شعر سیدعبدالله حسینی تقدیم به سردار شهیدحسین همدانی
سیدعبدالله حسینی شاعر و فعال فرهنگی در پی شهادت سردار حسین همدانی در سوریه به روایت آخرین دیدار خود با وی پرداخته و شعری را نیز تقدیم به وی سروده است.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، سیدعبدالله حسینی، شاعر و فعال فرهنگی در پی شهادت سردار حسین همدانی طی شب گذشته، 16 مهر در حلب سوریه به روایت آخرین دیدار خود با وی پرداخته و شعری را نیز تقدیم به وی سروده است.
«دوشنبه در محضر حضرت آقا مشرف بودیم. سردار شهید همدانی هم در ردیف سمت راست نشسته بود. سردار صفوی هم در کنار واعظی به فاصله یک نفر کنار حضرت آقا نشسته بود و من در کنار سردار صفوی، در سمت چپ سردار سلیمانی و امام جمعه شهرکرد نشسته بودم.
سردار همدانی چه آرام و با وقار زانو زده بود. نگاهش لحظهای هم از صورت آقا جدا نمیشد. فکر میکنم قدر لحظهها را میدانست. وقتی شاید برخلاف عرف دیدارها وسط حرف حضرت آقا جملهای گفتم، نگاهی مهربانانه و متذکرانهای داشت به من. یعنی که محضر حضرت آقاست، رعایت کن. البته او نمیدانست که ما ازین دست مطایبهها با حضرتش فراوان داشتهایم.
بعد از دیدار آمد سراغم و گفت خوب صحبت کردی. حرفات خیلی عالی بود ولی خوب بود وسط حرف آقا حرف نمیزدی. اما وقتی تاریخچه جلسات چند ساعته شاعران با حضرت آقا را از سال 64 برایش گفتم انگار قانع شد. شمارههایمان رو به هم دادیم و این اولین و آخرین دیدار من با مردی بود که امروز در آستانه محرم به کاروان کربلا پیوست. گویا آمده بود برای آخرین خداحافظی با مراد و مولای خود. به او برای دریافت مدال شهادت تبریک میگویم و برایش علو درجات را از خداوند میخواهم و برای یاران صبر و اجر آرزو میکنم؛
«مردی اگر بخون خفت از این قبیله غم نیست
ازین قبیل مردان در این قبیله کم نیست
از گلشن شهادت گویا حسین گل چید
انگار جز شهیدان محرم دراین حرم نیست
هر کس ز دست ساقی جام وصال گیرد
خواهان جام غم هست محتاج جام جم نیست
گر جملگی بیفتیم مثل حسین بر خاک
ما راست قامتان را سر پیش ظلم خم نیست
باید سرود با عشق غم نامه ولا را
هر کس که ساخت شعری هم سنگ محتشم نیست
بیش و کم جهان را از عاشقان مپرسید
عاشق اگر کسی شد در فکر بیش وکم نیست
یک عمر دار بر دوش در انتظار مرگیم
مارا خیال سازش با شحنه ستم نیست
چهچه زنان برقص آی مانند مرغ بسمل
بلبل پی سرودن در فکر زیر و بم نیست
در کیش ما نباشد شایسته شهادت
آنکس که با خمینی در عشق هم قسم نیست
ما را حیات جاوید با مرگ گردد آغاز
این ره ندارد آغاز پایان راه هم نیست
مردی بخاک افتاد مرد دگر قد افراشت
یعنی حسین دوران بی یاور و علم نیست
ما وارثان آدم آماده ایم هر دم
مردن میان بستر در دودمان دم نیست
پایان گل شهود است پایان گل سجود است
پایان گل وجود است پایان گل عدم نیست»