آغاز قصه به سال 1377 بازمیگردد؛ زمانی كه فرجالله سلحشور طرحی را درباره حضرت يوسف(ع) به شبكه دو سيما پيشنهاد میكند و در سال 82 پذيرفته میشود. سپس برای طرح و نگارش آن قرارداد میبندند و سال 83 فيلمبرداری سريال آغاز میشود.
جمال شورجه نقش مشاور كارگردان و محمد صادق آذين، مديريت توليد آن را بر عهد میگيرند و با همكاری عوامل ديگر و حدود 180 بازيگر، بازسازی حوادث تاريخی 3300 سال پيش و داستان زندگی اين پيامبر را از تولد تا ميانسالی آغاز میكنند.
حالا پس از 4 سال توليد، سريال «يوسف(ع)» به جعبه جادو رسيده است. اين سريال كه چهارمين قصه قرآنی ساخته شده در مركز سيما فيلم و از پروژههای «الف ويژه» سازمان صدا و سيما به شمار میرود، به صورت هفتگی و جمعه شبها از شبكه اول سيما پخش میشود.
اما به راستی منحنی توليد در اين 4 سال چگونه بود؟ و گرهها كجا و به دست چه كسانی ايجاد و توسط چه كسانی باز شد؟ چقدر تجربههای نو و تازه در اين 4 سال به اندوخته سياستهای سريالسازی ما اضافه شد؟ بدون شك پاسخ به اين پرسشها به سادگی مقدور نخواهد بود. در اينجا ما صرفاً در پی آن هستيم تا نگاهی گذرا به برخی از جريانات در طول شكلگيری اين اثر داشته باشيم.
فرجالله سلحشور را خيلیها با تصويرش در «توبه نصوح» میشناسند و خيلیهای ديگر با « مردان آنجلس» كه اين يكی گويا در كشورهای همسايه فروش و به تبع آن، مخاطب بيشتری هم داشته است؛ چيزی كه خودش تعداد آن را 2 ميليارد نفر اعلام كرده است.
سلحشور در اين سالها گرايش و پيوند خود را با مضامين مذهبی در سينما و تلويزيون بارها نشان داده است. گويا در اين زمينه به تربيت سناريستهايی برای پر كردن خلاء فيلمنامههای مذهبی هم مشغول است.
با وجود بحثهای مختلفی كه همواره درباره آثار اينچنينی در ميان علمای دين ايجاد میشود، او معتقد است كه اين سريال مورد استقبال آنها واقع خواهد شد. درباره «مردان آنجلس» هم به گفته خودش، ايرادی بر فيلمنامه وارد نبوده است و البته او بارها گفته است كه اين سريال «حضرت يوسف(ع)» نسبت به سريال «مردان آنجلس» كار بهتری شده است.
اما اين كه زيباترين قصه قرآنی از فيلتر كارگردانی سلحشور چگونه بيرون میآيد چيزی است كه برای رسيدن به پاسخش بايد به انتظار نشست. مثلا اين كه بهترين تفسير از ديد سلحشور از ميان 70 تفسير متفاوت در زمينه برخورد يوسف و زليخا و يا نگاه او به حزن و اندوه يعقوب و بسياری مسائل ديگر در اين قصه چگونه بوده است. اگرچه نيمی از اين نگرانیها را همواره میتوان با رجوع به كارنامه هر كارگردانی پاسخ داد.
به گفته او گويا 60 درصد مطلب تازه در اين سريال وجود دارد و اين نگاه تازه، محصول يك شورای 18 نفره فيلمنامهنويسی بود كه در زمينههای تحقيق، مشاوره مذهبی، نقد و بررسی و ... فعاليت میكردند.
سلحشور در اين سريال از برداشت آزاد از قصه يوسف دوری كرده و كاملا بر اساس آيات قرآن و تفاسير شيعه پيش رفته است.
گويا وی قصد دارد از اين سريال يك نسخه سينمايی هم تهيه كند كه هدف از آن، شركت در جشنوارههای خارجی و داخلی عنوان میشود.
در اين سريال، دوبله مختصری هم وجود داشت كه تنها در حد اصلاح كردن گويش برخی از بازيگران و مواردی كه صدای بازيگر در صدای افكت گم شده بود مورد استفاده واقع شد.
اين سريال به شيوه 35 ميليمتری فيلمبرداری شده است.
