کد خبر: 2897118
تاریخ انتشار : ۰۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۸:۰۰
عیدانه فاطمی نبأ/ ۳

عیدی با عطر شفاء/ دل‌هایی که برای هفت‌سین سلامتی می‌تپد + فیلم

کانون خبرنگاران نبأ: این روزها که ثانیه‌هایمان میان زرق و برق سالی که در راه است، گم شده کاش یادمان نرود که پشت دیوارهای بیمارستان‌های این شهر، دل‌هایی چشم‌ به راه آسمانی‌ترین دعاهایمان است.

این روزها که برق روزهای پیش ازعید، چشم‌ها را با خود به جلای نوروز کشانده است، کاش کمی آن سوتر‌ها را بهتر ببینیم و به یاد آوریم آن‌هایی را که این روزهایشان نه تنها در خیابان‌های شلوغ و پر از شادی شهر نمی‌گذرد، بلکه از پشت پنجره‌ای غبار‌گرفته، چشمان امیدشان رو به آسمانی  است که لبخند سبز خدا را به تماشا نشسته‌اند.

 

این روزها کاش یادمان نرود چشمان منتظری را که تنها خواسته‌شان دعایی از عمق جان است برای سلامتی تمامی آن‌هایی که به جای حضور در خانه، بر روی تخت‌های بیمارستان، رخوت روزگار را به جان خریده‌اند. کاش یادمان نرود که سلامتی‌مان را بیش از همیشه شاکر باشیم و به شکرانه‌اش برای آ‌ن‌هایی که دلشان برای لحظه‌ای کنار هفت‌سین خانه نشستن بی‌تاب است.

چشم‌های منتظرشان جانمان را از واژه‌های ناگفته لبریز می‌کند. از واژه‌هایی که در میان دنیای گفته‌ها و ناگفته‌هایم سرگردان مانده‌اند. به‌راستی چه واژه‌ای می‌توانم به پدری بگویم که دلتنگ است و چشم‌های مردانه‌اش را میهمان اشک‌های پدرانه‌اش کرده است.

مادر‌جان، دعای یا مقلب می‌خوانی برایمان، دانه‌های تسبیح را که لمس می‌کنی، حس می‌کنم این دانه‌های چوبی تسبیح با لمس دستانت متبرک می‌شوند. حس می‌کنم، دانه‌های تسبیح نیز آرام آرام با ذکر‌هایی که می‌گویی بر انگشتان دستت بوسه می‌زنند و من صدای پرواز نجواهای مادرانه‌ات را تا آسمان دنبال می‌کنم.

این روزها تخت بیمارستان همراه روزهای آخر سال عده‌ای شده است که وقتی از آن‌ها می‌خواهی دعایی‌ کنند، فارغ از تمام درد‌هایی که بر جانشان نشسته است سلامتی همه را می‌طلبند. دعایی از عمق وجود که حتی ذره‌ای منیت در آن، راه نداشته و ندارد.
 

چشم‌های پر مهر مادری که بر بستر فرزندش خیره مانده است، پر از اشک می‌شود وقتی آخرین‌های سال 93 را از او می‌شنویم، برایمان از سلامتی همه کودکان بیمار می‌گوید و از سینی که کاش یادمان نرود لابه‌لای سفره‌های هفت‌ سینمان جای دهیم، سین سلامتی و به شکرانه‌اش، این روزها دعایی کنیم برای تمامی آن‌هایی که چشم‌هایشان با امیدی آسمانی زلال شده‌اند.

چشمان مادر باز در اشک میهمان پاک‌ترین لحظات می‌شوند؛ قلب پر مهر مادر از خدا سلامتی همه را می‌خواهد و پس از آن سلامتی فرزندش که روزهاست بر تخت بیمارستان آرمیده است. نگاهش به آسمان‌ها که پر می‌کشد از خدا می‌خواهد از عمر او بگیرد و سلامتی را به فرزندش باز گرداند.
 

چه سخت است دیدن این لحظات؛ پدری که چشم‌های خیسش را پاک می‌کند و به دخترش می‌نگرد. دختری که در چند بیت برایمان از دستگیری پروردگاری می‌گوید که تنها اوست که می‌ماند. آرامشی که لا‌به‌لای کلمات این مردمان می‌یابی، شاید آن قدر عمیق و ناگفتنی باشد که به دنبال دلیلش، سرگشته در و دیوار بی رنگ بیمارستان را سیر می‌کنم.

