به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، از کودکی در گوشمان زمزمه کردهاند معلمی شغل انبیاست و از تقدس ویژهای برخوردار است به گونهای که امیر سخن، مولا علی(ع) در تبیین اهمیت این مقام میفرمایند: «هر کس کلمهای به من بیاموزد مرا بنده خود کرده است» و این خود نشان از جایگاه والا و ارزشمند شأن معلم و تعلیم و تعلم در دین مبین اسلام دارد.
دفتر مشق، کیف، مداد، گچ، تختهسیاه و ... همه و همه در کنار معلمانی با ویژگیها و روحیات متفاوت همواره یادآور نوستالوژی روزهای خوب دوران مدرسه است که در ذهن هر کدام از ما نقش بسته است. به خاطر دارم همواره به ما گفته میشد مدرسه، خانه و معلم، مادر دوم ماست.
شخصیتی کاریزماتیک در عین قاطع، محبوبترین معلم و محرم راز بچههای مدرسهو اما در این میان همواره بودهاند معلمانی که مغناطیس وجودشان گستره بیشتری از فراگیران را مجذوب خود میساخت. خدیجه صادقراد، دبیر قرآن مدارس امام رضا(ع) مشهد، یکی از این معلمان است. شخصیتی کاریزماتیک که در عین قاطعیت، محبوبترین معلم و محرم راز بچههای مدرسهاش به شمار میرود.
صادقراد، دانشآموخته سطح دو حوزه علمیه و مربی قرآن است. او از 18 سالگی با آزمون مربیگری آستان قدس رضوی به فضای تدریس قدم گذارده و سابقه سالها تدریس در حوزه، دانشگاه و قریب به 10 سال تدریس در حریم علمی امام رئوف(ع) را داراست. از همین رو به دیدار او رفتیم تا دقایقی را با این معلم قرآن صمیمانه به گفتوگو بنشینیم...
توصیف محبوبیت او در مدرسه را فراوان شنیده بودیم اما لمس این محبوبیت از نزدیک لطف دیگری داشت. از این رو پیش از این دیدار گپوگفتی با تعدادی از بچههای مدرسه داشتیم. شاگردان صادقراد همه بلااستثناء او را تحسین کرده و از جدیت و در عین حال مهربانیاش در تدریس و برخورد با دانشآموزان میگفتند به گونهای که حتی گاهی از ابراز توجه زیاد وی به برخی دانشآموزان گلایه کرده و آن را امری تبعیضآمیز میخواندند ...
پس از این گفتوگوی صمیمی در جمع بچهها میهمان فضای گرم کلاس این معلم شدیم تا از نزدیک شاهد این فضای قرآنی و شیوه تعامل وی با شاگردانش باشیم. صادقراد به گرمی ما را به حضور پذیرفت و در حالی که بچه ها مشغول انجام تکالیف خود بودند ما نیز مشغول صحبت شدیم؛ آنچه که در نخستین برخورد ما را شگفتزده کرد، نوع پوشش این معلم بود. پوششی شاد، متفاوت و غیررسمی! دلیل این پوشش را از او جویا شدیم که در پاسخ میگوید: «دستور بچههاست! بچهها گفتهاند این هفته قرمز بپوشید خانوم!» ...
صادقراد از آن دسته دبیرانی است که به معلمی به دیده یک شغل نمینگرد بلکه به آن عشق میورزد و معلمی را همواره فرصتی مغتنم برای ارتقای علمی و اخلاقی توأم دانشآموزان میداند و ادامه میدهد: تدریس از همان ابتدا برای من شغل محسوب نمی شد بلکه عشق بود. هر فردی در زندگی از چیزی لذت میبرد و من حقیقتا از تدریس لذت میبرم. اینکه مفهومی را به یک نفر تفهیم کنم برایم بسیار لذتبخش است. در این میان تدریس قرآن به جهت بعد معنویاش از جایگاه ویژهتری برخوردار و ورای دیگر تدریسها به شمار میرود.
تلاقی عشق و دغدغه در مسیر قرآنوی تدریس را امری ذاتی خوانده و میافزاید: درست است که یک سری علوم اکتسابی است اما قوه انتقال و ارتباط با دیگران و فن تدریس را یک امر ذاتی میدانم و احساس میکنم خداوند تبارک و تعالی این موهبت را به من ارزانی داشته است. واقعا ورای آن عشق به تدریس به عنوان یک طلبه و بچه شیعه حتی اگر معلم جغرافیا و ریاضی هم بودم باز همین مسیر را ادامه میدادم زیرا دغدغه اصلیام دین است و تمام لحظات کلاسم با همین فضا سپری میشود تا فراگیرم به این سمت و سو سوق پیدا کند.
جایزه یکی از شگردهای تشویقی و در عین حال لذتهای این معلم قرآن است که او در این باره میافزاید: جوایز زیادی به بچهها میدهم و از این کار لذت میبرم. گاهی فقط به خاطر موقعیت درسی نیست بلکه ممکن است به این دلیل باشد که دانشآموز در مقابل دیگر شاگردان یک روند اخلاقی را پیاده میکند و این به قدری برای من ارزشمند است که مورد تشویق قرار میگیرد. این امر چه بسا با فضای قرآنی کلاس نیز چندان مرتبط نباشد اما دغدغههای من در همه زمینههاست و تنها محدود به یک درس نمیشود.
«درس معلم ار بود زمزمه محبتی ...»؛ یک حقیقت کتمانناپذیر وی در ادامه اشاره میكند: مفهوم «درس معلم ار بود زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را» نه تنها بیت شعری ساده، که حقیقتی کتمانناپذیر است که از آن غافلیم. این مفهوم بدین معناست که برخی از دانشآموزان ما ممکن است از سطح هوش متوسط یا متوسط به پایین برخوردار باشد اما چون به من دبیر علاقمند است درسم را میخواند و کاری که من از او درخواست میکنم را با کمال میل انجام میدهد. این امر را طی سالها تدریس با تمام وجود خود احساس کردهام؛ علاقه بین من و فراگیر ظاهری نیست، از صمیم قلب به آنها عشق میورزم و آنان را نه تنها دانشآموز که فرزند خود میبینم لذا رفتارم با آنها نیز تابع رفتار من با فرزندم خواهد بود.
صادقراد با بیان اینکه دانشآموز عشق و محبت را به خوبی درک میکند، میگوید: اینکه میگویم فراگیر، منظور دانشآموز هم عقیده من نیست چرا که برخی از دانشآموزانم فضای اعتقادی کاملا متفاوتی با من دارند و حتی ممکن است حجاب و اعتقادات مرا هم قبول نداشته باشند اما همین فرد به من علاقه دارد و کلیه مباحث علمی و غیرعلمیاش به راحتی با من پیش میرود.
صفر بدهید اما از من نرنجیدوی با بیان اینكه زمانی كه از محبت صحبت میشود، مقصودم محبت صرف نیست، ابراز میكند: یعنی اکنون شاید اگر بپرسید بداخلاقترین معلم این واحد کیست، بگویند صادقراد. به قدری در فضای علمی و کاری خود جدی و قانونمند هستم که حتی به من پیشنهاد معاونت شده است اما در کنار این ابهت و قواعد خدشهناپذیر، این عشق و محبت تا حدی جاری است که این فضا را تلطیف میکند.
وی در این زمینه ادامه میدهد: به عنوان نمونه ممکن است یکی از دانشآموزانم را یک زنگ توبیخ کنم و حتی به خاطر خطای علمیاش او را به دفتر معاونت ببرم اما همان دانشآموز به من میگوید: «شما فقط از دست من ناراحت نباشید، به من صفر دهید، مرا به دفتر معاونت ببرید اما از من نرنجید» و این رابطه عمیق عاطفی به شدت برقرار است.
این معلم قرآن رابطه عمیق عاطفی با شاگردان را رمز موفقیت هر دبیری میداند و عنوان میکند: به اعتقاد من فارغ از تسلط بر تدریس و نوع ارتباط برقرارکردن، این عامل مهمترین عامل موفقیت هر دبیری است. برخی از دبیران تدریس فوقالعاده دارند اما چون این بعد عاطفی بین آنها و دانشآموزانشان در جریان نیست حتی گاهی میشنویم که دانشآموز با گرفتن نمره پایین و صدمه درسی به خودش به دنبال انتقامگیری از معلم و تخلیه روحی خود است. ما نیز اگر به گذشته بازگردیم به خاطر میآوریم معلمانی که بیشتر به آنها علاقمند بودیم درسشان را بهتر میخواندیم. اگر هر دبیری به زمان دانشآموزی خود فکر کند درمییابد که این بعد عاطفی تا چه حد اثرگذار است.
وی همچنین تصریح میكند: هیچ وقت اجازه نمیدهم و همواره به همکاران نیز سفارش میکنم که اجازه ندهید در فضای تدریس کدورتی که درباره شما در ذهن دانشآموز شکل گرفته است حتی یک ساعت در ذهنش بماند. قطعا من نیز در تدریس خود خطاهایی دارم اما حتی یک ساعت نگذشته برایش توضیح میدهم که رفتارم به این دلیل بوده تا برایش رفع ابهام شود.
توبیخ و تشویقی که هر دو از سر عشق استصادقراد ابراز کرد: به او تفهیم میکنم که برای من مهم بوده است که او را توبیخ کردهام و همه فراگیرانم این واقعیت را میدانند؛ دانشآموزانی برای صادقراد مهم نیستند که به آنها توجهی ندارد؛ اینجاست که توبیخ من هم عشق است، تشویقم هم به همان میزان عشق است و در نهایت هر دو یک نتیجه را در بردارد زیرا دانشآموزی که آن روز تشویق شده یا توبیخ شده هر دو خوشحالند چون معلمشان به آنها توجه داشته و این قضیه برای من بسیار مهم است.
وقتی توجه و ارتباط عاطفی با شاگردان از اولویتهای یک معلم به شمار میرود مسلما به همان میزان توقعات دانشآموزان نیز افزایش مییابد. موضوعی که شاید فراگیر از دریچه نگاه خود بدان مینگرد و ظرافتهای مد نظر در نگاه معلم را به خوبی درنیابد. اینجاست که این ارتباط عمیق عاطفی با شاگردی که از موضوعات بغرنج خانوادگی و اجتماعی رنج میبرد و خارج از پیله تنهایی خود، معلم را مأمن و تکیهگاهی مطمئن برای تسکین آلامش مییابد، ممکن است به درستی از سوی برخی دانشآموزان به درستی درک نشده و از آن به تبعیض تعبیر شود.
