به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، جامعه قرآنی کشورمان در ادامه دیدارهای ایامالله دهه فجر به دیدار خانواده شهید محمدحسین چیذری رفتند. اصغر امیرنیا، معاون قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، رحیم قربانی، رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ، مرجانی، مدیر آموزش قرآن و عترت بسیج، دزفولی، استاد قرآن و مهدی دستیاری و تاجزاده، قاریان قرآن کریم در این دیدار حضور داشتند.
قربانی با بیان اینکه انجام چنین دیدارهایی به منظور متذکر شدن اهداف و ویژگیهای شهداست، افزود: آرمانها و تفکرات و ایدههای شهدا باید به جوانان و به ویژه جامعه قرآنی منتقل شود.
امیرنیا نیز در این دیدار عنوان کرد: شهدا از ما که زنده هستیم، در زمینه فعالیتهای قرآنی پیشگامتر هستند. شهدا قرآن را شناختند و به دستورات آن عمل کردند. آنان در راه دفاع از قرآن، ناموس و اسلام، بهترین سرمایه خود را نثار کردند.
دعا برای خادمالقرآن شدن فرزند
پدر شهید نیز در این دیدار سخنانش را با آیهای از قرآن و حدیثی از امام علی(ع) آغاز کرد و افزود: در زمان ازدواج، آنقدر نگران بودم که با چه کسی ازدواج میکنم و خداوند چه فرزندانی را نصیب من خواهد کرد. در شب زفاف دو رکعت نماز خواندم و دعا کردم که اگر خداوند اولادی به من میدهد، خادم و حافظ قرآن باشد.
وی به خواب همسرش در همین باره اشاره کرد و گفت: همسرم پیش از ولادت فرزندم خواب دید که در بهشت است و پرندگانی در آن نغمهسرایی میکنند. وی با توضیحاتی درباره آیهای که خواند، از خداوندی یاد کرد که جامع همه صفات است و رحمانیت او صفت عام است و بر تمام افراد بشر سیطره دارد.
اگر قاریان ادبیات عرب را بدانند موفقتر میشوند
پدر شهید اظهار کرد: علم تجوید در قرآن کریم نیز عارض بر کلمه است. اگر قاریان قرآن با ادبیات عرب آشنایی بیشتری داشته باشند و ساختار کلمات را بشناسند، موفقتر عمل میکنند.
وی گفت: ما تلاش کردیم فرزندمان را به مدرسهای مناسب بفرستیم. با پیروزی انقلاب، فرزندم مدرسه را رها کرد و به جبهه رفت. چند بار مجروح شد. یک بار هم که با لباس مبدل برای شناسایی به عراق رفته بود، مجروح شد و به خانه برگشت، ولی دوباره راهی جبهه شد. اسمش را در مدرسه دیگری نوشته بودم که دیدم دوباره عازم جبهه است.
اولویت، حضور در جبهه است
پدر شهید چیذری ادامه داد: به پسرم گفتم چرا مدرسه نرفتی، گفت الان اولویت من جبهه و جنگ است. بار آخر به کردستان رفت و در همان جا شهید شد. چند روزی پیکرش در منطقه باقی ماند تا اینکه یکی از بومیان محل، پیکرش را به عقب منتقل کرد.
مادر شهید چیذری نیز در این دیدار عنوان کرد: سال 56 به مدرسه نیکان رفت. یک ماه پس از سال تحصیلی بود که انقلاب شد. آن زمان تلویزیون پیوسته از مستضعفین سخن میگفت و با توجه به اینکه فضای مدرسه نیکان خوب نبود، محمدحسین را به مدرسه پیام منتقل کردیم. در مدت زمانی که به جبهه میرفت در مدرسه حضور نداشت.
مادر شهید ادامه داد: در جبهه که بود، به صورت مداوم نامه میفرستاد و از من میخواست که کتابهایش را برایش ارسال کنم. از 13 سالگی به جبهه رفت و شش سال در جبهه بود. زمانی که میخواست به جبهه برود، از من و پدرش اجازه گرفت. زمانی که به من گفت که اجازه رفتن میدهم یا خیر، به او گفتم که من گناه زیاد دارم، نمیتوانم به تو بگویم که نروی. اگر احساس وظیفه میکنی، برو؛ ولی در عین حال با توجه به اینکه محمدحسین سن و سالی نداشت و کوچک بود، ناراحت بودیم.
