به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، ولیالله پوراحمدی، متولد سال 1337 در همدان است، تلاوت قرآن را از سال 1357 و با شروع انقلاب آغاز کرده است، چهار فرزند دارد و جانباز جنگ تحمیلی است. معلم دینی و عربی و بازنشسته آموزش و پرورش نیز هست. در منطقه 17 تهران که معروف به منطقه چهار هزار شهید است، رشد یافته و هم اکنون نیز تمام وقت در خدمت قرآن کریم و تلاوت و البته آموزش آن به خردسالان و نوجوانان است.
شما خودتون را قاری بینالمللی میدانید؟
دو تعریف از قاری بینالمللی وجود دارد اول قاریانی که در مسابقات بینالمللی موفق به کسب رتبه شدهاند و دوم قاریانی که برای تبلیغ قرآن کریم به خارج از کشور سفر کرده اند.
با این حساب شما قاری بینالمللی از نوع دوم هستید؟
بله؛ اگر وجه دوم را مد نظر قرار دهیم قاری بینالمللی نیز هستم.
خانواده شما چند نفره بود؟
پنج نفر بودیم پدر و مادر و سه برادر که من فرزند وسطی بودم.
دو برادر دیگر هم قرآنی هستند؟
برادر بزرگم به رحمت خدا رفته است و حبیبالله نیز که کوچکتر است از قاریان برجسته کشور است.
ایشان ظاهراً در سبک مصطفی اسماعیل تبحر خاصی دارند؟
بله سبک مصطفی اسماعیل را به خوبی اجرا میکند و چندین بار در محضر مقام معظم رهبری نیز تلاوت داشتهاند.
قرآنی شدن شما نتیجه تربیت صحیح پدر و مادر بود یا خواسته قلبی خودتان؟
پدر و مادر من سواد خواندن و نوشتن نداشتند، اما در تربیت فرزندان خودشان بسیار استاد بودند به گونهای که تربیت درست آنها باعث شد تا ما سه فرزند سر از سفره قرآن کریم بیرون بیاوریم.
به نوعی میتـوان گفت که صدای خوش در خانواده شما موروثی بوده است؟ هم شما و هم حاج حبیب خوش صدا هستید؟ تأثیر صدای خوب بر قاری شدن چه میزان بوده است؟
ما نیز همچون خانواده «مؤذنزاده اردبیلی» خانوادگی صدای خوبی داشتیم و داریم، همین هم باعث شد تا به سمت قرائت قرآن پیش بروم.
از چه سالی وارد فعالیتهای قرآنی شدید؟
در واقع من از سن 20 سالگی شروع به تلاوت قرآن کریم کردم.
سن 20 سالگی برای شروع تلاوت قرآن کریم دیر نیست؟
چرا دیر است، اما نبود امکانات باعث این دیر شروع شدن شد، امکانات در آن دوره بسیار محدود بود به نوعی داشتن نوار کاست مدینه فاضلهای برای یک قاری قرآن به حساب میآمد.
استادهای شما چه کسانی بودند؟
استاد اول من شخصی بود که همه ایشان را استاد نوری صدا میزدند. اسم کوچک ایشان را نمیدانم، هیچ وقت اسم کوچک ایشان را ندانستم، چرا که همیشه ایشان را «استاد» صدا میزدیم و جرأت پرسیدن اسم کوچک ایشان را هم نداشتیم.
اساتید دیگرتان چه افرادی بودند؟
استادان مرحوم محمد غفاری، سیدمحسن خدام حسینی، سیدمحسن موسوی بلده، مرحوم حسین صبحدل، مرحوم علی اربابی و ... از اساتیدی هستند که در محضر آنها به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم بهرهمند شدهام، در حال حاضر نیز در جلسات استاد خدامحسینی حضور دارم.
در حال حاضر در قرائت قرآن کریم در چه سطحی قرار دارید؟
با توجه به اینکه شورای عالی قرآن قاریان را درجهبندی میکند، در آزمونها شرکت کردهام و تا درجه دو پیش رفتهام که به عنوان یک قاری درجه دو معرفی شدهام.