عبارتی که در کنار تمام تمجیدهایی که بچهها از معلم قرآن خود داشتند تعدادی به آن نیز اشاره کردند و صادقراد در پاسخ به این ابهام بیان میكند: متأسفانه من زیاد با این موضوع در مدرسه مواجهام. به جز پارهای از اوقات که به آنان میگویم اما همیشه نمیتوانم به فراگیرم توضیح دهم که اگر من برای دانشآموزی که در نیمکت کنار وی مینشیند به جای یک دقیقه هفت دقیقه زمان اختصاص میدهم دلیلش این است که او آن روز زیر بار ناهنجاریهای زندگیاش له شده و با این شرایط به مدرسه آمده است؛ او تنها لحظهای را میبیند که من او را در آغوش گرفته و نوازشش میکنم و این موضوع را حمل بر علاقه بیشتر میکند.
این مربی قرآن عنوان میكند: متأسفانه یا خوشبختانه فضای مشاورهای تنگاتنگی در مدرسه برای من ایجاد شده است به گونهای که حتی یک زنگ تفریح نمیتوانم از کلاس خارج شوم و تمام زنگ تفریحهایم از یک کلاس تا کلاس بعدی با دانشآموزان میگذرد و با تمام اینها دانشآموزانم باز هم رضایت کافی ندارند چه آنهایی که مشکلات خانوادگی و اجتماعی خاص و چه آنهایی که مشکلات کذایی و دمدستی دارند. در حقیقت به من به عنوان حلال مشکلات خود مینگرند.
وی در ادامه متذکر میشود: بارها به بچهها تأکید کردهام که به مشاور مدرسه که شخصیت بسیار باسواد و مسلطی هستند مراجعه کنید اما فضای عاطفی ایجاد شده به آنان کمتر این اجازه را میدهد؛ از طرفی توان من هم محدود است، زمان زیادی نیز در مدرسه در اختیار ندارم و در عین حال مشکلات دانشآموزان را اولویتبندی میکنم. به هر روی این یکی از مشکلاتی است که در مدرسه با آن مواجهام.
در فضای مشکلات دانشآموزان غرق شدهامصادقراد ادامه میدهد: به عنوان نمونه من مشکل یک دانشآموز را میدانم و ممکن است یک هفته درگیرش باشم و این درگیری حتی به فضای خانواده و تلگرام نیز کشیده شود به طوری که حتی گاهی انگشت سبابهام به خاطر مشاورههای طولانی مدت در فضای تلگرام درد میگیرد اما برخی از مشکلات دانشآموزان به قدری خاص است که نمیتوانم رهایشان کنم و به نوعی در فضای مشکلات دانشآموزان غرق شدهام و از سوی دیگر از پس این همه مشکل هم بر نمیآیم.
«خانواده»؛ مهمترین عامل دوری جوانان از مفاهیم قرآنی
وی در بخش دیگری از این گفتوگو عامل اصلی فاصله گرفتن جوانان و نوجوانان امروز از مفاهیم قرآنی و دینی را «خانواده» توصیف کرده و میافزاید: ریشه این مشکل را بلاشک باید در خانوادهها جستجو کرد، نه اینکه خانوادهها بیدین شدهاند بلکه اولویتها تغییر کرده است. تهاجم فرهنگی دشمن یک جابجایی اولویتی شدید در خانواده ها ایجاد کرده که همواره دغدغه رهبر معظم انقلاب نیز بوده است؛ اینکه ایشان دائما بر موضوع سبک زندگی اسلامی تأکید میکنند بدین جهت است که در سبک زندگی اسلامی دیگر شاهد این اتفاقات نیستیم.
این دبیر قرآن اضافه میکند: خانوادهها چند دستهاند: برخی اصلا متدین نیستند و به احکام دین هیچ اعتقادی ندارند بنابراین از دانشآموزی که در چنین خانوادهای رشد یافته نمیتوان توقع درک احکام و مفاهیم دینی را داشت. بعضی نیز متدیناند اما دین اولویت دهم زندگی آنهاست و تجملات و زندگی مادی و نفسانی شدید جزو اولین اولویتهای آنان شده است. اگر همه ما قشر مذهبی اطراف خود را نسبت به 10 سال گذشته تحلیل میکنیم متوجه میشویم که معنویت زندگی گذشته جای خود را به حیات مادی شدید امروز داده است.
ما مأمور به وظیفهایموی بیان میكند: با این اوصاف چه انتظاری از یک جوان میتوان داشت؟ مگر یک مربی به چه میزان میتواند در مدرسه کار کند؟ او در حد توان باید تلاش خود را بکند و این دیدگاه که معتقد است چون خانوادهها جوانان را رها کردهاند ما نیز رها کنیم مردود است. به گفته امام(ره) ما مأمور به وظیفهایم نه نتیجه. مسلما اگر هر فردی به وظیفه خود عمل کند بالاخره تلنگری خواهد بود اما در عین حال نقش سایر نهادهای تربیتی همچون خانولاده، رسانه، اجتماع و... را نیز نمیتوان نادیده گرفت.
صادقراد اظهار میكند: خانوادهای که به فرزند خود اینگونه فهمانده که اولویت ظاهرش است نه باطنش و از همه مهمتر صدا و سیما و اجتماعی که مدام تکرار میکند اولویت ظاهر است، باطن و روح رها شده است. نوجوانان و جوانان حقیقتا فطرتهای پاکی دارند، به خمیری میمانند که به راحتی قابل شکلگیری هستند اما همان کسی که بخواهد این خمیر را شکل دهد متأسفانه در فضای آموزش و پرورش ما وجود ندارد.
«پرورش»؛ گمشده نظام آموزشیوی مفهوم پرورش را گمشده نظام آموزشی دانست و یادآور میشود: بنده اگر سمتی در این کشور داشتم یک تختهپاککن برمیداشتم و واژه «پرورش» را از تمام سردرب ادارات آموزش و پرورشهای کشور پاک میکردم و فقط میگذاشتم آموزش خالی! چرا که هیچ هدفی برای پرورش در این نظام آموزشی تعریف نشده است، هرچه هم هست تنها برای ارائه گزارش و اسم و رسم بوده و صرفا نگاه در این زمینه آماری است.
تدریس روخوانی قرآن در دانشگاه!این معلم قرآن در ادامه با انتقاد از عدم تسلط بسیاری از معلمان قرآن آموزش و پرورش تصریح میكند: اگر میخواهید عمق مشکل را درک کنید فقط ببینید چند درصد از معلمان قرآن آموزش و پرورش بلد نیستند، تجوید یک را در حد تجوید یک بخوانند که آمار آن گریهآور است و نهایتا نتیجه این میشودکه بنده در پیشدبستانی، ابتدایی، متوسطه یک و دو و در دانشگاه برای دانشجوی رشته مهندسی و پزشکی کتاب روخوانی را تدریس میکنم! چرا؟ این نقیصه به کجا بازمیگردد؟ آیا غیر از این است که پرورش و دید اسلامی در نظام آموزشی ما گم شده است؟
ریاضی، علوم؛ دغدغه همیشگی آموزش و پرورشوی با بیان اینکه دروسی چون ریاضی، علوم و ... در آموزش و پرورش ما تبدیل به دروس هدف شده است، اظهار میكند: المپیاد ریاضی، علوم و... دغدغه دائمی نظام آموزشی ما شده است، اصلا فرض کنید دانشآموزی ریاضی را با نمره 10 قبول شد واقعا چه اتفاقی در زندگی دانشآموز خواهد افتاد؟
وی ادامه میدهد: تازه سهسالی است که مسئولان آموزش و پرورش تصمیم گرفتهاند تخصصی عمل کنند لذا قاریان برتر را گزینش میکنند اما پرسش من این است هر فردی که صرفا قاری قرآن و تجویدش در سطح عالی بود و حتی از لحاظ قرائت در حد عبدالباسط قرار داشت آیا لزوما مدرس موفقی نیز خواهد بود؟
صادقراد میافزاید: او خودش مسلط است اما آیا شما امتحان فنون تدریس هم از او گرفتهاید؟ صدای زیبایی دارد که شنونده از شنیدن آن لذت میبرد اما در تدریس هم موفق خواهد بود؟ برخی از این بزرگواران بیشتر مناسب فضای قرائت و مسابقات هستند نه تدریس؛ البته همین اتفاق نیز تنها سه سال از اجرای آن میگذرد. در گذشته معلمان دروس دیگر، تدریس قرآن را بر عهده داشته و حتی برخی در کلاس قرآن دروس خودشان را به بچهها آموزش میدادند.
شش سال بدون یک زنگ قرآن مفیدوی اظهار میكند: یکی از دانشآموزانم به من میگفت: من تا الان یک زنگ قرآن نداشتم یعنی شش سال در نظام آموزش و پرورش ما بدون یک زنگ قرآن زندگی کرده است. از او پرسیدم پس چه میکردید؟ گفت: «صحبت میکردیم، به کارها و دروس دیگر مشغول بودیم، اردو میرفتیم!» بنابراین وقتی نظام آموزش و پرورش، رسانه و نگاه جامعه ما به قرآن اینگونه است چگونه میتوان از نوجوان توقع دینداری داشت؟ به اعتقاد من با این وضعیت هنوز هم نوجوانان و جوانان ما بسیار نجیب هستند.
این مربی قرآن در بخش دیگری از سخنانش به انتقاد از کارکرد مسابقات قرآن پرداخته و میگوید: بنده هیچ علاقه و اعتقادی به فضای مسابقات ندارم و هیچگاه کار بچههای مسابقات را قبول نمیکنم زیرا با توجه به صرف هزینه سنگینی که برای برگزاری این رقابتها صورت میگیرد، همواره درصد بسیار معدودی از دانشآموزان کشور در مسابقات شرکت میکنند.
وی عنوان میکند: هربار که به من پیشنهاد کار با یک دانشآموز برای مسابقات را میدهند قبول نمیکنم زیرا خود را معلم 28 دانشآموز میدانم نه صرفا یک دانشآموز! مضاف بر آن در فضای مسابقات بسیاری از بیعدالتیها در امر داوری به روحیه دانشآموزان شرکتکننده لطمه میزند. همه این موارد در حالی است که این رقابتها هیچگونه خروجی و جنبه رشد و ارتقای معنوی نیز برای متسابقان به دنبال ندارد؛ صرفا قاری کشوری یا حافظ بودن مهم نیست بلکه عامل بودن به قرآن دارای اهمیت است؛ با این نگاه خروجی این مسابقات تاکنون چند قاری و یا حافظ اخلاقی و قرآنی حقیقی بوده است؟
ضرورت تغییر سازوکار مسابقات قرآن آموزش و پرورشصادقراد در خصوص مسابقات قرآن آموزش و پرورش پیشنهاد میكند: اگر هم سازوکار مسابقات به گونهای است که نمیشود از آن صرف نظر کرد پس حداقل باید تغییراتی در آن داده شود؛ چرا باید در مسابقات تنها به نفر اول جایزه داده شود؟ این سازوکار صحیح نیست بلکه باید به همه متسابقان به فراخور رتبهای که کسب کردهاند جایزه تعلق گیرد چرا که آنان نیز زحمت کشیدهاند، وقت گذاشتهاند و بدین طریق همه مورد تشویق قرار گرفته و با یک روحیه مثبت مسابقات را ترک میکنند نه اینکه مثلا در منطقه تبادکان با این گستردگی که به گفته رئیس آموزش و پرورش، باید با هلیکوپتر آن را چک کرد تنها به یک دانشآموز جایزه داده شود!
