روزگاری است که کنج عزلت گزیده، در خاطرات دوستانش همیشه نام او هست، اسمش که میآید رفقا و شاگردان قدیمش به احترام و نیکی از او یاد میکنند، اما برای من هنوز معماست که چرا امروز جایش در حلقه دوستان قدیم خالی است.
به واسطه یکی از دوستان تلفنش را پیدا میکنم، به او تلفن میکنم و او با شیرینی و مهربانی جوابم را میدهد. پایش شکسته و خانهنشین شده از او رخصت میخواهم که به ملاقات برویم، اما میگوید راه دور است و من راضی به زحمت دوستان نیستم.
این روزها در باغستان کرج سکونت دارد و معذب میشود که دیدارش برای ما باعث زحمت شود، اما قول میدهد که پس از بهبودی حتما به دیدار ما بیاید تا گپی دوستانه با هم بزنیم و بالاخره پس از چندی این توفیق نصیبمان میشود که با یکی از استادان قرآنی که در روزگار خودش از شاگردان سرآمد قرآنی بود ملاقات کنیم و چه ساعات شیرینی را در کنار او گذراندیم.
به قول خودش بچه امامزاده حسن تهران است، متولد پانزدم خردادماه سال 1328، پدرش کارگر بود و مادرش خانهدار و در جمع 5 خواهر و برادر رشد کرد.
سخنش را اینگونه آغاز میکند؛ «بنده هادی محمدی فروزان که بیشتر با عنوان فروزان بنده را میشناسند، متولد 1328 (هجری شمسی) هستم. زمانی که شروع به قرائت قرآن کردم را دقیقا یادم نیست ولی حدودا کلاس سوم یا چهارم دبستان بودم. یکروز از دبستان راهی منزل بودم، خانه ما در محله امامزاده حسن در نزدیکی سه راه آذری تهران بود، دقیقا نمیدانم چه روزی بود که برای اولینبار صدای «عبدالباسط» به گوشم خورد و برای من خاطره عجیب و خاصی شد.
مثل کسانی که مسحور و سحرزده شده باشند، جلوی سکوی همان قنادی مرحوم «حاج آقا دهقان» (که خدارحمتش کند) تلاوت استاد را از رادیوی داخل مغازه شنیدم، کنترل خودم را ازدست دادم همانجا نشستم، حتی بعد از دقایقی بازهم در حال و هوای آن صوت زیبا بودم.
آن صوت زیبا واقعا تأثیر شگرفی روی من گذاشته بود عرض کنم که از همان جا جرقه علاقه به قرائت در ذهن من زده شد. من تا آن موقع اصلا با قرآن آشنایی نداشتم ولی از آن روز به بعد صوت عبدالباسط چنان تأثیری روی من گذاشته بود که حتی کلمات فارسی را هم با صوت به جا مانده در ذهنم قرائت میکردم تا اینکه بعد از حدود دو، سه سال در یک جلسه محلی به استادی مرحوم دریانی شرکت کردم همراه پدرم و کم کم شروع به آموزش کردم.
خانواده ما مذهبی بود و پدرم بسیار دینباور، اما در زمینه قرائت قرآن سابقهای نداشتهایم از یک خانواده زیر متوسط از لحاظ اقتصادی بودیم، پدربزرگم روخوانی را تا حدود زیادی به من یاد داد. در جلسات مرحوم دریانی روخوانی را کاملا و تجوید مقدماتی و آشنایی با اصوات را یاد گرفتم.
بعد از ایشان با مرحوم استاد امیر افشاری آشنا شدم که ایشان از اساتید واقعا بنام و عارف بود که با مفاهیم قرآنی بسیار آشنایی داشت و همچنین دارای طبع شاعری نیز بود.
کتابی هم از آثار ایشان جمعآوری کردیم که بنده هم یک مقدمهای برای ایشان در آن کتاب تحت عنوان شخصیتهای پنهان نوشتم. مفاهیم قرآن را بیشتر در جلسات استاد امیر افشاری فرا گرفتم و بعد از ایشان با استاد مروت توسط استاد امیر افشاری آشنا شدم.