گرفتن مدرک قرائت برای قاریان بسیار مهم است؟
به نظر من اینها اصلاً مهم نیست و تنها خود تلاوت قرآن است که اهمیت دارد و بقیه در درجه دوم از اهمیت است. در حال حاضر اخوی بنده قاری بینالمللی نیست اما از بسیاری از قاریان بینالمللی بدون اینکه بخواهم جسارتی کرده باشیم، بهتر میخواند.
اکثر قاریان کشورمان با استاد عبدالباسط و شنیدن صدای ایشان وارد کار تلاوت شدهاند، این قضیه در مورد شما نیز صدق میکند؟
بله واقعاً اگر نگوییم همه قاریان، اکثر آنها با عبدالباسط وارد کار شدهاند و من نیز شروعم با عبدالباسط بود، بعد به سمت استاد «کامل یوسف» گرایش پیدا کردم.
در حال حاضر در تلاوت چه سبکی دارید؟ همان کامل یوسف و عبدالباسط یا سبک دیگری را پیگیری میکنید؟
الان نیز به صورت ترکیبی کار میکنم، مخلوطی از سبک همه قاریان را تلاوت میکنم.
تلاوت ترکیبی نیاز به تبحر خاصی دارد یا قاریان برای راحتی کار به این سمت پیش میروند؟
تبحر خاصی را میطلبد و من خدا را شاکرم که این تبحر را دارم بتوانم در همه سبکی تلاوت داشته باشم. نوع تلاوت بستگی به جلسه دارد، باید دید که جلسه چه نوع تلاوتی را میطلبد. جو اقتضا میکند چه نوع تلاوتی داشت من اعتقاد دارم که این یک هنر است و به همین خاطر زیاد فرقی برای من ندارد.
آموزشها در زمان شما و اوایل انقلاب به چه صورت بود؟
اگر بگویم زمان ما اخفا، ادغام، احکام نون ساکن و ... اصلاً مورد بحث نبود دروغ نگفتهام، در آن زمان افرادی که این موارد را میدانستند بسیار استاد بودند، بنابر این در آن زمان بیشتر آموزشها حول این محورها بود، در حال حاضر این آموزشها جایگاه خود را از دست داده است و آموزشها متمرکز بر مقامات شده است هرچند تجوید نیز آموزش داده می شود اما تمرکز آموزش بر روی مقامها است.
وسایل آموزش در آن دوران چه چیزهایی بود؟
نوار کاست
همان مدینه فاضلهای که گفتید؟ تأثیرگذار هم بود؟
بله؛ من به یاد دارم زمانی تنها یک نوار کاست داشتیم و یک ضبط صوت که تمام آموزشهای ما از این طریق صورت میگرفت. گوش دادن زیاد نوار کاست تمام تمرین ما بود. با توجه به تأثیرگذاری این شیوه من هنوز هم این کار را انجام میدهم و حتی در جلسات شاگردهای خودم هم تلاوت قرآن انجام میدهم. امکاناتی که الان وجود دارد بسیار بیشتر از گذشته است و آموزشها نیز به روز است.
به سراغ جنگ تحمیلی و یادگاری که از آن همیشه با شما ماند برویم، چه شد که به جبهه رفتید؟
بعد از شکلگیری انقلاب و به فاصله کمی، جنگ شروع شد، با اینکه تا قبل از آن از خدمت سربازی معاف بودم و میتوانستم به جبهه نروم، اما به صورت داوطلبانه به سربازی رفتم، 45 روز در لشگر 21 لویزان آموزش دیدم و بعد از آن به سمت مناطق عملیاتی رفتم.
کلاً در چند عملیات شرکت داشتید؟
حضور من در جبهه به دو مرحله تقسیم می شود، مرحله اول قبل از مجروحیت و مرحله دیگر نیز بعد از مجروحیت بود. در تمام مراحل عملیات فتحالمبین با توجه به اینکه سالم بودم حضور داشتم و در عملیات آزادسازی خرمشهر نیز که سه مرحله بود در مرحله اول و دوم حضور داشتم اما در مرحله سوم با توجه به جانباز شدنم امکان حضور نیافتم.