کلاسهای ضمن خدمت قرآن، هیچ تخصصافزایی نداردوی در پاسخ به این پرسش که طرح جایگزین شما برای مسابقات چیست؟ عنوان میكند: بنده اگر جایگاهی در این نظام آموزشی داشتم در ابتدا تمامی معلمان قرآن آموزش و پرورش را دوباره سنجش تدریس و سطح روخوانی، روانخوانی و تجوید میکردم. در گام نخست باید سطح علمی مربیان ما ارتقا یافته و بر فنون تدریس تسلط کامل داشته باشند. باید نیروهای متخصص به کارگیری شود و در صورت عدم دسترسی به چنین نیروهایی تربیت آنان در دستور کار قرار گیرد.
وی ادامه میدهد: به عنوان نمونه فضای کلاسهای ضمن خدمت آموزش و پرورش به هیچ عنوان مفید نبوده و تخصصافزایی به همراه ندارد. این کلاسها تنها تبدیل به فضایی برای گذراندن یک تعداد ساعت مشخص و متعاقب آن افزایش حقوق شده است؛ آموزش و پرورش نیازمند یک تحول اساسی در زمینه گزینش نیروهای متخصص و تربیت مربیان توانمند قرآنی است که در صورت تحقق این امر، بازتاب آن را حتی در کوتاهمدت نیز مشاهده خواهد کرد نه اینکه سالها عمر دانشآموزان را با نشستن در چنین کلاسهای بیثمری به هدر دهد.
صادقراد در خاتمه سخنانش به دیگر معلمان قرآن، معارف و پرورشی مدارس توصیه کرد که همواره از اکسیر محبت در تعامل با شاگردان خود غافل نشوند و بدانند همواره رمز موفقیت هر معلمی در توجه به این عامل نهفته است و اضافه میكند: خوشبختانه یا متأسفانه معلمان قرآن در نگاه فراگیران نماد دین محسوب میشوند، بنابراین اگر در حوزه تدریس یا ارتباطگیری با شاگردان دچار مشکل هستیم، حداقل کاری نکنیم تا فراگیران نسبت به ما حس منفی داشته باشند و سعی کنیم دوستداشتنی باشیم.
وی با افزودن این مطلب که اجازه دهیم خاطره دلچسبی از معلم قرآن در ذهن دانشآموز نقش بندد، بیان میكند: به عنوان نمونه خود بنده در فضای بیرون پوشش بسیار رسمی و سادهای دارم اما وقتی میبینم دانشآموزم از این نوع پوشش لذت میبرد در فضای مدرسه آنگونه که او میپسندد لباس میپوشم تا تصویر مثبتی از معلم قرآن و به تبع آن دین در ذهنش ماندگار شود.
این مربی قرآن یادآور میشود: حتی اگر برخورد محبتآمیز ما نتواند دانشآموز را از مسیر خطایی که رفته بازگرداند، کمترین نتیجهاش میتواند این باشد که نسبت به معلم قرآن به عنوان عامل دین، ذهنیت منفی پیدا نکند و چه بسا همین بهانهای شود تا روزی دوباره به مسیر دین بازگردد و خدا را شکر تاکنون به عینه چنین مواردی را در مدرسه شاهد بودهایم. باید این توانمندی را در خود تقویت کنیم تا با هر دانشآموز به تناسب فضای فکریاش تعاملی دوستانه برقرار کنیم و بدانیم برخورد قهرآمیز با فراگیر تنها واکنش منفی او را در پی خواهد داشت.
و اما سخن آخر...در سرتاسر پهنه این مرز و بوم کم نیستند معلمان دلسوز و فرهیختهای که دانشآموزانشان را همچون فرزندان خود عاشقانه دوست میدارند و در قبال آنان از هیچگونه فداکاری مضایقه نمیکنند. آنجا که نیاز باشد از روح و روان خود در مسیر آرامش فراگیران خود بذل میکنند و در جایی دیگر در گوشهای محروم، جسم خود را سپر بلای دانشآموزان قرار میدهند. اما آیا این فداکاریها و دلسوزیها جای خالی کوتاهیها یا بهتر بگوییم غفلتهای مسئولان این حوزه را پر میکند؟
آیا این احساس مسئولیتها و از جان مایه گذاشتنها به تنهایی میتواند بر پیکره مجروح و زخمخورده جوانان از تهاجمات فرهنگی ـ اعتقادی شبانهروزی دشمن کارساز باشد؟ پیکرهای که دیگر نمیتوان با مسکنهای مقطعی، هزینهبر و کمخاصیتی چون مسابقات و بسیاری از طرحهای کوتاهمدت و تشریفاتی که جز بروندادی اندک آن هم برای طیفی خاص از دانشآموزان خروجی دیگری ندارند، آن را ترمیم کرد. آنچه که امروز نظام آموزشی ما به شدت از آن رنج میبرد، نگاه صرفا آموزشی و تهی از پرورش است؛ پرورشی که اگر بود دانشآموز این سرزمین امروز در سنین نوجوانی در بند تلخترین آسیبهای اجتماعی دست و پا نمیزد. پرواضح است که در بروز این وضعیت نقش پررنگ نهاد خانواده را نمیتوان نادیده گرفت اما این واقعیت را نیز باید پذیرفت که دانشآموزان ما بخش عمدهای از عمر خود را در مراکز آموزشی میگذرانند.
وضعیت امروز جوانان ما مرثیهای سوزناک از یک نظام آموزشی بیمار و خالی از اولویتهای معنوی است. تا زمانی که قرآن در این نظام صرفا یک «درس» تلقی شده، مفاهیم دینی و قرآنی همواره در حاشیه قرار گیرند و حفظ فرمولهای ریاضی و فیزیک و... جزو اولویتهای درجه اول این نظام برشمرده شود، تا زمانی که جوانان ما به جای اینکه نسخه شفابخش سبک زندگی اسلامی را از نهادهای آموزشی کشور فراگیرند، نسخه جایگزین لایف استایل غربی را از طریق رسانه و فضای مجازی از سوپراستارها و سلبریتیهای دنیای مدرن دریافت کنند، توقع هدایت چنین جامعه و تربیت جوانانی عالِم و متخلق به اخلاق قرآنی حقیقتا توقع گزافی است.
اینجاست که ساعتها از وقت و انرژی چنین معلمان دلسوز و دغدغهمندی باید صرف پر کردن خلأ نهادهای آموزشیای شود که تنها یک الگوبرداری ناقص از نظام آموزشی جوامع غربی است. نظامی که هنوز هم که هنوز است پس از 37 سال آزمون و خطا طریق صحیح را آنگونه که باید پیدا نکرده و همچنان اندر خم یک کوچه میگردد.
به هر روی امید است روزی مسئولان ما دریابند نگاه سطحی و آماری به مقوله تربیت آن هم برای قشری که در عصر تکنولوژی ساعتهای طولانی از عمر خود را در فضای آزاد و ناامن سایبر گذرانده و هر ثانیه آماج هزاران شبهه اعتقادی قرار دارد، دیگر پاسخگو نیست و این حوزه اقدامی ریشهای و تحولی بنیادین را میطلبد تا شاید بتوان در سایه آن حداقل نسلهای آینده این آب و خاک را به موقع واکسینه کرد...
محبوبه اسدپور/ خراسان رضوی
خداوند به چنین معلمی هایی سلامتی و طول عمر عطا کند.
حدا نگهدارشان باشد.
ان شاءالله همیشه سالم و سر زنده باشند
تاکید میکنم بهتررررررررررررررررررررین
دبیر دنیا هستند
و من به عنوان شاگرد به شخصه عاشقشونم❤❤❤
اما
با تو
حتما سرنوشت بهتری دارد
عشق کوچک من...
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من وتو فاصله هاست
....
ببخش که لیاقت نداشتم...
اگر شما نبودید هیچ گاه نمی توانستم نمازی با عشق و اخلاص بخوانم...
ولی به عشق های بزرگ عظمت میده
عشق میان من و شما همیشگی است حتی اگر نباشید....❤❤❤
خجالت می کشم از او
بگوئید عاشقت گفته
نگاه محشری داری...
خط فاصله مان متر نه فرسنگ شده
با شعر که حالیت نشد ساده بگم
برگرد عزیز دلم برات تنگ شده
چشمهایت زیبا ترین مبارزه ای که در آن شکست خوردم
عزیز خاطر مایی
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد
از اینکه هربار به من فرصت جبران دادید
و
در نهایت بی خیالی از آن استفاده نکردم
واقعا عذر خواهم
خواسته ی زیادی است
ولی
لطفا مرا ببخشید...
اون روز یکی از بچه ها گفت یه دبیری پارسال داشتیم که موقع امتحانات اصلا لازم نبود کتاب باز کنیم...
به خدا می دونیم قدرتونو ندونستیم ، نامردی کردیم ، اذیتتون کردیم ، می دونیم که خیلیییی نارا حتتون کردیم ، می دونیم که خیلیییی خواسته زیادیه
ولی باور کنین دلمون براتون تنگ شده
نه فقط من خیلییییییییییییی ها
ازتون عاجزانه خواهش می کنیم یک بار دیگه ، فقط یک بار دیگه به مدرسه بیاین...
لطفابیاین
خوبین؟؟؟
یادش به خیر ، هر صبح جای اون شوفاژ می ایستادیم تا بهتون سلام کنیم...
یادش به خیر ، اردوی شب در مدرسه...
یادش به خیر ، انبار آخر کتابخانه ، اتاق کپی برگه ها و اتاق مشاوره
یادش به خیر ، منفی دو نمره هامون موقعی که سال جدید میشد دو برابر میشد
یادش به خیر ، صف نمازی که به خاطر شما همیشه مملو از جمعیت بود ...