جلسات استاد مروت ابتدا در حوالی بازار تهران برگزار میشد و بعد از دوستی که بینمان شکل گرفت جلسات را در محله امامزاده حسن برگزار کردیم که در جلسات آنجا علاقهمندان به قرائت در این کلاسها شرکت کردند و از همان کلاسها بود که قرائت قرآن به مرور اوج گرفت و شکل گرفت و رشد کرد.
در همان حین من و آقای مروت در جلسات استاد پورفرزیب شرکت میکردیم که از محضر ایشان بسیار بسیار فیض بردم و به ویژه از شخصیت ایشان که یک شخصیت بینظیر بود؛ نه کم نظیر، او واقعا بینظیر بود.»
نام استاد مولایی که میآید، ارادات و احترام را میشود از حرف حرف استاد فروزان حس کرد، او مرید اخلاق استاد خود است و هنوز شاگردی او را افتخاری برای خود میداند و با لبخند ادامه میدهد «در جمع تمامی قرای قرآن او یک استثنا بود، آن موقع حدود 16 الی 17 ساله بودم به هیئت سنگلج میرفتیم، مسجدالرضا(ع)، مسجدالجواد(ع) و اینگونه جلسات ما ادامه پیدا کرد.
شخصیت استاد پورفرزیب طوری بود که بنده شیفته و شیدای ایشان شده بودم.
در سالهای ابتدایی و قبل از انقلاب مسابقهای در کار نبود، بلکه بهصورت گزینشی کسانی که خودشان دوست داشتند میفرستادند، برای مسابقات کشور مالزی یکسال یا دو سال آقایی به نام ابراهیم عارفی از طریق اوقاف اعزام شدند به مسابقات قرآن. حدودا دوسال هم آقای مروت به کشور مالزی اعزام شدند و سال بعد بنده و ایشان در مسابقاتی که انجام شد برای اعزام به مسابقات انتخاب شدیم.
آن زمان من در حسینیه ارشاد قاری فعالی بودم و قبل از سخنرانیهای دکتر شریعتی و استاد شهید مطهری و بسیاری از بزرگان قرآن تلاوت میکردم، در آن هنگام اوج فعالیتهای انقلابی بود و حسینیه ارشاد یک مؤسسه انقلابی به شمار میآمد.
یادم هست جناب آقای محمدتقی جعفری آنجا تشریف میآوردند و بسیاری از اساتید هم میآمدند، بیشتر قرآنها را بنده تلاوت میکردم و بعضا آقای اربابی و آقای صالحی. نمیدانم خلاصه به خاطر فعالیت در حسینیه ارشاد بود و یا چیز دیگر اسم من از اعزام خط خورد، ولی در روزنامهها نوشتند که هادی فروزان بهدلیل اینکه سرباز بوده نتوانسته در مسابقات مالزی شرکت کند؛ آنسال آقای مروت اعزام شدند که اول شدند آنها مطلع شده بودند که من در حسینیه ارشاد تلاوت قرآن میکنم از اعزام بنده جلوگیری کرده بودند.
انتخاب قاری از مسابقه انتخاب میشد که بنده و آقای مروت انتخاب شده بودیم به گفته استاد صلاح الساوی (که قاریان قدیمی او را به خوبی میشناسند و البته من هیچوقت این جرأت را به خودم نمیدهم که بگویم این جملهای که در مورد من گفتند صدق میکند) ولی این لطف ایشان بود که یکبار در مسجد گلشن گفتند که صدای فروزان به لحاظ لطافت از عبدالباسط خیلی بهتراست؛ آن زمان صدای من لطافت خاصی داشت.
ولی بنده به هیچ وجه من الوجوه جرأت ابراز چنین جملهای را در مورد خودم ندارم، اغلب صداشناسان روی صدای من تکیه خاصی داشتند (لطافت، ملاحت، و نرمی صدای من) ولی متأسفانه از نفس متوسط برخوردار بودم و همین باعث میشد که من یک مقدار در لحن کم میآوردم، چون نفس در قرآن بسیار به زیبایی و ابعاد لحن کمک میکند.
اگر بخواهم بگویم که یک استاد خاصی باشد که فقط از ایشان استفاده کردهام تا الان، نه اینجور نبوده. من حتی در جلسات تدریسم از شاگردانم مطلبی را یاد گرفتم، در نتیجه شاگردانم در آن مورد خاص استاد بنده بودند، ولی بیشتر از آقای امیرافشاری در پارهای از موارد به ویژه در زمینه مفاهیم، و از استاد مروت و از استاد مولایی استفاده بیشتری کردهام.