جانبازی شما به چه صورت بود، لحظه اصابت گلوله به پایتان را به یاد دارید؟
نه؛ وسط درگیری بودیم که درد شدیدی در پای راست احساس کردم و بعد هم فوران خون بود که همه جا را رنگی کرده بود. مرحله دوم آزادسازی خرمشهر بود یک هفته بعد از مجروحیتم، خرمشهر آزاد شد، شب عملیات ما 18 کیلومتر پیاده روی کردیم، فردای آن شب درگیری شد ما در محاصره بودیم که هدف گلوله قرار گرفتم، در محاصره که باشی امکان همه چیز هست و معلوم نبود که چه گلولهای به من اصابت کرد. تنها چیزی که متوجه شدیم این بود که مجروح شدم، به زمین افتادم و خون از پای راستم فوران میزد، به کمک دوستان به ماهشهر منتقل شدم و بعد هم به بیمارستان کاشانی اصفهان، بعد از اینکه پای راستم به علت عفونت شدید کرمزده شده بود و به حالت سیاه شدن درآمده بود مجبور به قطع کردن آن شدند.
قطع پای راست تأثیری در روحیه شما داشت؟
بعد از اینکه مجروح شدم، هفت یا هشت ماه به دلیل جراحات پا به تهران آمدم و از جبهه دور بودم، بعد از اینکه بهبودی نسبی به وجود آمد، مجدد به جبهه رفتم، هیچ ناراحت نشدم چرا که با خدا معامله کرده بودم، شبی که قرار بود پای من را قطع کنند، همه نگران بودند، مادرم بسیار گریه میکرد و عمویم نیز بسیار ناراحت بود، آن شب نامهای نوشتم و در آن قید کردم که یکی از بهترین شبهای عمر من همان شب قطع شدن پایم بوده است.
بعد از این ماجرا، دلتان برای جبهه و حضور در عملیات تنگ نشد؟
همیشه عاشق حضور در عملیات بودم، بعد از اینکه جانباز شدم و یک پای خودم را از دست دادم فرمانده اجازه حضور من در عملیاتها را نمیداد، یک بار با فرمانده بحث کردم سر اینکه من را به عملیات بفرستد.
در جبهه چکار میکردید؟
من مسئول تبلیغات گردان بودم و بعد از مجروح شدن همیشه این اصرار را داشتم که در شب عملیات نیز در کنار رزمندگان حضور داشته باشم حتی یکبار هم رفتم اما توان اینکه ادامه دهم نبود ناچاراً برگشتم.
کار من به عنوان مسئول تبلیغات بسیار سخت بود، عملیات یک شب بود اما ما باید شش ماه یا هشت ماه بر روی یک رزمنده کار کنیم تا در شب عملیات کم نیاورد بنابراین کار من سختتر از حتی خود عملیات بود.
پذیرش جانباز شدن سخت بود؟
چارهای جز پذیرش این موضوع نداشتم.
جبهه و شنیدن نام آن شاید تداعیکننده خاطرات بد باشد، سالهای حضور شما در جبهه خاطرات شیرین را هم به دنبال داشت؟
در یکی از عملیاتها یک اسیر گرفتم که تقریباً هم سن من بود از بسیجیهای عراقی بود، یک گلوله به پایش خورده بود و در حالت نزاری گوشهای افتاده بود، ترسیده بود که با گلولهای کشته شود، من با اینکه در ارتش بودم همیشه یک چفیه همراه خودم داشتم، به محض اینکه نیروی عراقی را دیدم و خونی که از بدنش می رفت، چفیه را باز کردم و شروع کردم به بستن زخمی که خورده بود، یک لحظه دیدم دست انداخت دورگردن من و گونههایم را بوسید، آنجا بود که فهمیدم ملت عراق دشمنی با ما ندارند بلکه به زور سردمداران خود به جبهه آمده بودند.
چه سالی ازدواج کردید؟
سال 1362 ازدواج کردم که ازدواج من بعد از رسیدن به درجه جانبازی بود. دو فرزند پسر و دو فرزند دختر دارم سه تا از فرزندانم دانشجو هستند.
