به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، ابراهیم حسنبیگی، برادر شهید علیاکبر حسنبیگی از شهدای قرآنی کشورمان در توصیف این شهید، گفت:علیاکبر از همان ابتدای دبستان به فعالیتهای مذهبی و دینی میپرداخت. وی در 10 اسفند 1350 در محله مجدیه تهران دیده به جهان گشود. بسیار فعال بود و تابستان به همراه برادر دیگرمان اسماعیل، در مغازه نجاری مشغول به کار میشد.
وی ادامه داد: علیاکبر بسیار هنرمند بود و با چوب، کاردستی درست میکرد. با آغاز جنگ، داوطلب حضور در جبهه شد، اما به خاطر سن کمش نمیتوانست اعزام شود، به همین دلیل شناسنامه خود را دستکاری کرد تا به جبهه برود. چندین بار به جبهه رفت و هر بار که باز میگشت، با شور و شوق وصفناپذیری برای بازگشت به جبهه لحظهشماری میکرد.
مجروح شدن از ناحیه پا
حسنبیگی اظهار کرد: علیاکبر در سال 66 بر اثر برخورد خمپاره از ناحیه پا مجروح شد. طولی نکشید که به هر نحوی بود، بهبودی نسبی را حاصل کرد و به هر طریق ممکن، پدرمان را برای حضور مجدد در جبهه راضی کرد و رفت. رفتنی که دیگر بازگشتی نداشت و پرواز علیاکبر را به همراه داشت.
وی با بغضی در گلو، نحوه شهادت برادرش که هنوز به سن 18 سالگی هم نرسیده بود، ترسیم کرد و گفت: علیاکبر در عملیات بیتالمقدس 4 و در سد «دربندیخان» بر اثر برخورد خمپاره عراقی، شربت شهادت را نوشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
دوره فشرده غواصی
حسنبیگی افزود: در عملیات بیتالمقدس که تلفیقی از عملیات خاکی و آبی بود، علیاکبر یک دوره فشرده غواصی را دید. بعد از سال تحویل سال 67، عملیات آغاز شد و رزمندگان اسلام به آبهای نیلگون خلیج فارس زدند تا دشمن بعثی را برای همیشه از خاک ایران اسلامی بیرون کنند. این گونه بود که علیاکبر و همرزمانش در 5 فروردین آن سال دعوت حق را لبیک گفتند و عید 67 را به دیدار سیدالشهدا(ع) رفتند.
برادر شهید حسنبیگی با تأکید بر اینکه علیاکبر بسیار سر به زیر و مردمی بود، گفت: اهل مسجد بود. بیشتر اوقات را در پایگاه مسجد محل به نام سیدسجاد میرفت. از همان پایگاه هم به جبهه اعزام شد. درس و مدرسه را ترک کرد و پای در نبردی گذاشت که سعادت دنیا و آخرت را برایش به همراه داشت. بسیار شوخطبع و مهربان بود و احترام بزرگترها را همیشه نگه میداشت.
وصیتنامه شهید حسنبیگی
وی در پایان به وصیتنامه آن شهید بزرگوار اشاره و بخشی از آن را قرائت کرد: «هنگامی که انسان هدف اصلی خود را مییابد و پی میبرد که معشوق اصلی خود کیست، دیگر در قفس تن آرام نمیگیرد و نمیگنجد و احتیاج به جای بزرگتری دارد که جهان آخرت است.»