یادش به خیر ، برای گرفتن جانمازتون اونو از صبح بر می داشتیم تا کسی کنار شما نشینه و خودمون کنارتون بشینیم...
یادش به خیر ، نرم افزار ترنم وحی ، کیف بنفش ، دوتا جامدادی که یکیش قرمز بود و آویز خرگوش داشت ، لب تابی که هیچ وقت رمز نداشت ، دفتر نمره ای که هر ستونش یک رنگ بود ...
یادش به خیر ، یه دبیری داشتیم که قدرشونو ندانستیم و اون هم مجبور شد به خاطر بیماری که به واسطه اذیت های ما دچار شده بود تدریس و کنار بزاره....
من یکی از کسانی هستم که برخلاف انتظار شما هیچگاه به حرفتان نکردم
گفتین احترام به پدر و مادر ؛ گفتم چشم و عمل نکردم.
گفتین نماز اول وقت ؛ گفتم چشم و عمل نکردم.
گفتین درس بخون ؛ گفتم چشم و عمل نکردم.
گفتین نماز شب ؛ گفتم چشم و عمل نکردم.
گفتین.....
و من عمل نکردم.
ولی بهتون قول میدم که روزی تغییر خواهم کرد ، حتما تغییر خواهم کرد.
من را ببخشید....
می دانم توقع زیادی است.
چرا راهی نمیسازد مرا سمت شما آرد؟
سلام خانمصادق راد.فقط ازخداوندمیخوام همیشه سلامت باشین.فقط وفقط همین...
همون که خیلی طولانی و توش از ویژگی های خانم صادق راد گفتم وازشون معذرت خواهی کردم
لطفا انتشار بدهید آخه خبر دارم که ایشون نظرات ما رو میخونن وحالا که رفتن این تنها راه ارتباطی ما با یشون ...
خداوند را شاكرم كه به من توفيق خدمت در حريم علمي ابا الرئوف و خدمت به شما فرشتگان زميني را به من عنايت نمود
دختران عزيزم اينك كه تقدير بر ان شد كه از خدمتتان مرخص شوم قلبم سخت ازرده و دلم براي يكايك تان تنگ شده
پيامهاي سراسر محبتتان التيامي است بر جراحت جدايي و فراق از شما
محتاج دعاي يكايكتان هستم دعايم كنيد حلالم كنيد
دوست ابدي تان. خديجه صادق راد☘️
خانم صادق راد از اینکه مثل همیشه به فکر ما و احساسات ما و رفتار ما هستید☝️☝️☝️
بی نهایت سپاااااااس گزارم.
خیلیییییی دوستتان دارم و هیچگاه فراموشتان نمی کنم و نخواهم کرد....
واقعا امسال جاتون خیلی خالیه
کاش میشد ترکمون نکنین
هممون دلتنگتونیم وآرزو داریم حتی اگه شده یک بار دیگه ببینیمتون
شرمنده ایم که انقد اذیتتون کردیم.
قدرتون رو ندونستیم و حالا که از دستتون دادیم فهمیدیم
ازتون مبخوام منو بخشید یه خاطر همه کارام و برام دعا کنین
دعا کنین اونی بشم که شما میخواستین
خیلی دلتنگتونم و منتظر دیدار دوبارتون حتی برای یک بار
خدا نگهدار
نگاهم که می کردید، تار و پود جانم لبخند می زد
دست هایتان، ریشه های کنجکاوی ام را محکم می کرد
صدای فرشته سانتان، سایه غول های نادانی را از کوچه های جانم می تاراند
عزیزترین دبیرم بی نهایت دوستت دارم
امیدوارم همیشه سلامت باشید و در کنارم باشید
از همینجا بر دستانتان بوسه می زنم و از ته دل میگم: دوستون دارم
المپیاد نزدیک است...
معدلم امسال۱۹.۷۱ شد...
درس قرآن را ۲۰ شدم....
.
.
.
و روز ها از پی هم می گذرند.
ومن
اکثر اوقات میان خنده ها با نگاهی با حرفی با دیدن مکانی به ژرفایی از ناراحتی و حسرت سقوط میکنم...که چرا قدرتان را ندانستم
مرا ببخش
دوستت دارم...
۹۶/۱۱/۲۰
امروز ۱۱/۳۰ می باشد.
الحمدالله باران خوبی در مشهد می بارد
انگار روح آدمی را تازه می کند ...
ولی نه تنها امروز بلکه در همه مواقع باریدن باران
صدایی دل نواز از ژرفای خاطراتم به گوش میرسد ... صدایی روح انگیز که با انتظار میگوید
بارون رحمت الهی برگرد ... برگرد ...
دیگه بسه این چشم به راهی برگرد ... برگرد ...
مثل برگی خشک و زردم ، همیشه پی تو میگردم
پر آهم پر دردم همیشه پی تو میگردم ...
یادتان می آید ... ؟
با تشکر فراوان از توجه شما
ولادت با سعادت حضرت فاطمه سلام الله
و
روز زن را به شما دبیر عزیزم تبریک میگویم
زیرا شما :
مانند مادر برای ما اشک ریختید
مانند مادر دوستمان داشتید
مانند مادر برای ما ناراحت میشدید
مانند مادر برای ما " فدا " شدید
و مانند مادر دوستمان داشتید
اما از آنجا که هیچگاه فرزندان نمی توانند لطف ، محبت و مهر مادر را جبران کنند فقط میگویم :
دوستتان دارم ، خیلیییییی زیاد
ان شاءالله که همیشه سلامت باشید
که همه بودن تو مانده به تقویم قدیم
استادم دلم خیلیییییییی هوایتان را کرده حجمش را می خواهید خدارا تصور کنید.
انشالله که همیشه تاکید می کنم همیشه سالم وسلامت وبا حال خوب زیر سایه قران باشید.
استادم خیلی دلم برایتان تنگ شده.اما با این همه دلتنگی من امیدوار هستم که دوباره بتوانم شما را ببینم
وبه دستان شما بوسه زنم وشما را از اعماق وجودم بو کنم تا ریهایم پر شود از عطر حضور مهربان شما .استادم خیلی دوست دارم از حال وهوایم در روز هایی که بی شما دارد سپری می شود بنویسم اما چه کنم که اشک هایم اجازه نوشتن نمی دهند.فقط از اعماق وجودم می گویم که خیلی دوستتان دارم.
استادم از بهر فراقت به کجا سر بزنم شوق دیدار تو دارم به کجا پر بزنم
ارادتمند همیشگی شما:شاگرد کوچتان(یادتان هست این کلمه رو همیشه اخر نامه هایم بود....)
لحظه های هستی من از شما پر شده است
در تمام روز....
در تمام شب.....
در تمام هفته.......
در تمام ماه.......
در تمام سالی که گذشت….
بهترینم
نوروز مبارک
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسله دوری وعشق وسکوت تو جواب همه مسله ها ست
دلم براتون خیلی تنگ شده .التماس دعا
کاش میشد حداقل نیمه شعبان بیان مدرسه...
کااااش...
می خواهم بگویم که دوستتان دارم به شمایی که قلبتان به وسعت دریاست
که قایق کوچک من در آن غرق شده.
شمایکه مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و معرفت بردید.
وچشم هایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کردید.
استادم می خواهم بدانید که حتی اگر کنار من هم نباشید اما من همیشه وهمه جا شما را در خاطرم دارم وجای شما در قلب من است هرچند اگر کنارم نباشید.
استادم روزت مبارک
ارادتمند همیشگی شما:شاگرد کوچکتان
ای معلم تو را سپاس
ای آغاز بی پایان
ای وجود بیکران
تو را سپاس .
ای والا مقام
ای فراتر از کلام
تورا سپاس.
ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشهام باریدی سپاست میگویم، تو را به اندازه تمام مهربانیهایت سپاس میگویم. ای نجات بخش آدمیان از ظلمت جهل و نادانی، ای لبخندت امید زندگی و غضبت مانع گمراهی تو را سپاس میگویم.
این تویی که با دستان پر عطوفتت گلهای علم و ایمان را در گلستان وجود میپرورانی
و شهد شیرین دانش را به کام تشنگان میریزی. پس تو را ای معلم به وسعت
نامت سپاس میگویم. همان نامی که چهار حرف بیشتر ندارد، اما کشیدن هر حرف
و صدایش زمانی به وسعت تاریخ نیاز دارد.
خانم صادق راد عریرم ولادت با سعادت حضرت مهدی علیه السلام و روز معلم را به شما بهترین دبیر دنیا تبریک می گویم.
واحد۱۲ را در دعاهای خود فراموش نکنید...
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
با اینکه من تا به حال شمارا ندیده ام (ورودی جدید) اما برای من خیلی خیلی محترم هستید.
امیدوارم سعادت این را داشته باشم تا شمارا یک بار ملاقات کنم.راستش را بخواهید علت اینکه خیلی مشتاق دیدن شما هستم تعریف های بی حد و اندازه دانش آموزانتان است مخصوصا یک نفر که عاشقانه هر روز به یاد شماست....
ندیده دوستتان دارم
چهار تا از اون نظرهایی رو که زدین غیر قابل انتشار من دادم
واقعا چیش غیر قابل انتشار؟؟؟؟
می فهمین ما دیگه نمی تونیم با خانم صادق راد ارتباط داشته باشیم ینی چی
فقط این سایت راه ار تباطی ما
بعد شما ها ور میدارین نظری رو که فقط نوشته
سلام و درود به دبیر قرآن عزیزم تایید میکنین نظرای ما رو نه
واقعا متاسفم
کاش یکم درک می کردین
میدونم دیگه الان دقیقا میاین همین پیام تایید کنید برای دیدن همگانی
بدون ما خوش میگذره ؟؟؟ ما که اصلا ، هر روز داریم زیر بار یه یه فشار جدید له میشیم ، خانم هشتمیای سال پیش و فراموش نکنید هر چند که خیلی اذیتتون کردیم....
عاشقاته دوستتان داریم
دعا یادتون نره
عاقبت با قلم شرم نوشتند نشد ....
بی تو بودن درد دارد می زند من را زمین
پر از حس جای خالی تو
من فقط بیشتر از بیشترت می خواهم
تا به آغوش کشم بوی کسی را که نبود
سلام خانم ، امتحانا از سه شنبه شروع و ۲۳ خرداد تموم میشه
لطفا برای یه دقیقه هم که شده بیاین مدرسه ما فقط ببینیمتون
میدونین همین که شمارو میخایم خود خواهیم اما تو نیستی که ببینی چه می کشم هر روز
بیاین مدرسه ، خواهش میکنم
خانوم حدودا یه ماه مونده ها
بخت بد عشق شما در اولین خوان سخت شد
شاگرد کوچکتان
هر کس که نداند تو خودت می دانی اری به خدا دلم برایت تنگ است
تا چه شود عاقبت طاب تو در حال من
دیدن خودتان.به امید روزی که بتوانم ببینمتان وبه دستان پر مهرتان بوسه بزنم.از طرف شاگرد کوچکتان:فاطمه جعفری
تا به آغوش کشم بوی کسی را که نبود؟
سلام دبیر عزیزم
نماز و روزه هاتون قبول در گاه الهی
بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب
❤❤❤❤دلم براتون خیلی خیلی خیلی تنگ شده
کاشکی میشد بیاین..
