علیرضا محمودی، نوجوان سیزده سالهای بود که در کرج زندگی میکرد؛ چهره آرام و مهربانش را هنگامی که کنار یک تانک، در حالی که سلاحش را گرم در آغوش گرفته است، به یاد میآورم، اما کمتر میدانیم که این نوجوان سیزده ساله، چه معرفتی از قرآن کریم در نهان داشت.
علیرضا در ۲۳ تیر ۱۳۴۸ دیده به جهان گشود. وی در تاریخ 26 دی سال 61 عازم جبهه اندیمشک شد و از آنجا به منطقه عملیاتی فکه رفت. علیرضا محمودی در سن ۱۳ سالگی و در ۲۹ بهمن ۱۳۶۱ به شهادت رسید.
این شهید را باید عارفی نوجوان دانست که قرآن را به زبان میخواند و با رفتار عمل میکرد؛ همان طور که تلاوت قرآنش را در نواری ضبط کرد و به مادرش داد تا به یادگار نگه دارد و گوش کند، همواره نغمه تلاوتش جاری است. کلام و کردارش همراستای دستورات قرآن کریم بود.
شهید محمودی، نامهها و نوشتههای زیادی دارد که هر کدام از آنها، دنیای معرفت است. یکی از معروفترین نوشتههای او، معروف به «توبهنامه» است که گوشهای از جمال و کمال این نوجوان آسمانی را نمایان میکند. متن توبهنامه شهید محمودی را در زیر میخوانیم:
«بار خدایا! از کارهایی که کردهام به تو پناه میبرم از جمله از اینکه حسد کردم.
از اینکه تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمیدانستم.
از اینکه زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.
از اینکه در غذا خوردن به فکر فقیران نبودم.
از اینکه مرگ را فراموش کردم.
از اینکه در راهت سستی و تنبلی کردم.
از اینکه عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.
از اینکه در سطح پایینترین افراد جامعه زندگی نکردم.
از اینکه منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.
از اینکه شب، بهر نماز شب، بیدار نشدم.
از اینکه به دیگران خندیدم، غافل از این که خود، خندهدارتر از همه هستم.
از اینکه لحظهای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.
از اینکه در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضعتر نبودم.
از اینکه زبانم گفت، بفرمایید، ولی دلم گفت نفرمایید.
از اینکه نشان دادم کارهای هستم، که خدا کند که پست و مقام، پستمان نکند.
از اینکه ایمانم به بندهات، بیشتر از ایمانم به تو بود.
از اینکه منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از اینکه تو بهتر از دیگران مینویسی و با حافظهتری.
از اینکه در سخن گفتن و راه رفتن، ادای دیگران را درآوردم.
از اینکه پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند.
از اینکه از گفتن مطالب غیر لازم، خودداری نکردم و پر حرفی کردم.
از اینکه کاری را که باید فی سبیل الله میکردم، نفع شخصی، مصلحت یا رضایت دیگران را در نظر گرفتم.
از اینکه نماز را بیمعنی خواندم و حواسم جایی دیگر بود؛ در نتیجه دچار شک در نماز شدم.
از اینکه بیدلیل خندیدم و کمتر سعی کردم، جدی باشم یا هر کسی را مسخره کردم.
از اینکه «خدا میبیند» را در همه کارهایم دخالت ندادم.
از اینکه کسی صدایم زد و من از روی ترس یا جهل یا حسد خودم را به نشنیدن زدم.»
شهید علیرضا محمودی، از جمله رهیافتگانی است که تربیت قرآنی داشت.