من واقعا به این عقیده دارم و بیان میکنم چون باورم بر این است که اگر این مسائل را نگویم جامعه و کسانی که به بنده توجه دارند شاید این موضوع را یاد نگیرند، بودند کسانی که شاید به لحاظ کلی یا طرز فکرشان آنها را قبول نداشته باشم ولی وقتی سخنرانیشان را گوش دادم متوجه شدم که چند مطلب مثلا چهار تا سخن بسیار بسیار زیبا از آنها یاد گرفتم همانجا فورا آن مطالب را یادداشت میکردم هر چند اعتقاد دارم که خیلی از صحبتها را هم نپسندیدم و نپذیرفتم ولی آن چهار نکته اصلی را که عنوان کرده و بسیار زیبا است را حتما یادداشت میکنم و سعی میکنم تا آن را حفظ کنم چون زندگی امروزه ما طوری است که نمیتوانیم تنها به کتاب تکیه بکنیم. زمان، موقعیت و شرایط این اجازه را به ما نمیدهد.
ما به لحاظ سمعی و بصری بیشتر داریم از جامعه استفاده میکنیم، حتی در خیابان که راه میرویم، یا بازار که میرویم برای خرید و با کاسبی که داریم صحبت میکنیم، اینها همه میتوانند متضمن یک آموزههایی باشد یا در خیابان یک فرد عامی یک کلمه یا جمله زیبایی میگوید در دفتری که همیشه و حتی الان هم همراهم است آنها را یادداشت میکنم و از طرف مقابل بدون اینکه خجالت بکشم میخواهم تا موضوعی را که گفته، دوباره تکرار کند و فورا یادداشت میکنم. اینها هم مطالعه هستند مطالعه فقط این نیست که کتاب باز کنم و مطالعه کنم، بر همین اساس میتوانم بگویم که اساتید من بیشمار بودهاند. ولی در همان زمان که من در حسینیه ارشاد بودم، بیشتر از شهید آقای مطهری و به ویژه از دکتر علی شریعتی استفاده کردم. اما در حوزه فعالیتهای قرآنی از لحاظ مفهومی بیشتر از محضر استاد امیرافشاری و به لحاظ تجوید و نوع تلاوت استاد مروت و استاد پورفرزیب بهره بردهام.
این مقطعی از زندگیام در پیش از انقلاب بود تا اینکه انقلاب پیروز شد.»
به گزارش خبرگزاری ایکنا، وی با مرور زندگی خانوادگی خویش میگوید: «بنده در سال 63 بود که ازدواج کردم و دارای دو فرزند به نامهای امیر و علیرضا هستم که امیر 29 ساله و کارمند مخابرات شرکتی وابسته به صنام و علیرضا 24 ساله است که به تازگی درسش تمام شده و یکم اسفند به خدمت اعزام میشود.
هردو علاقهمند به قرائت هستند و روخوانی را انجام میدهند ولی به طور حرفهای کار تلاوت را دنبال نکردند.
در مورد فعالیتهای قرآنیام نیز باید بگویم حدود 14 یا 15 سال بعد از انقلاب یک جلسهای داشتم در کوچه شهدای پمپ بنزین، خیابان قزوین، منتهی به خیابان بریانک در منزل مرحوم حاج رضا سعیدی که بسیار مرد بزرگوار و شریفی به لحاظ شخصیتی و در نوع خود کمنظیر بود. بسیاری از افراد و قاریهای قرآن شرکت داشتند بعد از آنجا به کرج، استان البرز فعلی رفتم و آنجا به دلیل مشکلات و معضلاتی که داشتم ماندگار شدم و دیگر نتوانستم جلسات را برگزار کنم.
فقط دو جلسه داشتم که یکی را خودم منحل کردم، چون که شاگردان برای یادگیری نیامده بودند و با کشکول جمعآوری ثواب، فقط برای ثواب آمده بودند و لاغیر. من جلسهای که فقط برای ثواب باشد قبول ندارم. انسان باید از پایه رشد کند و بقیه چیزها در دست خدا است، اگر نیت فقط ثواب باشد، انسان به هیچجا نمیرسد خیلیها هستند که 50 سال است که در جلسات قرآن شرکت میکنند ولی هنوز نمیتوانند حمد و سوره را صحیح بخوانند چون به عقیده من ثواب در ازای آنچیزی است که انسان یاد میگیرد، کسب میکند و به دست میآورد و اگر فعالیت ما و وقتگذاری بازدهی نداشته باشد ما فقط وقت را هدر دادهایم.