فقط و فقط یک بار دیگه بیاین تا ببینیمتون ...
در آغوش بکشیمتون...
وتوی آغوشتون غرق شیم...
فردا امتحانات شروع میشه
طبق معمول اولی قرآنه
ولی نمیدونم چرا امشب اینقدر استرس دارم
چرا رفتین؟؟؟
همین سال اخر که نیازتون داشتیم نیودین؟؟؟
رفتین و مارو با یک دبیری که اصلا بلد نیست درس بده تنها گذاشتین؟؟؟
بخدا تموم ما نهمیا نصق کتاب قرآنمون سفیده...
یادش بخیر پارسال و منفی دو نمره هاتون که از ترسش همون صبح میومدیم تند تند از رو هم مینوشتیم..
هه چه زود تبدیل به یادش بخیر شد...
بگذریم که خیلی گفتم ...
فقط یه خواهش دیگه دارم:
فقط یک بار دیگه بیاین بخدا دلمون بدجور تنگ شده براتون...
هر چند که از بقیه جویای حالتون هستم ولی دیدن خوتون خیلی صفا داره...
شاید باورتون نشه ولی نصف ورودی های جدیدم عاشقتون شدن ... هه هه هه
خیلی سخت بود این یک سال دوری و فراغ...
وقتی دوسال بهتون عادت کردیم گذاشتین رفتین حتی بدون یک خداحافظی
نامردی بود رفتن بدون خبرتون..
بدون خداحافظیتون
فقط آخر سال با یک نامه ازمون خداحافظی کردین
اما هرجور بود سر کردیم .......
اما این روزای آخر فقط به امیددیدن دوبارتون با اشتیاق میام
لطفا فقط یک بار فقط و فقط یگ بار دیگه بیاین تا دوباره ببینیمتون چون داریم از مدرسه میریم و شاید دیگه هرکز نبینیمتون
امیدوارم دوباره ببینمتون
راستی دعا فراموش نشه
برقرار باشید
بدرود
امیدوارم که حالتان خوب باشد.امروز استادم خبری از شما بدستم رسید.ابتدا اینکه از حالتان خبردار شدم بسیار خرسندم ودوم مثل اینکه بنده را به خاطر نمی اورید.بنده حقیر دانش اموزی هستم که شاید سال هفتم سعادت اینکه زیاد با شمااستاد عزیزم باشم را نداشتم.اما استادم روز امتحان خرداد ماه جلسه امتحان ریاضی بود که بنده حال انچنان خوبی نداشتم که شما استاد مهربانم مانند یک مادر مادرانه مراقبم بودید.یادش بخیر نگاه های دلسوزانه شما یادش بخیر نوازش کردن هایتان ویادش بخیر که حتی تا روز ها بعدش هم جویای حالم بودید.یا یادم هست که هیچگاه شما گلی که از بازار خریده باشیم را قبول نمی کردید ومن روز معلم برایتان بوته ای کوچک از گل سرخ را تقدیمتان کردم که شما فرمودیدکه انگار تا یک ماه بعد هم خشک نشده بوده.اما با این همه مهم نیست که شما من را از بین سیصد واندی دانش اموز به یاد می اورید یا نه . مهم ان است که من عاشقانه هر روز به یادتان هستم و به امید روزی نشسته ام که حتی شده از دور شما بهترینم را ببینم.استادم درضمن این روزهااولین فردی که در دعا هایم در نظرم می اید شما هستید .التماس دعا.از طرف:شاگرد کوچکتان /فاطمه جعفری
امیدوارم حال یکایک شما عزیزان خوب باشد و طاعات و عباداتتان مورد قبول درگاه باری تعالی قرار گیرد
دبیرستان مطهری با رشته معارف که دروس مشترک رشته انسانی است و دروس عربی و احکام و چندین درس بیشتر از رشته انسانی دارد
از نظر تربیتی دبیرستان بسیار فوق العاده و خوبی است اما قابل توجه همه عزیزانی که به هر دلیلی تمایل دارند به آن دبیرستان بروند
دبیرستان مطهری دارای مصاحبه است متفاوت با مصاحبه هایی که تا کنون داده اید و فقط بچه های مذهبی که دارای خانواده های مذهبی هم باشند در آنجا پذیرفته می شوند و نمی توانند خانواده های غیر مذهبی با ظاهر سازی وارد آنجا شوند پس اگر شرایط فوق را دارا می باشید من تنها و تنها دبیرستان مطهری را پیشنهاد می کنم
ضمنا کلیه بچه هایی که از واحد ۱۲ تا کنون به آنجا رفته اند از مدرسه مطهری بسیار راضی هستند
این آخرین پاسخ مشاوره ای من در اینجا می باشد از کلیه شما عزیزان خواهش می کنم سوال مشاوره ای نپرسید
برای یکایکتان آرزوی سلامتی سعادت دارم
آرزومند دیدار تان بر قلل رفیع انسانیت و کمال
دوست ابدیتان صادق راد
طاعات و عباداتتان مورد قبول حق ان شاءالله
دبیر عزیزم جمعه این هفته جمع کثیری از نهمی های واحد۱۲ آزمون نمونه و تیزهوشان دارن
لطفا برای قبولی همگی ما دعا بفرمائید.
با تشکر فراوان از توجه شما
میخواهم خیلی ساده بگویم:
دلم تنگ است ، تو بیا بشکاف و دوباره کوک بزن !
شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) مدرسه افطاری بود...
اما شما نبودی...
دلم برایتان بسیار تنگ است ولی همینقدر که میدانم سالمید و در هوایی که من نفس میکشم نفس میکشید برایم بس است....
نمی خواهم اصرار کنم بیایید چون هرچه ما گفتیم نیامدید ...
اما ایندفعه میخواهم بگویم که اگر دلتان واقعا برایمان تنگ شده به همین دلتنگی قسمتان می دهم که بیایید ...
حتی یک بار...
از دور....
اما بیایید...
به امید روزی که یکبار دیگر شما را در واحد ۱۲ ببینیم ....
به امید دیدار
اسنادی که با او معرفت را ، شناخت را ، وظیفه را ، احترام را و عشق را آموختم.
خانم لطفا وقتی این شب ها میرین احیا برای بچه های واحد۱۲ به طور مخصوص دعا کنین
به شدت محتاجیم به دعای کسی که لا اقل یکم هم که شده پیش خدا آبرو داره
هم برای ما دعا کنین هم ورودی جدیدا نهم
خیلی دوستون دارم
التماس دعا
حرفی ندارم فقط اومدم که بعتون یاد اوری کنم که ۲ تا امتحان دیگه سال تموم میشه و ماها میریم...
خواستم بگم اگه میخواین بیاین.، بیاین دیگه داره کم کم دیر میشه ها....
گفته باشم
عرض سلام خدمت استاد عزیزم سرکار خانم صادق راد.
الحق با خواندن مطالب بالا فهمیدیم که چه گوهر نایابی رو از دست دادیم وبایدحسرت دیدار دوباره با شما را در دل داشته باشیم.هر چند این گوهر هر چه قدر هم صبور واستوار باشد به استراحت نیاز دارد.
چه سعادتی که دعای شما استاد ارجمند پشت سر دانش اموزان غافل وقدر نشناس مثل بنده حقیر باشد.انشا الله که به حق این شب و روز های عزیز که در ماه میهمانی مهربان پروردگارمان هستیم ما رو به خاطر تمام لحظاتی که باعث رنجش قلب مهربانتان شدیم حلالمان کنید.انشا الله با قبولیت در مدرسه مطهری لیاقت داشته باشم ذره ای گل لبخند را بر لب وهمینطور اندکی رضایت برای قلبتان به ارمغان بیاورم.
(شرمنده ام .دانش اموز بی معرفت و فراموش کار خواستین در خدمتم.خیلی زودتر باید به شما پیام می دادم.در این مدت چند دفعه براتون پیام فرستادم اما سیستم مشکلی پیدا کرده بود وپیام براتون ارسال نمی کرد.امیدوارم عفو بفرمایید.)
انشا الله که توانسته باشم دانش اموز مورد تایید شما باشم وبمانم.
لطف کنید شب های قدر از ما گنه کاران سیه چهره هم در گوشه وکنار ذهنتان یاد کنید.عذر خواهم که به همین اندازه هم خاطرتان را مکدر می شود.
از طرف شاگرد بی معرفت ودلتنگ شما....
حضرت صاحب الزمان یارونگهدارتان...
عرض سلام خدمت استاد عزیزم سرکار خانم صادق راد.
الحق با خواندن مطالب بالا فهمیدیم که چه گوهر نایابی رو از دست دادیم وبایدحسرت دیدار دوباره با شما را در دل داشته باشیم.هر چند این گوهر هر چه قدر هم صبور واستوار باشد به استراحت نیاز دارد.
چه سعادتی که دعای شما استاد ارجمند پشت سر دانش اموزان غافل وقدر نشناس مثل بنده حقیر باشد.انشا الله که به حق این شب و روز های عزیز که در ماه میهمانی مهربان پروردگارمان هستیم ما رو به خاطر تمام لحظاتی که باعث رنجش قلب مهربانتان شدیم حلالمان کنید.انشا الله با قبولیت در مدرسه مطهری لیاقت داشته باشم ذره ای گل لبخند را بر لب وهمینطور اندکی رضایت برای قلبتان به ارمغان بیاورم.
(شرمنده ام .دانش اموز بی معرفت و فراموش کار خواستین در خدمتم.خیلی زودتر باید به شما پیام می دادم.در این مدت چند دفعه براتون پیام فرستادم اما سیستم مشکلی پیدا کرده بود وپیام براتون ارسال نمی کرد.امیدوارم عفو بفرمایید.)
انشا الله که توانسته باشم دانش اموز مورد تایید شما باشم وبمانم.
لطف کنید شب های قدر از ما گنه کاران سیه چهره هم در گوشه وکنار ذهنتان یاد کنید.عذر خواهم که به همین اندازه هم خاطرتان را مکدر می شود.
از طرف شاگرد بی معرفت ودلتنگ شما....
