به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا، انس با قرآن کریم و بهرهگیری از کلام وحی در سرتاسر زندگی رهبر معظم انقلاب نمود داشته است. گذشته از اهتمام ایشان به بحث تلاوت قرآن و تربیت قاریان، تفسیر قرآن کریم چه در جلسات تفسیر، فقه و اصول و چه در مهمترین و راهبردیترین سخنرانیهای سیاسی ایشان در قبل و بعد از انقلاب دیده میشود.
به بیان دیگر ایشان هم در عرصه سخن و هم در ورطه عمل، همواره معارف وحیانی را سرلوح خویش قرار میدهند. از همینرو تلاش میکنیم هر روز برگی از تفسیر و اشارات قرآنی معظمله را منتشر کنیم.
«عزیزان من! هر جا که شما نگاه کردید - چه در محیط خودتان، چه در کشور خودتان و چه در سرتاسر دنیا - و بدی و فسادی را از ناحیهی کسی، مشخّصاً دیدید، اگر دقّت کنید مشاهده خواهید کرد که اساس و منشأ آن بدی و فساد، انانیّت، استکبار، استعلا و غرور انسانی است. دعا باید این را بشکند.
من یک وقت میخواستم بحثی قرآنی در این خصوص عرض کنم که فعلاً مجالش نیست. بحث قرآنی مربوط به ماجرای حضرت موسی(علیهالسّلام) است که از آن ماجراهای عبرتآمیز و عجیب تاریخ است. درباره این ماجرا هرچه بگویم تمام نمیشود. واقعاً قرآن گنجینه عظیمی از تجربه موسوی برای ماست. در این ماجرای عجیب، یکی از نقاط برجسته، خراب و فاسد شدنِ کسانی از همراهان موسی(علیهالسّلام) است که از همراهیِ او برگشتند. من اینها را عرض میکنم تا کسانی که اهل تأمّل در آیات قرآنند، دنبالش بروند.
در قرآن چند مورد از این مسائل داریم که یکی مربوط به سامری است،«قالَ بَصُرتُ بِما لَم یَبصُروا بِهِ فَقَبَضتُ قَبضَةً مِن أَثَرِ الرَّسولِ فَنَبَذتُها وَکَذٰلِکَ سَوَّلَت لی نَفسی»(طه/ ۹۵) یکی مربوط به قارون است«إِنَّ قارونَ کانَ مِن قَومِ موسىٰ فَبَغىٰ عَلَیهِم ۖ وَآتَیناهُ مِنَ الکُنوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنوءُ بِالعُصبَةِ أُولِی القُوَّةِ إِذ قالَ لَهُ قَومُهُ لا تَفرَح ۖ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الفَرِحینَ» (القصص/۷۶) و یکی هم مربوط به کسانی است که از رفتن به داخل ارض مقدسّه استنکاف کردند.«یا قَومِ ادخُلُوا الأَرضَ المُقَدَّسَةَ الَّتی کَتَبَ اللَّهُ لَکُم وَلا تَرتَدّوا عَلىٰ أَدبارِکُم فَتَنقَلِبوا خاسِرینَ»(مائدة/۲۱)
اینها مصادیق رجعت و ارتداد است؛ و بنده یکی دو ماه پیش، درباره رجعت و ارتداد صحبت کردم. مثلاً قارونِ مبغوضِ خبیثِ ملعونِ الهی، آن قدر انسان بدی است که قرآن کریم بخشی را به او اختصاص داده است. مشکل قارون اینجاست که وقتی حضرت موسی (علیهالسّلام) به او میفرماید «اموالی را که تو به دست آوردی، زینت است» و به نصیحت وی میپردازد، در جواب آن حضرت میگوید: «قالَ إِنَّما أوتیتُهُ عَلىٰ عِلمٍ عِندی؛ من آگاه و عالم و توانا بودم.»(القصص/ ۷۸). به تعبیر امروزی: «هوش و ذکاوت داشتم، زرنگی داشتم، سیاست بلد بودم. ناز شستم که این اموال را از این راهها به دست آوردم. به کسی مربوط نیست!» او نمیفهمید که اموال را خدا داده بود. کما اینکه جان را خدا به انسان میدهد، فرزند را خدا به انسان میدهد، دین را خدا به انسان میدهد و همه چیز مالِ خداست.