بر همین اساس من یک جلسه را خودم ترک کردم و در جلسه بعدی محترمانه جلسه را تعطیل کردند و گفتند که شروع جلسه را به شما اطلاع میدهیم، جلسه را تشکیل دادند ولی به من اطلاع ندادند، چون من عقیده دارم که حتما در هر جلسه یک یا دو آیه را از نظر مفهومی در جلسه کار کنم که این به مذاق بعضیها خوش نیامد و دوست داشتند که در همان عوالم خودشان بمانند. از این رو از آن موقع تا اکنون که حدود دو سال میگذرد جلسهای ندارم.
در تهران دو جلسه قرائت بود یکی در منزل حاج رضا سعیدی تشکیل میشد و دیگری در هیئت نوحهسرایان غرب تهران که در آنها سالها شرکت داشتم.
من در ابتدای ورود به حسینیه ارشاد با آقای حسین صبحدل آشنا شدم، ایشان واقعا برای من شخصیت خاص و خاطرهانگیزی دارند سپس با آقای علی اربابی که همینجا بگویم که همه استاد هستند و اگر من لفظ استاد را به کار نمیبرم به خاطر صمیمیتی است که بین ما بوده و همچنین جمع خودمانی که اینجا داریم. همینطور با آقای عباس صالحی و از دوستان قدیمیتر هم آقایان و استادان علیرضا حشمتی، اکبر حشمتی، مرحوم اصغر حشمتی، مرحوم محمد غفاری، محسن خدام حسینی، محسن موسوی بلده و محمد خواجوی و خیلیها بودند که الان حضور ذهن ندارم.
از آن دوران خاطره زیاد داریم ولی خاطرهای که بخواهم در اینجا مطرح کنم: من در دبیرستان دارالفنون تهران واقع در ناصرخسرو دیپلم ادبیام را گرفتم بعد از مدرسه به مسجد هدایت که همان نزدیکی است، میرفتم و قرآن تلاوت میکردم حدود 60 یا 70 بار تلاوت داشتم، قبل از سخنرانی علامه محمدتقی جعفری و آقای امامی کاشانی که الان امام جمعه موقت تهران هستند و آیتالله طالقانی. یکبار آیتالله طالقانی یک سکهای را به من هدیه دادند و من در اثر بیذوقی و بیسلیقگی آن سکه را فروختم و توجه نکردم که آن سکه را من از محبوبم گرفته بودم، واقعا ایشان را دوست داشتم و به ایشان ارادت دارم و الان حقیقتا افسوس میخورم.
من از تلاوتهای خودم نهایتا دو ساعت ضبط شده دارم که آنهم از اوایل نیست و از همین اواخر است؛ اوایل امکانات کم بود و زیاد به نگهداری تلاوتها اعتنا نمیشد.
خاطره زیبای بعدی که به ذهنم میآید این است که در مسجد لالهزار تهران مسابقهای توسط استاد پورفرزیب برگزار شده بود که من دوم شدم، نفر اول را چون زمان زیادی گذشته یادم نیست که بود و مرحوم محمد غفاری سوم شدند. در آنجا استاد مولایی دفترچه حساب پسانداز قرضالحسنه نیکان را به من هدیه دادند که مبلغ پنج یا 10 هزار تومان موجودی داشت که فکر میکنم هنوز آن دفترچه را دارم. این دو خاطره خیلی برایم عزیز هستند.»
