اسلام به عنوان یکی از ادیان ابراهیمی تاریخ واحدی داشته است، ممکن است مورخان در مقام بیان آن دچار کثرت شوند، اما هر امر موجود و واقعی در نفس الامر واحد است. باری وحدت فلسفی اما با وحدت واقعی فرق میکند، نگاه به اتحادیههای موجود و واقعی، نشان میدهد که مراد از وحدت نمیتواند یکی شدن باشد و برای رسیدن به وحدت باید از موانعی نظری و عملی گذار کرد.
وحدت به مثابه امری فلسفیدر خصوص وحدت به مثابه امری فلسفی نظر واحدی وجود ندارد، ریشه این اختلاف در خواستگاه فلسفه، تمدن یونان را میتوان در آراء پارمندیس و هراکلیتوس جست. پارمنیدس بر آن بود که تنها «وجود وجود دارد» و از این نتیجه میگرفت که «وجود واحد است» زیرا اگر وجود واحد نباشد، یعنی چیزی به غیر از وجود هم وجود دارد و این یعنی «عدم وجود دارد» که تناقض است، وی از این مساله نفی تغییر را نیز نتیجه میگرفت و میگفت «وجود ثابت است» دلیل هم مشخص است، وجود اگر تغییر کند، یعنی وجود که واحد است و چیز دیگری جز آن وجود ندارد، اگر وجود تغییر کند یعنی «وجود عدم شده است» که خود تناقض است.
در مقابل این تفکر هراکلیتوس قرار میگیرد. وی بر آن بود که وجود وحدت است، اما وجود در همان زمان در موجوداتی کثیر تحقق دارد که در یک تغییر به وجود آمده و از میان میروند، تمثیل رودخانه چنانچه او عنوان کرده است مثال روشنی است، وی میگوید «شما نمیتوانید دو بار در یک رودخانه گام نهید، زیرا آبهای تازه پیوسته جریان دارد و بر شما میگذرد». از این رو وحدت به تنهایی وجود ندارد و باید از وحدتی مستلزم کثرت و از کثرتی مستلزم وحدت سخن به میان آورد و شاید بتوان هراکلیت را نماینده شاخص گفتمان وحدت در کثرت و کثرت در وحدت دانست.
با نگاه به این دو فیلسوف شاخص و نظراتشان در خصوص وحدت و میتوان دوباره با نگاهی فلسفی به امور نگریست. وقتی میگوییم مجموعهای وحدت دارد به این معناست که یک مجموعهای به صورتی متشخص و جدا از مجموعههای دیگر وجود دارد اما این به این معنا نیست که همه اجزا یک مجموعه با هم وحدت دارند. با نگاهی هراکلیتی هر تعینی به عنوان موجود واحد متشکل از یک کثرت و مستلزم آن است. شما اگر در نگاه به وجود پارمنیدی و هراکلیتی نگاه کنید، وحدت متفاوتی را برای جهان اسلام متصور خواهید بود.
وحدت به مثابه امری سیاسیاما نمیتوان به این صورت کلی به وحدت اسلامی نگاه کرد، وحدت به مثابه امری سیاسی مفهومی والاتر است و باید نگاهی مجدد به آن نگریست. وحدت سیاسی نیازمند یک همسویی در هدف و یا مبانی سیاسی است.
با ظهور دولت-ملتها در عصر مدرن جهان اسلام نیز وارد فضای جدیدی شده است. جهان اسلام که در یک کلیت در مقابل جهان کفر کار میزیست، حالا دچار هویتهایی مقابل هم شد. البته نمیتوان جهان سنت را نیز جهانی یکسره واحد دانست، خود این وحدت دچار نوعی تعارض و کثرات بوده است، روشنترین نمونههای آن را میتوان در تقابل حکومتهای محلی جست، اما آنچه مشخص است، رفتار دوگانهای است که در جهان اسلام نسبت به کفر و اسلام وجود داشت، هم دربار صفوی و هم دربار عثمانی، علیرغم تمایل به نوعی استفاده سیاسی از غرب، به کافر بودن ایشان معتقد بودند، هرچند بر اساس مناسبات و اقتضائات سیاسی بر خلاف این دوگانه کلان عمل میکردند. تعارضات سنتی در جهان اسلام تعارضات میان حکام بود و ربطی به مذاهب اسلامی نداشت.
پس از رویارویی تجدد در جهان اسلام و رسمی شدن هویتهای ملی پس از جنگ جهانی دوم و فروپاشی امپراطوری اسلامی، ما شاهد نوعی کثرت وحدت ستیز در جهان اسلام بودیم، به نظر میرسد اختلافات فرهنگی ناشی از مذاهب اسلامی به تعینات سیاسی منقل شده و موجی از تقابلات مدرن در جهان اسلام را ایجاد کرد. به نظر میرسد کثرت اسلامی (به معنای منفی و بیانگر خصومت مسلمانان و نه کثرت همزیستانه و کثرت در وحدت) در شکل مدرن آن بازتاب جدال کلان سنت و تجدد باشد.
در وحدت مسلمانان در امور کلی و مذهبی شکی نیست. مسلمانان در تاریخ، پیامبر، کتاب، سنت و حبّ اهل بیت با یکدیگر مشترکات زیادی دارند، اما آنچه امروزه مشکلات را زیاد کرده است، به نوعی سیاسی شدن کثرت است، به این معنا که کثرت فرهنگی در قامت دولتهای مدرن به کثرتی سیاسی بدل شده است و از این طریق امروزه هویتهای اسلامی دیگر مهم نیست، بلکه هویت اسلامی دولت-ملت اسلامی مهم است.
در این معنا دیگر نمیتوان از وحدت اسلامی در میان مسلمانان (یا معتقدان به مذاهب اسلامی) که از وحدت اسلامی در میان دولت-ملتهای مسلمان سخن به میان آورد. امروزه یک ترکیهای سنتی و یک سنی ایرانی، با هم وحدت ندارند در حالی که اگر علت اختلاف و وحدت در حوزه اعتقاد بود، باید این دو با یکدیگر احساس وحدت میکردند.
وحدت دول مسلمان در قامت اتحادیهسازمان کنفرانس اسلامی محلی است که دول اسلامی در آن جمع میشوند اما در مقابل اتحادیه اروپا که جدیترین نمونه اتحادیهای میان کشورها در جهان حاضر است، سازمان کنفرانس اسلامی در سطحی پایین از همکاری میان اعضا قرار دارد. این سطح همکاری پایین به آن معناست که هنوز میان اهداف و منافع ملی دولت-ملتهای مسلمان فکری اساسی صورت نگرفته است.
وحدت دول مسلمان در قامت اتحادیهای واقعی در جهان سیاسی میتواند راهگشا باشد. وحدت دول مسلمان نه به معنای یکی شدن دولتها که به معنای وحدت منافع ملی میتواند باشد. در این معنا مسلمانان میتوانند با همکاری یکدیگر همافزائی داشته باشند.
حال جهان اسلامی بهترین وضعیتی است که رقبای اقتصادی و سیاسی آن میتوانند داشته باشند. برای کشورهایی مانند شیلی، گینه و یا نیکاراگوئه، که تخاصمی ایدئولوژیک با مسلمانان ندارند و در اردوگاه غرب قرار نمیگیرند، نیز به جان هم افتادن مسلمانان نوعی منفعل شدن رقیب در جهان اقتصادی است.
میثم قهوهچیان