سلحشور كه پس از پخش سريال «مردان آنجلس» گفته بود قصد ساختن سريال حضرت موسی(ع) را دارد و به دلايلی امكان كارگردانی آن برايش فراهم نشد، پس از نوشتن قصه حضرت يونس(ع) و تحقيقاتی درباره حضرت يحيی(ع)، بالاخره به پيشنهاد لاريجانی رئيس وقت سازمان، كار توليد سريال«حضرت يوسف(ع)» را در همان سال ها آغاز كرد و حالا پس از طی اين راه دراز، بايد چشم به واكنش مخاطبين و صاحبنظرانی بدوزد كه ذوق و سليقه شان همواره در حال دگرگونی است.
سريال «حضرت يوسف(ع)» از نظر تعداد قسمتها و حجم وسيع دكور، لباس، اكساسوار و ...نسبت به ديگر سريالهای «الف ويژه» تلويزيون، اثر پرحجمتری به شمار میرفت. اما در حالی كه ميانگين فيلمبرداری روزانه سريالهای «الف ويژه» 35 ميليمتری حدود دو دقيقه است، سلحشور اين سريال را كه چيزی حدود 45 قسمت 50 دقيقهای است با ميانگين سه دقيقه در روز كار كرد.
در زمينه بودجه ساخت اين سريال، حرف و حديثهای بسياری وجود داشت كه سلحشور آنها را در هيچ مرحلهای تاييد نكرد و حتی معتقد بود كه از بسياری از سريالهای «الف ويژه» كممصرفتر هم بوده است.
گاه هم زمزمه هايی در زمينه تزريق مالی از نهادهای مختلف به گوش میرسيد كه وی هيچ يك را آنها را واقعی ندانست.
بر اساس گفتههای سلحشور، گويا برای ساخت مجسمههای گران قيمت نيز از مواد ارزانتری استفاده شده و در همه زمينهها بنا را بر صرفهجويی گذاشتهاند.
زمان تعطيل گروه هم به چيزی حدود 75 روز در سال می رسيد و بر اساس اظهارات سلحشور، حتی يك روز هم از برنامه ريزی عقب نبوده اند.
وی يكی از دلايل كم شدن بودجه را داشتن فيلمنامه كامل می دانست. فيلمنامه صحافی شدهای كه تا انتهای كار هيچ تغييری در آن داده نشد و البته مشخص نيست كه در طول 4 سال كار مداوم و با وجود تجربههايی كه در روند توليد پيش میآيد، اين شيوه را بايد حسن كار دانست و يا عيب آن؟ روحيه خوب بازيگران و همكاری ديگر عوامل تا آخرين روز توليد هم از ديگر مسائل كم شدن بودجهای عنوان میشود كه اميد است در كيفيت كار لطمهای ايجاد نكرده باشد.
به هر حال، بحث هزينهها در سريالهای اينچنينی و دعواهای ميلياردی كه برخی از آن به برنامهريزی نادرست در زمينه توليد و برخی نيز به سياستهای غلط و بدون كارشناسی و اصلاح بودجههای مكرر برمیگردد از آن بحثهايی است كه دور از دايره مخاطب مورد بررسی قرار میگيرد.
برای مخاطب، دانستن قيمت تمام شده مجسمههای قصر فرعون و يا هزينههای رفت و آمد و خوراك و دستمزد عوامل، توفيری بر كيفيت آنچه میبيند، ندارد. او همه چيز را در تصويری قضاوت میكند كه از پس اين هزينههای بسيارـ به زعم شايعات و كم به گفته كارگردان ـ برمیآيد.
معيارهای سلحشور برای انتخاب بازيگر نقش يوسف اينها بود: زيبايی و معصوميت. اما يوسفی كه سلحشور از ميان 3 هزار نفر كه برای مصاحبه آمدهاند انتخاب میكند همان مصطفی زمانی است كه مو و چشمهای رنگی اش را تيره كرده تا به قول او: زيبايی را بگيرند و معصوميت ببخشند.
مصطفی زمانی در مصاحبهای كه در اولين روزهای بازيگریاش با او داشتيم، گفته بود: «با وجود اين كه میدانستم برای نقش يوسف تست میگيرند و بارها از جلوی دفتر پروژه رد شده بودم، اما برای تست گرفتن نرفتم».
عكس او را يكی از دوستانش به سلحشور نشان داده و پس از قرار و مدارها و تست گرفتن دو سكانس، قرار داد بسته میشود. البته با اين شرط كه اگر كانديدای بهتری پيدا شد با نظر كارگردان كنار برود.
در آن زمان خيلیها در زمينه انتخاب بازيگری از ميان بازيگران حرفهای اتفاق نظر داشتند. مدتی هم گويا به دنبال يك بازيگر خارجی گشتند. اما در نهايت بازيگری انتخاب شد كه مخاطب هيچ ذهنيت قبلی نسبت به او نداشته باشد.