آرامشی که این روزها در قلب‌هایی میهمان شده است، که دردی بر جان‌هایشان سنگینی می‌کند و به‌راستی که آنان که مقربان درگاه تو‌اند، جام بلایی بیش‌تر به آ‌نها عطا می‌کنی؛ آری، عطا می‌کنی که هر چه از تو بر ما رسد عطایی است از لطف و کرمت.
 

نگاه معصومت وقتی از آخرین خواسته‌هایت می‌پرسم، پاسخی ندارند، گوشه تخت کوچکت کز کرده‌ای؛ دلت تنگ است می‌دانم، اینجا جایی برای شیطنت‌های کودکانه‌ات نیست، دلتنگ دوستانت هستی، شاید هم دلتنگ حضور در خانه. اما نگاه‌های معصومت را به نگاه مادر که می‌دوزی، رنجی به وسعت آسمان در دل پر مهرش می‌نشانی، رنجی که حاضر است همه عمر خود را بدهد اما نگاهت را دوباره با همان شیطنت‌های کودکانه به تماشا بنشیند.

چه آرزوهای نابی دارند این مردمان. گویا با هر درد و رنجی که بر جانشان وارد شده است، دل‌هایشان بیشتر صیقل خورده است و جان‌هایشان بیشتر متبلور شده از رنگ خدا. نگاه‌هایشان پر از امیدی است که نهایتش می‌توان رحمت خدا را دید. امید به اویی که دستان نیازشان به سویش بلند است.

می‌گویند کاش این روزها در کنار تمامی اعضای خانواده بودند، از کاش‌‌هایشان که می‌گویند از دنیای حاجت‌هایم دست می‌کشم و نگاهم به آسمانی پرواز می‌کشد که خدایی در همین نزدیکی را آنجا حس می‌کنم. نزدیک اما بلند و نیلگون.

پدر جان، روزهاست شاید صدای قرآن‌ خواندت زیر سقف خانه‌ات نمی‌پیچد، روزهاست که دلتنگی‌هایت را اینجا در میان دستگاه‌ها و لوله‌های بیمارستان زمزمه می‌کنی، به صبری که خداوند بر دلت هدیه کرده، قسم که آسمانی‌ترین دعایی که بر درگاه خداوند اجابت خواهد شد از میان زمزمه‌های عاشقانه تو پرواز می‌کند.

چشمان منتظرت را در میان واژگانم به امانت نگه می‌دارم؛ نگاهت بر عمق لحظات نفس‌گیری که این‌جا گذراندم جان می‌بخشد که ثانیه‌ها، اینجا، عطری از امید دارند، امید به خدایی که همین نزدیکی‌ها برایت بهترین‌ها را رقم خواهد زد. «یا مقلب القلوب و الاحوال»، حالمان را آن حالی گردان که تنها تو در آن راه داری.

 

این روزها یادمان نرود این مردان و زنان و کودکانی که روزهای آخر سال را به جای حضور در میان بازار‌های شلوغ و پر زرق و برق، در میان تخت‌های تک رنگ بیمارستان می‌گذرانند. یادمان نرود که به شکرانه سلامتی که بر جان‌هایمان حس می‌کنیم بر داده‌ها و نداده‌های پروردگار شکرگزار باشیم و گله‌گذاری‌های ریز و درشت را به دور ریخته و آسمانی‌ترین دعاهایمان را نثار این چشم‌های منتظر کنیم.

یادمان نرود آن سوتر‌ها پشت دیوار‌های سنگی و سخت بیمارستان همین شهر، چه می‌گذرد و چه چشم‌هایی در انتظار بارانی‌ترین لحظات دعایمان هستند. یادمان نرود و برای سلامتی همه آن‌هایی که با درد‌هایی که با خود همراه دارند، سلامتی بخواهیم برای هفت سین سال نویی که در راه است.

 

حسین
|
-
|
۱۳۹۳/۱۲/۲۹ - ۱۳:۱۲
0
0
خیلی عالی بود . بخصوص فیلم . خیلی ممنون
captcha