هادی فروزان با یادآوری گذشتهها به دوستی عمیقش با استاد مروت اشاره کرده و میگوید «هنگامی که با استاد محمد تقی مروتی که معروف به استاد مروت هستند، آشنا شدم خیلی زود دوستی ما عمیق شد و نزدیکی بین ما شکل گرفت، بیشتر از آنکه من به جلسات قرآن ایشان که در منزل برگزار میکرد بروم ایشان لطف داشت و به جلسات من در امامزاده حسن میآمد. ایشان یکی از افراد منحصر به فرد و عاشق بود به معنای واقعی کلمه. درآن زمان استاد کمی بیشتر از من اطلاعات قرآنی داشت ولی آنقدر عاشق بود که همیشه در طلب کسب معارف بود و با تلاش زیاد با اینکه عربی هم نمیدانست ولی کتاب «النشر فی القرائات العشر» را پیدا کرد که در آن زمان واقعا به دست آوردن این کتاب مشکل بود. یادم هست بالای خط قطار تهران - تبریز بیدار مینشستیم و قرآن میخواندیم که گاه این تلاوت تا ساعت 3 صبح طول میکشید. من میگفتم برویم بخوابیم ولی ایشان با جدیت ادامه میداد، حتی یکبار نمازصبحمان را خواندیم و خوابیدیم یا با رادیو دنبال رادیوی مصر میگشتیم تا بالاخره یک قرائتی پیدا میکردیم، حالا یا عبدالباسط یا مصطفی اسماعیل یا محمد صدیق و یا کامل یوسف بود.
ایشان با همین عاشقی بود که خود را بالا کشید و خیلی از سطح ما جدا شد. در ادامه حیفم میآید که از عاشقی استاد پورفرزیب نگویم، من دوست دارم از ایشان بیشتر با نام مولایی یاد کنم چون به واقع شایسته این نام بود. عشق ایشان هم اگر بیشتر از استاد مروت نبود کمتر هم نبود. جلساتشان تا ساعت 2 و 3 صبح ادامه پیدا میکرد و ایشان تا آن موقع حتی از جایش هم تکان نمیخورد. همچنین آن خصوصیت و مرامی که داشت. در کل میتوانم بگویم که کمتر کسی را دیدم که از لحاظ شخصیتی شبیه ایشان باشد. یا استاد صبحدل برای من از یک عزت و شخصیت خاصی برخوردار است. واقعا تمام اینها نیک بودند و زیبا اندیش.
آقای اربابی در صداقت و رفاقت در مرام خوب انسانی، محمد غفاری در محبت، عاطفه، دوستی و عشقورزیهایش؛ هرکدام در یک زمینهای واقعا الگو بودند.
من بیشتر موفقیت خود را در زمینه آن میدانم که صدایم الهامی بود برای دوستان تا ایجاد شور و شوق بکند و در زمینه تربیت شاگرد کمتر بوده، با این وجود، دوستان و اساتید گرانقدرهمیشه نسبت به بنده لطف داشتهاند ولی همه استاد بنده هستند.»
استاد فروزان در ادامه به فعالیتهای قرآنی شکل گرفته در منطقه امامزاده حسن تهران اشاره کرده و میگوید: «در آن زمان از استاد مروت خواهش کردم که به جلسات قرآن امامزاده حسن بیایند و ایشان هم لطف کردند و دعوت اینجانب را قبول کردند و امامزاده حسن تبدیل به قطب قرآنی شد و مرکزیت پیدا کرد و بسیاری مانند استاد محسن خدام حسینی، رضا ابوالقاسمی، محمد غفاری و خیلیهای دیگر تلاوتشان را از همین محله شروع کردند و به جامعه ارزش دادند.
در آن زمان شاگردان از راه دور برای شرکت در کلاسها میآمدند مثلا آقای کرمی از اردبیل میآمدند (استاد فروزان در خلال صحبت چند بار با صدای بلند الله اکبر گفت و ادامه داد) آن موقع عشق بود، ایمان بود. در این مسیر ما در قرائت قرآن حرفهای شدیم، ببخشید ولی الان حرفه شده. در آن زمان اشتیاق و التهاب بود، اما متأسفانه الان حالتی است که همه دوست دارند بیشتر مطرح شوند و به طور سربسته میگویم منبعی باشد که بتوانند به آن تکیه کنند.
آن موقع ما در پی اخذ پول و ریال نبودیم چه بسا از پول خودمان هم خرج میکردیم من در خانواده کارگری و زیرمتوسط بزرگ شدم در جلسات سرهنگ بیگلری که خدا رحمتش کند در حسنآباد به همراه استاد مروت و آقای رضا آملی که از قاریان خوب آنموقع بود شرکت میکردیم و گاهی میشد که در جیبم پولی نبود به ناچار مسیر حسنآباد تا امامزاده حسن را پیاده طی میکردم. همه اینها به خاطر عشقی بود که ما به یادگیری قرآن داشتیم. حتی یکبار یادم است که ساعت یک شب از حسینیه ارشاد آمدم بدون پول و کسی هم نبود که من را برساند به ناچار پیاده آمدم و ساعت 5 صبح به خانه رسیدم.