حضرت صاحب الزمان یارونگهدارتان...
از طرف:تصدقتان شوم
گر از یادم رود عالم تو از یادم نخواهی رفت
به شرط انکه گهگاهی تو هم ازما کنی یادی
تو شمعی هستی در قلبم که خاموشت نخواهم کرد
فراموشم نکن هرگز فراموشت نخواهم کرد.
عاشقانه دوستتان دارم واگر هم سالیان سال سعادت دوباره دیدن شما را نداشته باشم اما تا ابد در قلب وذهنم می مانید.امیدوارم که در زیر سایه امام مهربانی ها سالم وسلامت باشید.
سلام به استاد بزگوارم.
خانم صادق راد عزیز من به تازگی متوجه شدم که می توانم در اینجا برایتان پیام بفرستم واز این راه با شما کمی نزدیکتر باشم.پیام های بسیار زیبای شما هم التيامي است بر جراحت جدايي و فراق از شما .اما استادم من یکسال است به امید دیدن دوبارهتان در سال تحصیلی(مهر۹۷) چشم انتظار نشسته ام.واز این نقل قول بعضی دانش اموزان عزیز که می گویند(خانم صادق راد تشریف نمی اورند تا تمام کسانی که با ایشان داشتند بروند) به شدت به هم ریختم.اما خوب واقعا من این جمله درک نمی کنم.چرا !ولی بنده خودم بشخصه با تمام وابستگی ام به شما با نبودتان یک سال در مدرسه کاملا موافق بودم.چراکه هم باید بچه متوجه می شدند که چه استادی در کنارشان هست وهم اینکه بشخصه من خستگیتان را در سال هفتم حس می کردم اما چه کنم که استادم با عشق تا دقایق اخر کنار بچه ها بودند.
نظر شما بزرگوار برای بنده بسیار قابل تحسین است اما اگر تجدید نظری دوباره وکمی تعمل بیشتر در مورد حضورتان در مدرسه (به هر شکل ممکن)داشته باشید واقعا واز صمیم جان سپاس گزارتان هستم.(من حاضر به دیدن دوباره شما حتی با یک پوزیشن جدید در مدرسه هستم).نکته:استادم من .دبیری چون شما ودبیرستانی چون امام رضا واحد۱۲ را اول از خدا ودوم از خود اقا علی بن موسی الرضا(ع)گرفتم.ومطمعنم خودشان کاری می کنند تا بتوانم یک سال ایننده را در این مدرسه سعادت دوباره شاگردی کردنتان ویا حتی در میدان مغناطیس عاشقانه حضورتان قرار بگیرم.
امیدوارم که همیشه سالم وسلامت وموفق ودر کمال ارامش در زیر سایه امام مهربانی ها ببینمتان.
التماس دعا
متوجهی؟
درک میکنی ؟
مثل همیشه دلتنگتان هستم.اما نمی خواهم از دلتنگی ام برایتان بگویم.به نظرم شما خودتان متوجه این بار دلتنگی همه شدید و مطمین هستم که حتی روزی که تصمیم به این کار گرفتید می دانستید که این دلتنگی اتفاق می افتد و مطمنم که این دوری هم به صلاح ما وهم به صلاح شما استاد عزیزم بوده. اما ایندفه می خواهم اتفاقاتی که در نبودتان برایم اتفاق افتاد را بگویم. اولین چیزی که اموختم انتظار بود.شاید ابتدا درانتظار شما بودم والبته که همچنان هستم اما کنار همه اینها به انتظار ارزشمندی رسیدم.انتظار برای ظهور حضرت حجت.(الهم عجل ولیک فرج).دوم رسالت چادر سرکردنم.تازه فهمیدم که این چادر تنها یک پارچه مشکی نیست چرا که این چادر .همان چادر خاکی مادرم حضرت زهراست.از وقتی که متوجه بعضی چیزا شدم چادرمو انقدر محکم می گیرم تا به همه نشون بدم که این چادر همان چادریست که با ان پهلوی مادرم حضرت زهرا شکست.حالا هرکی بهم می گه چادرتو دریار .یا اینکه الان دیگه نمی خواد سرت کنی با افتخار وغرور می گم :من چادرمو به اجبار کسی سرنکردم که الان بخوام به اجبار کسی بردارم.وهمیشه این جمله در ذهنم هست (بگذار تمام دنیا مسخره ات کنن .خودت را چادرت را سیاه بودنش را چهره بدون ارایشت را .می ارزد به یک لبخند رضایت مهدی فاطمه).و....سوم خدایم.خدایی که خیلی وقتا اونجوری که باید حواسم بهش باشه نبود اما الان تنها جایی که کاسه گدایی ام را به دست می گیرم پیش خودشه.وتنها به خدا پناه میبرم تو تمام لحظات زندگیم.وبا خودم این شعر رامی خوانم(توکل برخدایت کن کفایت می کند حتما اگر خالص شوی با او صدایت می کند حتما............)چهارم اهمیت نمازم.راستش وقتی تو دلم به شما قول دادم دیگه الحمدالله حتی یک نماز غذا هم ندارم.(ولی دارم تابستون رو بعضی ارزش ها مثل نماز کار می کنم چون به نظرم هنوز ارزش واقعی نمازو نشناختم.)پنجم احترام به پدر ومادر. الحمدالله هر دو بزرگوار از من راضی اند ولی باید خیلی بیشتر تلاش کنم.(تازه به شدت تاثیر گزاری دعای پدر ومادر وحتی پدربزرگ ومادر بزرگم هم ایمان خاصی اوردم.)در مورد یک فرد انقلابی هم خیلی به سخننان اقا توجه می کنم.وباید در عملش هنوز بکوشم .اما خوب همیشه این را سرکلاسمان می گفتم:(ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم در ره عشق جگر دارتر از صد مردیم هر گاه شور خمینی به سر افتاد مارا به دور سید علی خامنه ای می گردیم)اما با همه اینها خیلی تلاش می کنم تا بتوانم دختری باشم با خصوصیاتی که خدای متعال .خانواده وشما استاد بزرگوارم دوست دارید باشم .برای همین خیلی ممنونتون می شم که منه بنده حقیر هم از دعای خیرتون فراموش نکنید.)اما خانم صادق راد همه اینها رو گفتم که به این برسم که تمام این اتفاقات استارت اولیش در کنار شما بودن خورد وادامه اش در نبودتان.اما من یک سال دیگه تو مدرسه هستم .راستش حقیقت واقعی رو من با شما پیدا کردم .خیلیییییی دوست دارم که سال دیگه بتونم از حظورتون در مدرسه استفاده کنم حتی از دور مثل سال هفتم.واقعا حضورتان باعث خیلی تغییر های مثبت می شود..امیدوارم همیشه سالم وسلامت در زیر سایه ی حضرت حجت باشید.از طرف شاگرد کوچکتان
نامت را نمی دانم اما بلندی افکار و روح زلالت معرف بزرگ انسانی است. که سرچشمه خوبیها است
در تمام لحظاتی که یکایک شما عزیزانم را به نماز اول وقت و احترام به پدر و مادر سفارش می کردم آرزویم این بود که با عمل به آن یکایک شما معنای سعادت واقعی را بچشید
تنها دلخوشیم فقط و فقط سعادتان بود رنج و تعب کار را تنها را با تجسم اینده سعادتمندانه شما از روحم بیرون می راندم
دختر نازنینم متن پیامت شور و شعف عمیقی در قلب به ارمغان آورد و ای کاش در کنارت بودم وبا تمام وجودم تو را در آغوش می گرفتم و رستگاریت را به تو تبریک می گفتم
اما بدان من نقش زیادی در این رستگاری نداشتم ضمیر پاکت و روح بزرگت تو را در این مسیر قرار داده خداوند تو را بر این مصیر پایدار و استوار گرداند
برای یکایک شما عزیزان بالاخص شما دختر عزیزم آرزوی بالاترین درجات ایمان و بندگی و حسن عاقبت را از درگاه حضرت باری تعالی خواستارم
دوست ابدیتان صادق راد
امیدوارم همیشه سالم وسلامت ودر کمال ارامش در زیر سایه امام وهربانی ها باشید. از طرف شاگرد کوچکتان.
استاد عزیزم می خواستم ببینم نمی شه یه روز بیاین کلاس های انس یا تفسیر
کاری نکنه و حرفی نزنه ها !
فقط باشه . . .
میخام برای اولین بار حرفمو بهتون بزنم
یه بارکه بعد از دو سال می خواستم باهاتون صحبت کنم و حرف اصلیمو بزنم فکر کردین دارم ادای دیگران و در میارم و با همون اندیشه از واحد۱۲ رفتی
مرضیه هم رفت ، مرضیه صدیقی هم با قلبم بازی کرد و بعد رفت ، چرا
آخه چرا من این قدر وابسته ام ، چرا این قدر بیشعورم
استاد از خودم ، کارام، افکارم و... متنفرم
از خودم متنفرم
چرا عاشقت شدم
چرا بدون خدافظ رفتی
لیاقت نداشتم ؟!!! آره واقعا نداشتم ، آخه به حساب شما خیلی اذیتتون کردم ، قبول دارم
یکی میاد نظر می زاره دعا کنید شهید شم
یکی میاد میگه نماز اول وقت خون شده
اون وقت من هنوز در گیر دنیای خودمم
کمکم کن ، خواهش میکنم کمکم کن
خانوم حرفاتون مث همیشه معجزه میکنه ، فقط یه زنگ بزن ، به خدا دارم نابود میشم
سراغم از نجمه بگیرین، قطعا الان دیگه می دونین من کیم و و احتمالا باز دارین حرص می خورین که چرا به وظیفه عمل نمیکنم ، خانوم من نمیتونم ، کمکم کن
نتوان رفت در این راه به پای
عشق را بال و پری می باید
سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم قامت در خون کشیدند تا ما قامت خم نکنیم
و به خاک افتادند تا ما به خاک ذلت نیفتیم
عزیز دلم شهادت غیورانه و غیرت مندانه برادر عزیزت را خدمت شما و تمامی اعضاء محترم خانواده تان تبریک و تسلیت عرض می کنم
آری شهدا رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند و حسرت کشان این دنیا و جاماندگان از قافله شهیدان ماییم
یادت باشد زین پس رسالت این خاکیان عرش نشین را باید بدوش بکشیم و علم ایستادگی و مقاومت در مقابل تمامی مستکبران و ظالمان جهان را تا ظهور حضرتش بر افرازیم
او رفته است اما راهش و نامش تا ابد در دفتر زمان جاویدان می ماند
برای خودم و برای تو از خداوند شهادت را آرزو می کنم
دوست ابدیت صادق راد
بی تفاوت بودنم را گریه می ریزد به هم
دلم سخت هوایتان را کرده ... دلتنگم
با اینکه من تا به حال شمارا ندیده ام (ورودی جدید) اما برای من خیلی خیلی محترم هستید.