آن زمان قاری شناختهای شدهای بودید؟ زمانی که ازدواج کردید؟
نه؛ به عنوان یک قاری برجسته شناخته نشده بودم اما انس خوبی با قرآن کریم داشتم و در جلسات اساتید حضور داشتم، حضور در جلسات ادامه داشت تا اینکه جنگ تحمیلی شروع شد.
اما فعالیت قرآنی داشتید؟
در این مدت فعالیت قرآنی من محدود به تلاوت قرآن در جبههها و قبل از عملیاتها بود، برخی مواقع در زمان تلاوت قرآن در جبهه بچهها به علت خستگی و یا به علت اینکه من را اذیت کنند به قصد شوخی وسط تلاوت سیمها را قطع میکردند تا صدای من به جایی نرسد اما من همیشه یک بلندگو دستی در کنار خودم داشتم تا به محض قطع شدن سیمها صدایم به همه جا برسد.
ارتباط رزمندهها با قرآن چگونه بود؟
ارتباط رزمندهها در جبههها با قرآن و عترت بسیار عالی بود، در جبهه چیزی جز قرآن و عترت همراه رزمندگان نبود، بسیاری از آنها از کوچکترین فرصت برای خواندن آیاتی از قرآن حتی اگر آیت الکرسی باشد دریغ نمیکردند، حتی برخی قاریان نیز در جبهه حضور داشتند، با توجه به اینکه مسئول تبلیغات گردان بودم نوارهای تلاوت بسیار زیادی را برای رزمندگان پخش میکردم.
ظاهراً در فوتبال هم به صورت حرفهای دارای فعالیت بودهاید؟
فوتبالیست خوبی بودم. من هم فوتبالیستی خوبی بودم هم خطاط خوبی بودم و هم قاری خوبی بودم.
در چه پستی بازی میکردید؟
بازیکن آزاد بودم به همه جای زمین سر میزدم(با خنده).
با توجه به اینکه فوتبالیست حرفهای بودید؟ حاضر بودید مثلاً به جای پایتان عضو دیگری را از دست بدهید تا بتوانید به فوتبالتان برسید یا اینکه تا الان به این موضوع فکر کردهاید؟
بین این سه هنر یا تخصصی که داشتم، در شب عملیات از خدا خواستم که اگر قرار است معلول شوم یا آسیبی از این جنگ به من برسد،(آن زمان جانباز نمی گفتند) حنجرهام هیچ آسیبی نبیند و سالم بماند. بیش از هشت سال در جبهه بودم اما حتی یکبار شیمیایی نشدم و هیچ گاه هم ماسک نمیزدم.
در مناطقی که شیمیایی زده میشد هم حضور داشتید؟
بله در مناطقی که شیمیایی زده شد نیز حضور داشتم و شیمیایی نشدم. دوست داشتم حنجرهام سالم بماند، الان که تلاوت میکنم به بهای همان عهدی است که با خدا بستهام، خداوند چیزی را که میگیرد چیزهای دیگری را میدهد.
در مورد فوتبالتان بیشتر توضیح میدهید؟ تا چه سطحی پیش رفتید؟
مدرک درجه سه مربیگری را با افراد سالم گرفتم، ابتدا قبول نمیکردند که در بین افراد سالم حضور داشته باشم و مدرک مربیگیری بگیرم اما سرانجام پذیرفتند، آن سالهایی که من بازی میکردم در لیگ جوانان و در تیم پتروشیمی در سطح اول فوتبال کشور توپ میزدم.
چه خدمت و افتخاری در سطح فوتبال کسب کردهاید؟
30 سال مربیگری فوتبال کردهام، محمد نوازی و مهرداد پولادی هر دو از بازیکنان من بودهاند، محمد نوازی سال 1369 بازیکن من در تیم نوجوانان منطقه 17 شهرداری تهران بود.
