اصغر معرفتجو از همرزمان علیرضا موحد دانش و از پژوهشگران و راویان دفاع مقدس در سی و دومین سالروز شهادت وی در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) عنوان کرد: موحد دانش دارای تیپ شخصیتی آناشی (معترض) و نسبتاً تند و جسور بود.
معرفتجو افزود: علیرضا موحد دانش تحت تربیت احمد متوسلیان قرار داشت و پس از اسارت وی، تیپ سیدالشهدا(ع) را راهاندازی کرد. پس از مدتی فرماندهی این تیپ را به فرد دیگری سپردند و وی بدون وابستگی به مقامهای دنیوی به عنوان نیروی رزمنده معاونت گردان زهیر را برعهده گرفت.
همرزم موحد دانش تصریح کرد: از هشت یگان عملیات والفجر یک، گردان زهیر نقش زیادی در پیروزی عملیات داشت.
این پژوهشگر دفاع مقدس گفت: موحد دانش مرد عملیاتهای سخت بود و از بازوهای توانمند دفاع مقدس محسوب میشد. وی در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ در عملیات والفجر 2 در منطقه حاج عمران به شهادت رسید. گفته میشود وی در حالی که زخمی بود خودش را به سنگر عراقیها رساند، سیم ارتباطی آنان را با دندان جوید تا مانع ارتباط آنان با عقبه شود. پس از قطع سیم که دشمن متوجه این کار وی شد، وی را به رگبار بست.
این راوی دفاع مقدس افزود: یکی از ویژگیهای شخصیتی موحد دانش اعتقاد عجیب او به تامین نیاز مستضعفان حتی به جبر بود که این اعتقاد را به زبان هم میآورد و میگفت باید مال مستکبران ولو به زور و جبر در اختیار مستضعفان قرار گیرد.
وی یادآور شد: علیرضا اولین فرزند خانواده «موحد» در سال 1337 در تهران به دنیا آمد. در سال 1355 بعد از اخذ دیپلم به سربازی اعزام شد و پس از فرمان امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، وی نیز از پادگان گریخت و به جمع انقلابیون پیوست. پس از پیروزی انقلاب، در کمیته انقلاب اسلامی شمیران به فعالیت مشغول شد. علیرضا در فروردین 1358 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و ابتدا مأموریت حراست از بیت امام خمینی را برعهده گرفت. با آغاز غائله کردستان، به کردستان رفت و در چند عملیات پاکسازی علیه ضد انقلابیون شرکت کرد. پس از آن به جبهه اعزام شد و در عملیات بازیدراز حضور یافت و در همین عملیات، یک دستش قطع شد. وی نقش فعالی در مراحل سه گانه «الی بیت المقدس» و آزادی خرمشهر ایفا کرد.
پس از پایان عملیات بیتالمقدس، به همراه قوای محمد رسولالله(ص) به لبنان اعزام شد. بعد از بازگشت از لبنان، فرماندهی تیپ 10 سیدالشهدا (ع) را برعهده گرفته و در عملیات «والفجر 1» با این تیپ وارد عملیات شده و در همان عملیات نیز مجدداً مجروح شد.علیرضا موحد، عاقبت در تاریخ 13 مرداد 1362 در عملیات والفجر 2 در منطقه حاج عمران، در حالی که فرماندهی تیپ 10 سیدالشهدا (ع) را برعهده داشت به شهادت رسید.
وصیتنامه شهید موحد دانش
«بسم الله الرحمن الرحیم
اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمد رسول الله (ص)، اشهد ان على ولى الله
سلام علیکم
در زمانى قلم به نیت وصیت بر کاغذ مىلغزانم که هیچگونه لیاقت شهادت را در خود نمىبینم. وقتى به قلبم رجوع مىکنم غیر از سیاهى و تباهى و معصیت چیزى نمىیابم و به همین دلیل است که از پروردگار توانا عاجزانه میخواهم که تا مرا نیامرزیده است از دنیا نبرد.
پروردگارا با گناهى زیاد از تو که لطف و کرمت را نهایتى نیست، تقاضاى عفو و بخشش دارم و الهى بندهاى که تحمل از دست دادن یک دست را ندارد چگونه بر آتش دوزخت توان دارد، خدایا توبهام را بپذیر و از گناهانم بگذر که غیر از تو کسى را ندارم و غیر از تو امیدى ندارم.
مردم بدانید راهى را که در آن گام نهادهایم که همانا راه حسین (ع) است و به اختیار انتخاب کرده و تا آخرین نفس و آخرین رمقى که به تن داریم در سنگر رضاى خدا خواهیم ماند و به دشمن زبون کافر خواهیم فهماند که ملتى که پشتیبانش خداست و پیشاپیشش امام زمان(عج) فى سبیل الله در مقابل تمامى متحدان کفر خواهد ایستاد و انشاءالله پیروز خواهد شد.
پدر و مادر عزیزم همان گونه که در شهادت برادرم صبر کردید و استقامت ورزیدید اکنون نیز صبر پیشه کنید. در حدیث است که هر گاه پدر و مادرى در مرگ دو فرزندشان استقامت کنند خداوند کریم اجرى عظیم (بهشت) نصیبشان میکند.
شما خوب میدانید که شهید عزادار نمىخواهد، رهرو میخواهد. برادرم شما هم با قلم و قدم و زبانتان پشتیبان انقلاب و امام عزیز باشید.
مادر عزیزم به مادران بگو همان طور که من رهرو خون شهدا بودم، مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیرى کنید که فردا در محضر خدا نمىتوانید جواب زینب (س) را بدهید که تحمل 72 تن شهید را نمود.
پدر و مادر عزیزم به خاطر تمام بدیها و ناسپاسیهایى که به شما کردم مرا ببخشید و حلالم کنید و از همه براى من حلالیت بخواهید، از همسرم که امانتى است از من نزد شما خوب محفاظت کنید که مونس آخرین روزهایم بود.
برادران عزیز، برادرى داشتم که در راه خدا فدا شد. قبلاً در وصیتنامهام با او صحبت و درد و دل میکردم اکنون به شما توصیه میکنم که برادران عزیزم نکند در رختخواب ذلت بمیرید، که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد، مبادا در غفلت بمیرید که على (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در بى تفاوتى بمیرید که علىاکبر حسین در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد.
پدر و مادر و همسر عزیزم، مراقبت کنید آنان که پیرو خط سرخ امام خمینى نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند. در زنده بودنمان که نتوانستیم در آنها اثرى بگذاریم، شاید در مرگمان فرجى باشد و بر وجدان بى انصافشان اثر گذارد.
والسلام»