امیدوارم سعادت این را داشته باشم تا شمارا یک بار ملاقات کنم.راستش را بخواهید علت اینکه خیلی مشتاق دیدن شما هستم تعریف های بی حد و اندازه دانش آموزانتان است مخصوصا یک نفر که عاشقانه هر روز به یاد شماست....
ندیده دوستتان دارم)
استادم سلام. فقط میخواستم بهتون اطلاع بدم که منظور از این متن بچه های هشتمن چون از همکلاسی های خودمه.می خواستم اطلاع بدم تا با بچه های هفتم اشتباه نشه.در ضمن بچه های هفتم مدرسه هنوز نمی دانند که چه دبیری سال پیششان در مدرسه بوده.
همین
دلتنگتونم.
انشا الله.
سینه ام ایینه من
در کجا جویم تو را
من.............
دلم بدجور هوایتان را کرده.............
کاشکی حداقل یک ساعت می تونستم هر جا که هستید ببینمتان.
دلم برای روز های با شما بودن تنگ شده.
دلم برای نماز خواندن های با ارامشتان .شعر خواندن هایتان.شوخی کردن هایتان.دعوا کردن هایتان.نگاه کردن هایتان.راه رفتن هایتان.حتی کیف بنفشو مانتو بلندتان و حتی ان روسری هایی که با دسبند هایتان ست بود.مانتو سفیدتان.لبخند هایتان.اشک ریختن هایتان وقتی جلوی گنبد اقا بودیم.تدریستان.سرصف نظام یاد دادن هایتان.نیامدنتان در روز معلم وعذر خواهی روز بعدتان.عصبانی شدنتان از دست بچه ها.مولودی خوانی هایتان.مداحی هایتان.روزه گرفتن های یواشکیتان.تفنگ خیالیتان.نرم افزار ترنم وحی.اهنگ قرانی نبض الحیاتی.اول مهر اهنگ بوی ماه مهر.منفی دو نمره ها.هرگز حدیث حا ضر وغایب شنیده ای. من در میان جمع ودلم جای دیگر است .اگر بامن نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی.روی میز زدن هایتان.چادر سفیدی که در نماز امام زمان به سر داشتید.صلوات شماری که در ماه رجب داشتید.حرف زدن هایتان در مورد شهدای مدافع حرم.حجاب .احترام به پدر ومادر . نماز اول وقت و....زیارت امین الله در حرم خواندن هایتان. ارامش دادن هایتان به بچه ها روزی که زلزله امده بود.یادم است هیچگاه وقت نمی کردید که زنگ تفریح استراحت کنید و همیشه با بچه ها بودید.خدایا چنان کن سرانجام کار.روز میلاد امام زمان روی صفحه لبتابتان نوشته شده بود:از عشق تو گفتیمو نمگیر شدیم تا حاصل چشمان تو تکثیر شدیم گفتند غروب جمعه خواهی امد انقدر نیامدی که ما هم پیر شدیم.دهه فاطمیه و مداحی فاطمیه فصل عزاست تو سینه ها ماتم سراست .کاغذی که توش مداحی بود و برایمان در نماز خانه می خواندید:ای تو روح و روانم یادت ارام جانم و......روزی که می خواست تعطیلات نوروز شروع شه سالن سمت دفتر معاونت مملوء از دانش اموز بود .یادش بخیر چقد سخت بود جدا شدن از شما برای ۱۵ روز.اما حالایک سال و خورده ای است ندیمتان.برای تک تک لحظه های با شما بودن دلم پر می زند.ودلم برای تک تک ثانیه های با شما بودن تنگ شده.چه روزی بود روز امتحان تفکر خرداد پارسال.وقتی برگه اچاری روی میزم گذاشتن دستانم یخ زده بود وقتی اخر نامه را خواندم ونامتان را دیدم اشک در چشمانم حلقه زد انجا نخواندم ولی خوب یادمه رفتم تو حیاط ومی خواندم و اشک می ریختم.البته که نامه تان را قاب کردم وروی میزم است.خانم صادق راد عزیزم واقعا نمی دانم می ایید یا نه.و اسرار هم نمی خواهم بکنم چون می دانم حتما برای سال اینده تصمیمی می گیرد که هم به صلاح ما و هم به صلاح خودتان است.اما خوب واقعا دوست دارم ببینمتان و تنها ازتون تشکر کنم.کاش همچین موقعیتی پیش بیاد چون برام شده ارزو.خیلی دوستتان دارم.امیدوارم هر جا که هستید و خواهید بود و هر تصمیمی که بگیرید تنها تنها فقط از خدا می خوام که حالتان خوب باشد .واز خدا همیشه می خوام که حالتان خوب باشد وخودش مراقبتان باشد.عاشقانه و بیتابانه بیتاب دیدن دو باره تان هستم.ارادتمند ابدیتان.شاگرد کوچکتان:جعفری
امروز هم مانند همیشه قلم به دست خویش گرفته ومی نویسم از شما بهترینم از شما عزیزترینم.
استادم.سالی که گذشت سالی بسیار سخت بود .سالی که بی شما گذشت .....
اما من شما را همیشه در کنار خود احساس می کنم.
گاه خنده تان تصویری است که تا غروب افتاب همراه من است.
گاه صدایتان اهنگی می شود که با بلند ترین فریاد ها هم نمی توانم گوش را از شنیدنش منع کنم.
گاهی می شنوم صدای ضربان قلبتان را که نزدیک می شود
وخوب می دانید چند بار با امدنتان در رویا خواب را از چشمانم ربودین
ومن باز بی اختیار محو شما می شوم.
بودنتان مایه مباحات من است.باور می کنید.
من برای شما می نویسم .برای شما که از من تا من هزارها فرسنگ فاصله داری.
اخر
شما همان بهشت گمشده ای و وجودت مامن ارامشیست دست نیا فتنی.
استادم بعد از گذشت یک سال هنوز در ارزوی گرفتن دست های نازنینتان هستم ومدهوش نسیم حضورتان وارزویم این است که حتی شده یک بار دیگر شما عزیزترینم را ببینم.
التماس دعا
استادم سلام.امیدوارم که حالتان خوب باشد.
می خواستم بگویم که چه زیباست کمی بلند اندیشیدن.وچه زیباست که قسمتی از روزمان را اختصاص دادن به اهل بیت.چه زیباست یاد کردن خدا در تمامی شرایط.وچه زیبا تر که هر روز منتظر امدن یکی باشی که مطمینی که می اید و تلاش می کنی برای ظهورش تا وقتی زیارتش کردی با کوله باری حرف رفته باشی.نه شرمندگی وحسرت.به قول معروف:ارزو نمی کنم که بیایی ارزو می کنم وقتی امدی چشمانم شرمسار نگاهت نشود چون همه می دانند که می ایی.چه زیباست چادر سر کردن میان کلی...اخر این چادر تا برسد به دست من هم از کوچه های مدینه گذشته هم از کربلا هم از بازار شام ...! چادرم را محکم در آغوش میگیرم ومی گویم : "برایم روضه بخواند ... " همه را از نزدیک دیده...! سخت است ولی شیرین....چه زیباست وقتی همه در هیاهوی زندگی ودنیا غرق شدن من در فکر امدنش(مهدی فاطمه) غرق شدم.چه زیباست وقتی که مخالف عقایدت صحبت می شود بلند می شوی و دفاع می کنی و طرف مقابل از اینکه جوابی ندارد که بزند بحث را عوض می کند.اخر برای عقایدم همه کار می کنم.خیلی زیباست که دیگر کاراهایت را برای تایید دیگران انجام نمی دهی برای تایید خدایت انجام می دهی.چه زیبا گفت شهید مدافع حرم بابک نوری:
به تو حسادت میکنند، تو مکن. تو را تکذیب میکنند، آرام باش. تو را میستایند، فریب مخور. تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن. مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش... آنگاه از ما خواهی بود. وچه زیبا تر شد نماز هایم چرا که به قول شهید اوینی:نماز سفر اسمان است و سفر اسمان را باید با دل بروی...پس من هم خسته از هیاهوی دنیا سجاده ام را پهن می کنم و نماز دلدادگی می خوانم به یاد نمازهای خالصانه ی مردان بی ادعا......وخیلی زیباست که حتی با یک گناه یک هفته عذاب وجدان می گیرم.راستش کمی نوشتن برایم سخت شده وبیشتر دوست دارم در عملشان ثابت قدم باشم.وتو دنیایی که می تونم هر جوری که بخوام باشم انسان کاملی باشم.وهمه ایناها رو گفتم که بگم صحبت هایتان معجزه می کند.به قول خودتان امیدوارم که همیشه شما رابر قلل کمال و سعادت ببینم.ارزو می کنم غرق باران شوید چو بوی خوش یاس و ریحان شوید چو یاران مهدی شمارش کنند دعا می کنم جز انان شوید.ودر اخر چه زیبا گفت شهید بزرگوار محسن حججی:اسمان فرصت پرواز بلندی است قصه این است چه اندازه کبوتر باشی.
شاگرد کوچکتان:جعفری التماس دعا
یادم است روزی یکی دانش اموزانتان ماه تولدتان را پرسید وشما هم فرمودید شهریور.نمی دانم در چه تاریخی از این ماه خداوند چنین انسانی کامل وفوق العاده مهربان و دلسوز را افرید تا امروز من سعادت تبریک گفتنش را داشته باشم .چون تاریخش را نمی دانستم امروز یعنی اول شهریور این پیام را دادم.امیدوارم که تبریک وعذر خواهی بنده را بابت دقیق ندانستن تاریخ پذیرا باشید.
اما اکنون به جای دستانم
دو بال طلائی می خواهم
تا در زیبا ترین ماه تقویم
برای ستاره باران کردن ماه تولدتان
تا آسمان پرواز کنم و به روی ماه بنویسم
تولدتان مبارک
باور کنید ماه هاست زیباترین جملات را برای این ماه کنارمی گذارم
حالا اما همه جملات فرار کرده اند
همینطور بی وزن و بی هوا آمدم بگویم
خیلی دوستتان دارم تولدتان مبارک.
از خداوند منان برایتان ارزوی طول عمر با عزت .وبهترین ارزوها را برای شما و خانواده محترمتان دارم.وامیدوارم در زیر سایه حضرت حجت سالم وسلامت و در کمال سعادت و رستگاری باشید.