وی اظهار کرد: فرزندم از کودکی به دنبال یادگیری قرآن بود و در کلاسهای استاد دزفولی شرکت میکرد. کلاس دوم که بود، به تلویزیون رفت و در آنجا قرآن خواند. از کودکی به همراه دیگر کودکان، در زیرزمین و بر روی تخته سیاه قرآن مینوشت و نوار ضبط میکرد. مدتی را نیز در روستاها به تدریس قرآن پرداخت.
دوری از ریا
مادر شهید با اشاره به اینکه محمدحسین نمیخواست که ریا کند، به همین دلیل کارهایش را به صورت مخفیانه انجام میداد، ادامه داد: احترام به والدین را خیلی در نظر داشت و فرزند مهربانی بود. محمدحسین در عملیات بیتالمقدس و در حلبچه به شهادت رسید. چهار ماهی میشد که میگفت شیمیایی شده است. به او گفتم برگردد تا به حال و اوضاعش رسیدگی کنیم، ولی گفت که کار دارد و کارش که تمام شود میآید. ولی هیچ گاه برنگشت.
وی گفت: محمدحسین بسیار ایثارگر و مهربان بود. شبهایی که مادرم تنها بود، نزد او میرفت تا تنها نباشد. از دیگر خصوصیاتی که داشت این بود که بدون اجازه و رضایت من به هیچ مجلسی حتی مجلس قرآن نمیرفت. این خصلت را که کارهایش را مخفیانه انجام میداد نیز از پدرش به ارث برده بود.
مادر شهید افزود: یک شب به خانه نیامد و من خیلی نگران بودم. وقتی از او در این باره سؤال کردم، گفت که نمیخواستم بگویم که ریا نشود، ولی میگویم که نگران نباشید. یکی از جانبازان است که قطع نخاع شده. هر شب یکی از جوانان نزد او میرود تا کارهایش را انجام دهد، یک شب در هفته نیز نوبت من است.
وی از تحمل و صبر محمدحسین در برابر ظلم دیگران یاد کرد و گفت: در عین اینکه هنگام شهادت تنها 18 سال داشت، ولی گویی از پختگی و عقلانیت انسانی میانسال برخوردار بود.
لقمه پاک، سرنوشت محمدحسین را رقم زد
دزفولی در این دیدار عنوان کرد: از اوایل انقلاب در محله چیذر جلسات قرآن را برگزار میکردیم. محمدحسین 10 سال از من کوچکتر بود. از 12، 13 سالگی به بعد، انس بیشتری با قرآن برقرار کرد و در جلسات حضور فعال داشت و قرآن میخواند. استعداد بسیار زیادی داشت و من نیز او را در این راستا تشویق میکردم. علاقه زیادی به یادگیری قرآن و تلاوت این کتاب آسمانی داشت. محمدحسین مدت 5، 6 سالی را که یک قاری باید تلاش کند که به جایگاه مطلوبی دست یابد، در عرض یک سال طی کرد. وی استعداد فراوانی در این باره داشت و صوت و لحن زیبایی نیز داشت. شاید اگر اکنون زنده بود، از بهترین قاریان کشورمان میشد.
وصیتنامه قرآنی شهید
وی با اشاره به اینکه محمدحسین به سبک عبدالباسط میخواند، اظهار کرد: وی اولویت خود را حضور در جبهه نبرد قرار داده بود و باقی اوقاتی را که در شهر حضور داشت، به کلاسهای استاد اربابی نیز در کنار جلسات قرآن معمول ما میرفت. لقمه حلالی که پدرش به وی میداد در تربیت وی اثر بسیاری داشت؛ زیرا پدر شهید توجه ویژه و دقیقی درباره پاک بودن لقمه داشت.
شهید چیذری در 14 آذر سال 49 متولد شد و در 26 اردیبهشت سال 67 به شهادت رسید. در وصیتنامهای که نوشته بود، بیان کرده است که شور عجیبی در درون خود احساس میکنم. شاید چند روزی بیشتر مهمان این جهان نباشم.
شهید چیذری در وصیتنامهاش بر دو نکته تاکید کرده است که یکی اهمیت دادن به خواندن قرآن و دیگری این است که به خواندن قرآن اکتفا نکنید و در آیات این کتاب آسمانی تأمل کرده و به دستورات آن عمل کنید.
مادر شهید، شبی خواب میبیند که در خواب به او میگویند که محمدحسین شهادتش را امضاء کرده است. پس از این خواب، محمدحسین به خیل شهدا پیوست.
در پایان این مراسم پس از تلاوت آیاتی از قرآن توسط دستیاری، لوح تقدیری به خانواده شهید تقدیم شد.