ها را باید روزی از خود جدا کنی؛ روزی که تو هم باید در آغوش خاک جای بگیری و در آن روز تنها پناهگاه تو اعمال توست؛ اگر اعمال تو خوب بود که آغوش خاک برایت چون سریری زیباست ولی اگر اعمال تو بد بود وا مصیبتا؛ دیگر عمر چه ارزشی دارد؛ عمری که بی یاد خدا تلف شود و انسان در آن نافرمانی خدا کند چه سود.



پر تو عمر چراغی است که در بزم وجود

به نسیم مژده بر هم زدنی خاموش است



خدایا تو شاهدی که با آگاهی و رضایت کامل گام در این راه نهادم و همواره انتظار چنین لحظاتی را می‌کشیدم؛ خدایا می‌دانی که همواره تو را دوست می‌داشتم و به تو عشق می‌ورزیدم و اگر در زندگی گناه کردم و نا فرمانی دستورات تو را کردم از روز نا ‌اگاهی بود و عنایت نداشتن از طرف تو این امر را سبب شده است.



اللهم لا تکنا الا انفسنا طرفه عین ابدا فی الدنیا و الاخره



و اما سخنی که کلیه عزیزان و آن اینکه در نگهداری اسلام بکوشید و قدر نعمت رهبری را که رهبری قرآن عزیز در جامعه است بدانید و از منتظرین ظهور منجی عالم؛ مهدی معظم(عج) باشید؛ که او هم منتظر وصال شماست کسانیکه باندازه حتی سر سوزنی با اسلام و انقلاب و رهبری و دولت مخالفت و سوء ظن داشته باشند حتی در فامیل؛ راضی نیستم در تشییع جنازه و مراسم من شرکت کنند چرا که با این کار قلب حضرت مهدی(عج) را ناراحت می‌کنند. از پدر و مادر عزیزم که زحمات فراوانی برایم کشیده‌اند و من در مقابل آنها تنها نافرمانی و اذیت کردم عذر می‌خواهم و همچنین از خواهران و بردارم که حق بسیار زیادی بر گردن من دارند طلب حلالیت می‌کنم. از استاد بزرگوارم؛ استاد سید محسن موسوی که حق بسیار زیادی بر گردن این حقیر دارند و مرا با کلام وحی و آموزش این کتاب عزیز آشنا نمودند کمال تشکر را دارم و طلب عفو و حلالیت می‌کنم از تمامی دوستانم که با بزرگواری تمام ما را در این چند سال تحمل کردند نیز طلب بخشش دارم. از کلیه دوستان جلسه قرآن دارالتحفیظ القرآن حاج آقا سلطانی کمال تشکر را دارم و طلب عفو می‌کنم.



سعدیا لشگر خوبان بشکار دل ما



گو میائید که ما صید فلان گردیدیم

captcha