ما حتی با تیم پرسپولیس بازی داشتیم در ورزشگاه شماره دو شیرودی، علی پروین نیز آمده بود تا بازی پسرش را نگاه کند، آنها 18 نفر بودند و من با عصا بودم که تیم آنها را دو بر یک بردیم؛ علی پروین پیام داده بود تا بروم پیش او اما من چون استقلالی بودم هرگز نزد وی نرفتم. تیم ما زمانی که در لیگ بازی میکرد همیشه جزء شش تیم برتر لیگ بود.
شما بیشتر یک قاری هستید یا یک فوتبالیست، یک خوشنویس هستید یا هر سه اینها؟
جامعه ورزشی من را به عنوان یک فوتبالیست میشناسند و جامعه قرآنی نیز من را به عنوان یک قاری، هیچ یک از این دو جامعه وجه دیگر من را نشناختهاند یعنی ورزشکارها کمتر میدانند که من قرآنی هستم و قرآنیها نیز همینطور.
من تا حدود سال 1390 به صورت حرفهای ورزش را پیگیری میکردم و بیشتر به عنوان یک ورزشکار و فوتبالیست و مربی مطرح بودم با اینکه در آن زمان در بحث قرآن و در عرصه تلاوت نیز حضور داشتم اما به صورت تمام وقت و کاملاً حرفهای از سال 1390 فعالیت در عرصه قرآن را دنبال کردم.
شاگردهای فوتبالیست من اگر بیشتر از شاگردهای قرآنی نباشد کمتر از آن نیست تا اینکه از سال 90 ورزش را کنار گذاشتم.
نخواستید که قرآن را وارد ورزش و فوتبال کنید؟ یعنی جلسات هفتگی قرآن برای تیمتان و یا فوتبالیستها ترتیب دهید؟
این کار معنایی نداشت. قرآن در ورزش، محدود شده است به اینکه در سفرها از زیر آن رد شوند، البته قرآن همه چیز ما است اما در ورزش بهایی به لحاظ محتوایی داده نشده است.
به فکر راهاندازی جلسه برای فوتبالیها بودم امتحان هم کردم اما آنها وقت و زمان لازم برای حضور در این جلسات را نداشتند.
در حال حاضر ارتباطات فوتبالی شما به چه صورت است با کدام فوتبالیستها بیشتر در ارتباط هستید؟
بیشتر با بازیکنانی همچون محمد نوازی، حسین بابایی، ابراهیم شکوری، محسن ارزانی و ... در ارتباط هستم.
در مورد خوشنویسی زیاد توضیح ندادید؟
در بحث خطاطی نیز تا سطح عالی پیش رفتم در هنر خوشنویسی سطح متوسط، خوش، عالی، ممتاز و فوق ممتاز است که من تا عالی رفتم البته مدرک آن را هیچگاه دریافت نکردم یعنی به دنبال آن نرفتم، استاد کلاسی که در آن حضور داشتم خط من را که دید گفت در حد عالی است.
بخشی از زندگی یک قاری قرآن به حضور در مسابقات قرآن گذشته است، شما در مسابقات قرآن هم حضور داشتهاید؟
سال 1363 و در اوج جنگ در مسابقات قرآن سازمان اوقاف که در سنندج برگزار شد شرکت کردم به یاد دارم که مسابقات به دلیل مسائل امنیتی ساعت 16 تعطیل میشد که رتبه دوم مسابقات را در رشته قرائت به دست آوردم البته سه دوره هم در مسابقات کشوری جانبازان شرکت کردم که اول شدم.
سال قبل در مسابقات سراسری اوقاف در تبریز نیز حضور داشتید.
بله؛ رتبهای بهتر از چهلم را نتوانستم کسب کنم (با خنده).
عملکرد ضعیفی نبود؟ راضی بودید از تلاوت خودتان؟
البته به نظر خودم بسیار خوب عمل کردم اصلاً تجوید را جدی نگرفته بودم، باید این را مد نظر قرار دهید که 20 سال بود از جو مسابقات دور بودم، قاریانی هستند که چندین دوره است که حضور دارند اما موفق به کسب رتبه نشدهاند.