اما متأسفانه آن عشق و علاقه را الان نمیبینیم، تعداد قاریها الان زیاد است، اما تعداد قرائی که استقلال در قرائت داشته باشند کم است؛ نه استقلال کامل که حتی بزرگترین قراء هم مثل عبدالباسط جایی را مثلا از محمد صدیق الگوبرداری کرده یا از مصطفی اسماعیل، ولی در کل هر کدام سبک خاصی برای خودشان داشتند که الان قاریان در ایران این ضعف را دارند. خیلی بخواهیم ارفاق کنیم شاید کسانی که سبک داشته باشند تعدادشان به انگشتان دو دست هم نرسد و من شدیدا با این قضیه مخالف هستم.
یکی از آیتمهای موجود در مسابقات قرآن ابتکار است که یک یا دو نمره دارد ولی عملا جدی گرفته نمیشود و کسی که بهتر تقلید کند معمولا اول میشود.
خوشبختانه من چیزهایی در این زمینه از خودم دارم با اینکه کم است ولی بالاخره هست. این ضعف بسیار بزرگی است که استادان ما باید به فکر باشند و ببینند که چه بکنند تا قرائت تقلیدی از جامعه ما خارج بشود.
الان نهایتا کسی قسمتی را از شحات انور و قسمتی را از حصان و قسمتی را از عبدالباسط یا محمدصدیق و یا مصطفی اسماعیل میخواند و بعد این میشود یک تلاوت ترکیبی که ابتکار خیلی کم است و بیشتر یک مرکبخوانی است و این مسئلهای است که خیلی جدی باید در موردش کار کنیم.
به عقیده بنده برای اولین گام باید نمره ابتکار در مسابقات قرآن به پنج الی 10 نمره ارتقاء پیدا کند و بسیار جدی گرفته بشود. این باعث تشویق قاری میشود، البته شاید در ابتدا چیز خوبی از کار درنیاید اما تکامل پیدا میکند و به مرور کامل میشود.
و همچنین میشنوم که بعضی دوستان که بعضا در ردههای بالای قرائت هستند، میگویند که مقام اول در قرائت از آن مصر است و آنها تولید میکنند و ما مصرف کنندهایم. این جمله یعنی پذیرفتن این نکته که ما هیچ چیزی نمیشویم و رشدی نداریم که این طرز تفکر خیلی غلط است.
در اینجا مثالی از آهنگساز فیلم فاخر «محمدرسول الله(ص)» میزنم که یک فرد خارجی است ولی آهنگسازی این فیلم را به گونهای انجام داده که وقتی یک فرد عرب آن را میشنود با آن احساس غریبهگی نمیکند و آدم با شنیدن این آهنگ واقعا احساس میکند که در حضور پیامبر اکرم(ص) است. از همین رو وقتی میگوئیم که قرائت مختص مصریها است و ما باید نتایج فعالیتهای آنها را مصرف کنیم در واقع یک حصاری دور خودمان چیدهایم و امکان پرواز از این حصار را نداریم، ما باید این حصار را برداریم.»
استاد درباره دلایل کمکاریاش در این سالها میگوید: «من به دلایل زیادی کمحوصله و تنبل شدهام که علتش به خصوصیات روحیام برمیگردد. من بیشتر درونگرا هستم تا برونگرا، و در نتیجه مسائل ناخوشایندی را که میبینم مرا در خود فرو برده و همین امر باعث بیحوصله شدنم میشود.
حدود 40 نوار کاست دارم که البته غیرقابل ارائه است و در اینها اگر اغراق نکنم حدود 20 درصدشان ابتکاری است که تا بهحال عنایت الهی شامل حالم نشده و سعادت پیدا نکردم ولی به امید خدا باید سعی میکنم تا نقاط ضعف و کاستیهایش را برطرف کنم و ارائه بدهم. من معتقدم که این کار شدنی است به شرطی که واقعا مصمم باشیم.»
گزارش تصویری گفتوگو را اینجا ببینید!
ادامه دارد...