ای انسان نادان! چرا سرکشی میکنی؟! چرا اشتباه میکنی و میگویی «منم که این مال را به دست آوردم»؟! «من» کیست؟! خدای متعال به مبارزان فداکاری که به میدان جنگ رفتند؛ جانهایشان را در مقابل تیرهای دشمن سپر کردند؛ جنگیدند و بینی دشمن را به خاک مالیدند و نهایتاً دشمن را شکست دادند، میگوید: «فَلَم تَقتُلوهُم وَلٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُم ۚ وَما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَلٰکِنَّ اللَّهَ رَمىٰ»(أنفال/ ۱۷) این تیری که تو قبلاً نحوه انداختنش را یاد گرفتی، سپس نشانه گرفتی، دقّت کردی و زدی تا اینکه به هدف خورد، کارِ تو نبود. تو آن را به هدف نزدی، بلکه خدا زد. نیروی من هم مالِ خداست، اراده من هم مالِ خداست. دقّت نظر من هم مالِ خداست. اصلاً هر چه دارم مالِ خداست. آن وقت در مقابل این قدرتِ مالکِ محیطِ مدبّری که همه چیز من در قبضهی قدرت اوست، گردن بالا بگیرم و بگویم «من»!؟ این، آن نقطه فسادِ بشری است. هر جا این باشد، بد است و موجب فساد میشود.
فلان صهیونیستِ رئیسِ فلان کمپانیِ مثلاً چند ملیّتی، اگر بگوید «من» و خیال کند سیاست دنیا را میچرخاند، یا مثلاً هیتلرِ آتش افروز، یا فلان رئیس جمهورِ طغیانگر امریکا، یا فلان دزدِ سرِ گردنهی فلان نقطه، یا فلان شخصِ ملبّس به لباس دین، اما در واقع دعوت کننده به نفس، یا من و شمایی که هیچ کدام از اینها هم نباشیم، اما در زندگی خود را بر هر چیز دیگر ترجیح دهیم و استکبار و استعلا بورزیم، اینها مایه فساد خواهد شد. البته هر چه انسان بزرگتر بود و قدرت بیشتری داشت، انانیّت در او فساد بیشتری به وجود میآورد. اما اگر کوچک بود، انانیّت فقط به ضرر خود اوست و فساد کمتری برای دیگران دارد.
خاصیت دعا این است که نفسانیتها را میشکند. لذاست که گفتهاند: «حتی چیزهای کوچکت را هم از خدا بخواه تا بفهمی که حقیری. بدانی که گاهی اوقات، یک پشه یا مگس، انسان را از کار میاندازد، و آسایشِ وی را میگیرد: «إِنَّ الَّذینَ تَدعونَ مِن دونِ اللَّهِ لَن یَخلُقوا ذُبابًا وَلَوِ اجتَمَعوا لَهُ ۖ وَإِن یَسلُبهُمُ الذُّبابُ شَیئًا لا یَستَنقِذوهُ مِنهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَالمَطلوبُ»(حج/73) این است که دعا برای تضرّع پیش خداست؛ برای عرضِ حاجتْ پیش خداست؛ برای تواضع و برای بیرون آمدن از پوستهی دروغین استکبار و استعلاست.
خدای متعال، گاهی برای من و شما مشکلاتی به وجود میآورد، تا وادار به تضرّع و توجّه و خشوعمان کند. همانطور که در آیات کریمهی قرآن میفرماید: «وَلَقَد أَرسَلنا إِلىٰ أُمَمٍ مِن قَبلِکَ فَأَخَذناهُم بِالبَأساءِ وَالضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعونَ».(انعام/42) «فَلَولا إِذ جاءَهُم بَأسُنا تَضَرَّعوا وَلٰکِن قَسَت قُلوبُهُم وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ ما کانوا یَعمَلونَ»(انعام/43)» این تضرّع، نه برای خاطر خدا، که به خاطرِ خودِ ماست. خدا احتیاجی به تضرّعِ من و شما ندارد:
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند// تا که با مهر تو پیوندم زنند
این حالت تضرّع است که دل را از عشق خدا پر میکند؛ انسان را با خدا آشنا میکند؛ انسان را از خودبینی و خودنگریِ فسادانگیز تهی میکند و او را از نورِ مقدّسِ پروردگار و لطفِ الهی، سرشار میسازد. قدرِ این را بدانید که از همه چیز بالاتر است.
بیانات در خطبههای نمازجمعه ۱۳۷۳/۱۱/۲۸