دلیل ناکامی در مسابقات همان بحث تجوید بود؟
یکی از دلایل این رتبه، عدم تمرکز بر روی تجوید بود، بحث دیگر نیز این بود که شرکت کنندههای استان تهران ردیف جلو سالن مسابقات نشسته بودند و شدید تشویق میکردند، من نیز جوگیر شدم و به الحان پرداختم، همین تمرکز مرا به هم زد.
پس تشویق همیشه کمک کننده نیست؟
دقیقاً؛ البته اختلاف امتیاز من با رتبههای برتر مسابقات تنها سه نمره بود.
چند سفر تبلیغی به خارج از کشور داشتهاید؟
شاید بیش از 10 سفر به کشورهای مختلف که از سوی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، شورای عالی قرآن، سازمان اوقاف و ... بوده است.
بیشتر به چه کشورهایی سفر کردهاید؟
کشورهایی همچون ماداگاسکار، پاکستان، ترکیه، گابن، امارات، کنیا و چند کشور دیگر ...
کدام خاطره انگیزتر بود؟
یکی از خاطراتی که دارم مربوط به سفر ماداگاسکار است، چون فوتبال را بسیار دوست داشتم به ماداگاسکار که رفتم، به منطقهای رفتیم که تعدادی از جوانان در حال فوتبال بازی کردن بودند، من نیز رفتم بغل تیر دروازه، و ایستادم و خواستم من را نیز توی بازی راه دهند، با توجه به شرایط من، ابتدا قبول نکردند اما بعد از اینکه مترجم کمی توضیح داد قبول کردند.
ابتدا دقت کردم که یکی از آنها فقط به دنبال این است که توپ را از بین دو پای دیگر بازیکنان رد کند. بعد از اینکه به بازی رفتم اولین توپ را که دریافت کردم با عصای راست توپ را کشیدم و با عصای چپ از بین دو پای آن بازیکن توپ را رد کردم که همه بازیکنان هم تیمی از خوشحالی شروع به رقص بومبا بومبا کردند(خنده). بعد از آن در نیمه دوم سر یارکشی من دعوا شد.
با این تعاریف به تیم ملی جانبازان و معلولان دعوت نشدید؟
من در فوتبال جانبازان و معلولان، کاپیتان تیم استان تهران بودم، در زمینه حضور در تیم ملی هم چون برخی شرایط با مذاق من سازگار نبود مسائلی پیش آمد که نمیخواهم زیاد آنها باز کنم.
چون پای راستم قطع شده بود و در این مدت با عصا بازی میکردم و از عصا زیاد کمک می گرفتم، فوتبال جانبازان کمک گرفتن از عصا خطا حساب میشود آن اوایل تا به توپ میرسیدم از عصا کمک میگرفتم و این خطا محسوب میشد سختی های بسیار زیادی را تحمل کردم تا بالاخره عصا را فراموش کردم و با پا بازی کردم. موقعی که به کلاس مربیگری با افراد سالم رفتم زمانی که از من خواستم تا ترکیب را بچینم و سیستم را پیاده کنم به آنها گفتم من چند بازیکن یک پا میخواهم بعد هم چند نفر دادند و به همه گفت یک پا را بالا بگیرید تازه متوجه سختی کار شدند.
در حال حاضر برنامه یک روز شما به چه صورت است؟
الان برنامه روزانه من خلاصه میشود در جلسات قرآن و رفع و رجوع کردن مشکلات قرآنآموزان در طول هفته هم چندین جلسه آموزش قرآن دارم.
جلسه امامزاده حسن(ع)، جلسه مسجد امام حسن عسکری(ع) و کلاسهایی که با استفاده از تجهیزات روز ارائه میشود از دیگر جلساتی است که برگزار میکنم. در این جلسات بیشتر کتابهای استاد شاه میوه و ... را تدریس میکنم.
از فرزندان خودتان نگفتید و اینکه کدام هنر شما را ادامه دادهاند؟
خانواده من به سبک عبدالباسط و مصطفی اسماعیل تمایل دارند، فرزندانم، صدای خوشی دارند اما اهل تلاوت حرفهای قرآن نیستند، البته مهم این است که قرآن در زندگی آنها جاری باشد و سالم باشند و به درد جامعه بخورند.
تیمور کاکایی