نظر زمانی آن روزها نسبت به ويژگیهای ظاهریاش برای انتخاب نقش اين گونه بود: «قضيه يوسف يك قضيه باطنی است. زيبايی ظاهری با زاويه ديد مردم تغيير میكند. از طرفی برخی چهرهها هستند كه بدون داشتن زيبايی ظاهری صميميت دارند و اين به انسانيت آدمها برمیگردد. فكر میكنم كارگردان دنبال همين بوده است. به اضافه يك زيبايی ظاهری كه البته در گريم بسياری از جذابيتهای چهره پوشانده شده است.»
او پس از 13 بار خواندن فيلمنامه، معتقد بود كه نقش يوسف را يك آدم درد كشيده بايد بازی كند. میگفت كه در صحنههای زندان 70 درصد خودش را بازی كرده است.
اما جز او، انتخاب نقش زليخا نيز از آن انتخابهای حساسی بود كه بر اساس نظر سلحشور میبايست ذهنيت منفی از بازيگر آن در ذهن مخاطب نباشد و در كنار استعداد بازيگری، قابليت پير و جوان شدن هم داشته باشد. حال اين كه چگونه برآيند اين معيارها به انتخاب كتايون رياحی منجر شده است، خود بحث ديگری است.
تناسب ، نظم هندسی و ملاحظه دقيق طبيعت از ويژگی های هنر و معماری مصر است.
هنری كه بازسازی آن جز به ياری تجربههای دور و دراز مجيد ميرفخرايی در زمينه ساخت دكورهای فاخر ميسر نمیشد. او برای ساخت اين دكورها به فرانسه و موزه لوور رفت و به مستندبودن طرح هايش قوت بخشيد.
به گفته ميرفخرايی، در اين زمينه خيلی نمیشود به فيلمهای ساخته شده به عنوان منبع مراجعه كرد. چرا كه سازندگانشان اغلب به تناسب نياز خويش تغييراتی در آنها دادهاند؛ تغييراتی كه میشود در ساخت سريال «حضرت يوسف(ع)» هم مشاهده كرد. مثلا بر اساس نياز تصويری و دكوپاژ و ايجاد فضايی برای حركت دوربين، گاه تغييراتی در نوع معماری ديده میشود كه البته به گونهای نيست كه بحث امانتداری به هنر آن دوره را خدشهدار كند.
قرار بود دكورهای سريال در شهرك سينمايی غزالی ساخته شود كه به دليل نبود فضای كافی در شهرك دفاع مقدس ايجاد شد و البته در اين زمينه رودخانه فشافويه در اين منطقه نيز جايگزين خوبی برای رود نيل به شمار میرفت.
مير فخرايی و گروهش 3 شهر به مساحت حدود 30 هزار مترمربع می سازند. مصر، فدان و كنعان كه اين سومی روی تپه قرار داشته و آنها برای ساختنش كوهها را صاف كرده اند.
دكور داخلی قصرها نيز در فرهنگسرای خاوران ساخته شد.
اما شهرك دفاع مقدس به خاطر نداشتن سابقه ساخت و ساز، مشكلات بسياری در زمينه تامين آب، برق و ساختمان اسكان برای آنها به وجود آورد.
در زمينه اكساسوار نيز آنها هيچ منبع خاصی نداشتند. مثلا اين كه لوسترهای قصر چه شكلی داشتهاند و نظاير اين را كه حتی در كتابها نمی شود پيدا كرد، تنها با استفاده از نقشها و طرحها به دوره موردنظر نزديك كردهاند.
در مورد لباس آقايان تغيير زيادی صورت نگرفته و در مورد زنها نيز مواردی چون طوق، يقه، كلاه و پوششهايی مثل كلاه گيس در عكسهای به دست آمده، كمك موثری در طراحی لباس خانم ها بوده و به گفته مير فخرايی در اغلب موارد حتی به صورت مستند كار شده است.
بحث انتقال دكورها به شهرك غزالی و ايجاد موزهای از دكورهای اين سريال نيز از مباحثی بود كه بارها از طرف مديران شهرك و گاه مسؤولان سازمان ميراث فرهنگی عنوان میشد.
شايد موسيقی پيمان يزدانيان بر صحنههای اين سريال، از آن چيزهايی باشد كه به خودی خود، ديدنش را برای دوستداران موسيقی او با عناصر شرقی اش و شناخت وی از قواعد موسيقی غربی و همچنين سينما، ضروری سازد.
پيمان يزدانيان سابقه قابل توجهی در ساخت موسيقی فيلم های مختلف داشته و در اين سريال ، موسيقی نيل را به عنوان مهمترين منبع برای ساخت موسيقی به كار گرفته است. و اين البته به گفته خودش به معنی استفاده نسخه ای و يا در نظر گرفتن موتيف و يا ملودی خاصی نيست. بلكه تنها گوش دادن و رسيدن به حال و هوای موسيقی آن دوره خاص مورد نظر بوده است.
او در اين سريال، تم اصلی را بر اساس شخصيت يوسف ( ع) ساخته و موتيف و يا ملودیای كه متعلق به دوره خاصی باشد، در آن وجود ندارد. اساس كار او بر موسيقی امروز استوار بوده و برای نشان دادن عظمت تاريخی و روحانی اثر، از موسيقی اركسترال و سازهای اركستر استفاده شده است.
در كنار اينها بايد به استفاده از سازهای شرقی مثل رباب، عود و يا پركاشنهای مربوط به آن دوره هم اشاره كرد.
يزدانيان از آن دست آهنگسازهايی است كه اگر ادعا می كند موسيقی بايد در خدمت فيلم و تفكرات فيلمساز باشد، در عمل نيز به اين مهم دست پيدا میكند.
حسين زندباف با قصه، آدمهای قصه و با يوسف پيوند خورده بود. آنقدر كه به قول خودش حتی در خيابان و يا شبها در خانه دائما قصه را مرور میكرد.
او كه از اولين دانشجوهای مدرسه عالی تلويزيون و سينما در سال 47 بوده و از سال 49 به بعد كارش را با دستياری و كارگردانی آغاز كرده باسابقهای حدود 3 دهه كار هنری، از اوايل دی ماه 84 خود را وقف اين پروژه كرد. در طول كار هم البته بلاهای بسياری را از سر گذراند. از جمله پيدا شدن ويروسی در دستگاه مونتاژ كه 50 درصد به كارش در آن روزها اضافه كرد.
او زمانی به گروه پيوست كه شهريار بحرانی ، 700 دقيقه از سريال را مونتاژ كرده بود و بعد به خاطر حاكم بودن نوعی سليقه بر كار، تمام آن بخشها را نيز دوباره مونتاژ كرد.
اين تدوينگر ثابت كارهای تبريزی، پيش از اين سريال،سابقه كار با سلحشور را نداشت. تنها جمال شورجه، مشاور كارگردان را با تدوين «دايره سرخ» میشناخت و به گفته خودش ارادت خاصی هم به او داشت.
در آن روزها شهريار بحرانی در حال ساخت فيلمی بر اساس داستان حضرت سليمان بود و به زندباف اعتقاد داشت كه اگر هر 15 روز يكبار، بچههای گروه به دفتر او بروند و يك اپيزود تدوين شده را ببينند با انرژی بيشتری به كار ادامه خواهند داد.
زندباف معقتد به امضای كارگردان در پای اثر است. او اعتقاد دارد كه هر تغييری در تدوين بايد از صافی ذهن كارگردان عبور كند. حال بايد ديد كه اين صافی، حساسيتها و تلاشهای او را چگونه از خود عبور داده است.
در ميان همه خاطرات توليد سريال «حضرت يوسف (ع )» شايد مرگ رسول احدی فيلمبردار سريال، تلخترين خاطره بود. اگرچه او كارش را تمام كرد و رفت. كاری كه آن روزها خودش میگفت با فراز و نشيبهای بسياری همراه بوده است.
فيلمبرداری سريال «حضرت يوسف(ع)»، دومين كار تاريخی او پس از «ولايت عشق» به شمار میرفت. اگرچه بخش كوچكی از فيلمبرداری سريال «تنهاترين سردار» را نيز برعهده داشت. خودش میگفت كه قصه لطيف قرآنی يوسف (ع) او را برای همراهی با سلحشور جذب كرده است.
كار در سولههای فاقد تهويه، كمبود برخی از انواع نگاتيوها، مشكلات تنظيم نور، برق و بسياری موارد ديگر چيزهايی بود كه طبع حساس او را برای ايجاد تصويرهای خوب میآزرد.
احدی كارش را در سينما و تلويزيون با عكاسی فيلم در سال 1363 آغاز كرده و در فيلم «مزرعه پدری» هم همراه مرحوم ملاقلیپور بود. خودش درباره سريال «حضرت يوسف(ع)» میگفت كه از برخی صحنهها رضايت كمتری دارد. به اين خاطر كه او ميزانسنها را بسته میديد؛ حال آن كه اغلب مديومها باز بود.
بدين ترتيب آنچه كه اكنون پس از 4 سال بر صفحه تلويزيون نقش بسته روزی از نگاه حساس او عبور كرده است.
باشد كه اين نگاهها را در عالم نامهربان سينما و تلويزيون از ياد نبريم.
برگرفته از سايت خبری سيما فيلم نوشته آرزو شهبازی.