دوستتان دارم
کاری به محبوب و خاص بودنتون بین بچه ها ندارم
کاری هم به دلتنگی ندارم ولی خانم صادق راد واقعا وضعیت قران بچه ها خیلی افت کرده
حتی ماهم ک دوسال به شیوه شما یاد گرفتیم قران بخونیم الان یادمون رفته
معلم قرانمون بلد نیست درس بدع فقط به فکر مسابقات و ایناست ،خیلی وقتام سرکلاس نیست بیشتر اوقات بیکاریم
خانم به فکر ما باشین ا لاقل پیشنهاد کنین یه معلم بهتر بیارن ک بچه هایی ک هنوز تو مدرسه ان بتونن پیشرفت قرانی کنن
چون حسابی افتضاح شده
مخصوصا هفتمایی ک جدید میان
خانم صادق راد بنظر من دیگه به واحد دوازده بر نگردین دیگه مدرسه امام رضا اون مدرسه ی سابق نیست اون حالو هوای امام رضایی رو نداره
شبیه هر مدرسه ای هست جز امام رضا
بنظرم اگر برگردین حالتون بدتر میشه
ولی ای کاش میشد یروز ما نهمیا ببینمتون
خیلی دلمون براتون تنگ شده خیلی زیاد
دلم تنگ شده براتون
کاری به محبوب و خاص بودنتون بین بچه ها ندارم
کاری هم به دلتنگی ندارم ولی خانم صادق راد واقعا وضعیت قران بچه ها خیلی افت کرده
حتی ماهم ک دوسال به شیوه شما یاد گرفتیم قران بخونیم الان یادمون رفته
معلم قرانمون بلد نیست درس بدع فقط به فکر مسابقات و ایناست ،خیلی وقتام سرکلاس نیست بیشتر اوقات بیکاریم
خانم به فکر ما باشین ا لاقل پیشنهاد کنین یه معلم بهتر بیارن ک بچه هایی ک هنوز تو مدرسه ان بتونن پیشرفت قرانی کنن
چون حسابی افتضاح شده
مخصوصا هفتمایی ک جدید میان
خانم صادق راد بنظر من دیگه به واحد دوازده بر نگردین دیگه مدرسه امام رضا اون مدرسه ی سابق نیست اون حالو هوای امام رضایی رو نداره
شبیه هر مدرسه ای هست جز امام رضا
بنظرم اگر برگردین حالتون بدتر میشه
ولی ای کاش میشد یروز ما نهمیا ببینمتون
خیلی دلمون براتون تنگ شده خیلی زیاد
اگه نباشن
نه جاشون پر میشه
نه چیزی جاشانو میگیره.....
دقیقا مثل شما
جولان گه افکار تو باشد تو نباشی
دوستدار ابدیتان.
استادم سلام.تسلیت عرض می کنم ایام سوگواری سالار شهیدان رو به شما.
می خواستم در این روزها وثانیه ها تقاضایی کنم که از هم سن وسال هایم و بنده حقیر در کنار ذهنتان یادی کنید.
استاد دعا کنید تا جوانان حسینی باشیم .دعا کنید تا حسین زمانمان را بشناسیم.دعا کنید که نکند ناگهان حواسمان از حسین زمانه مان پرت شود .دعا کنید که این لبیک یا حسین ها تبدیل به لبیک یا مهدی شود.دعا کنید تا تبدیل شویم به بی قراران ظهور .دعا کنید تا شویم بیتابان واقعی ظهورش.دعا کنید که حسین زمانمان را تنها نگذاریم.دعا کنید تا....
اقا جان این همه سال بس نیست .....
اه اقا نگرد نیست بخدا ۳۱۳ نفر یار هم نیست (الهم عجل الولیک الفرج)
و در اخر که همیشه شما در ذهن و قلب من هستید.وهمیشه دعا گویتان هستم.
چه زیبا گفتند یکی از علما:خوشا به حال کسی که وقتی به او فکر می کنی یاد خدا می افتی.درست مثل شما.
چه زیباست چنین فردی مثل شما در زندگیت هست که هرگاه به او فکر می کنی چند برابر به یاد خدا و امام زمانت می افتی.
تعریف من از عشق همان بود که گفتم در بند کسی باش که در بند حسین است.
التماس دعا
دعاگوی همیشگیتان .شاگرد کوچکتان.
استاد سلام.
امروز اول مهر درمیان تمام خنده ها به یاد خاطرات باشما افتادن بهترین اتفاق است.امروز تشریف نداشتین که با ان روسری و دسبند سبز وسارافن مشکی بیایید سر صف.تنها می خواهم بگویم شاید در کنار هم نستیم اما هیچ گاه سخنان ارزشمندتان که بارها گفتم حتی سلام گفتن هایتان هم برای خود درسیست را فراموش نمی کنم.وبه شما قول می دهم که تمام انها را انجام می دهم.استاد می خواهم بگویم خیلی سخت است انتظار کشیدن کسی که باید همه انتظارش را بکشند.انتظاره سخت نیست چرا که سختی هایش را دوست دارم اما غریب بودنش سخت است.خیلی سخت.شب و روز های محرم دارد می گذرد ومن دلم می خواهد بگویم که چرا باید انقد امام زمانم غریب باشد؟.چرا یادمان می رود؟چرا وقتی واقعه کربلا این روز و شب ها مرور می شود یکی نیست که بگوید :بخدا حضرت مهدی غریب است.بخدا تنهایش گذاشتیم.این روزها همه می گویند کاش اون زمان بودیم و در رکاب امام حسین می جنگیدیم.درسته اما الان من اصلا نمی فهمم.چرا الان که هستیم کاری نمی کنیم.؟نمی دانم استاد ایا واقعا خوابیم یا خود را به خواب زدیم............
استادم دعا کنید تا در انجام وظایفمان کوتاهی نکنیم.چرا که به قول خودتان مامور به انجام وظیفه ایم.
(اقا شرمنده ایم
از بس که گنهکاریم از انجا که دعا نمی کنیم بیایی از اینکه در مظلومیتت شریک نیستیم وخیلی چیز های دیگر......
ما چیزی در دست نداریم.....
اما اقا جان ما کوفی نیستیم...بیا اقا.جهان در انتظار توست.)
الهم عجل الولیک الفرج.
شاگرد کوچکتان. التماس دعا
وای بر من .......
جوابم می دهی باجان
همین جان گفتنت عشقم
هـوایی می کنـد دل را
استادم شاید عشق ان نیست که به هم خیره شویم
عشق آن است که هر دو به یک سو بنگریم.
اگر حال معنای عشق را درک کرده ام به برکت وجود شماست.مهربانم.
راستش خیلی دوست داشتم تا بتوانم نشان دهم که تا کجا دوستتان دارم .چرا که همیشه در جستجو هستم اما نمی توانم راهی بیابم......اما می دانم و مطمین هستم که نه ابهای بسیار می توانند اتش عشق بین من به شما را فرو نشانند ونه سیل ها قادر به غرق کردن انند.
پس همیشه به یادتان هستم.امیدوارم که همیشه سالم وسلامت و در کمال رستگاری ببینمتان.
دعا گوی همیشگیتان.
دختر نازنینم از محبت خالصانه ات بی نهایت سپاسگزارم
اما عزیز دلم بعنوان کسی که برای یکایکتان تنها سعادت را می خواهم نکته ای لازم به تذکر است
من در تمام سالهای عمرم به افراد زیادی عشق ورزیدم پدر مادر خواهر برادر و خانواده و دوستانم و این عشق را ودیعه ای الهی می دانم که در وجود ما انسانها قرار داده
اما من در کنار این عشق ورزیدنها یک چیز را نادیده گرفتم عشق ورزیدن به خالق عشق را عشق ورزیدن به کسانی که خدا بعنوان مخلوقات بی عیب و نقص برایم خلق کرده بود
من خدا را و ائمه را دوست داشتم اما عاشقی کجا و دوست داشتن کجا
من زمان زیادی را از دست دادم و دلم نمی خواهد شما اشتباه مرا تکرار کنی از خود خدا بخواه قلبت را از عشق خود ش و تنها خودش لبریز کند آنگاه لذت عشق واقعی را خواهی چشید که با هیچ عشق زمینی برابری نمی کند
عشق به پدر و مادر و خانواده و همسر نیز جزء دستورات الهی است آن ها هم لازمه زندگیند
اما مجددا تکرار می کنم از خود خدا عشق فنا ناپذیرش را بخواه
چه زیباست این شعر که درباره خدا می گوید
دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن مداوا کردنش با من
برایم دعا کن که سخت محتاج دعاهایت هستم برایم از خدا بندگی خالصانه بخواه
دوستدار همیشگیت صادق راد
راستش نمی دانم چه بگویم به جز فکر کردن به سخنان ارزشمندتان و عملی کردنشان اما خوب وظیفه خود دانستم تا تشکر کنم از توجه وتذکر به جا شما .وتنها می خواهم در تایید صحبت های شما بگویم
(خدایا) هرکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
و در انتها ابتدا برای شما استاد بزرگوارم وتمام بندگان ودراخر برای خودم که همواره شرمنده اش هستم بندگی خالصانه و عاشقانه را از اعماق وجودم می خواهم.
ارزومند ارزوهایتان هستم استاد.
دعای گوی همیشگیتان.شاگرد کوچکتان
التماس دعا
استادم سلام قبل از هرچیز باید بگویم چند هفته ای است که برایتان متنی نوشتم اما متاسفانه به دلایلی که نمی دانم نشر داده نشده و هنوز در حال برسی است.اما خوب از شما عذرخواهی می کنم.اما استادم بعد از خواندن نوشته با ارزشتان نمی دانم چه بگویم تنها جز اینکه به انها گوش می کنم واز همه مهمتر به ان عمل می کنم.اما وظیفه خود دانستم تا تشکری داشته باشم ازتون بابت تذکر درست و بجا شما.باید بگویم که صحبت هایتان مانند همیشه بسیار تاثیرگذار و کاملا درست است چرا که بعد از خواندن متنتان وبعد از یک روز کامل به ان فکر کردن تمام ثانیه های زندگی ام از ان روز به بعد دارد با خدا سپری می شود واز همه برایم جالبتر این است که این روز ها هر چه از او خواستم اگر به صلاحم بوده اجابت کرده راستش از شدت لطف بی کرانش که متاسفانه کمی دیر متوجه شدم شرمنده اش هستم و تنها دوست دارم که دیگر تنها تنها بندگی اش را کنم چرا که او خیلیییی بزرگ است.مثل این است که خدا منتظر یک اشاره از سوی من بوده تا....
اما استادم راست می گویید وتمام صحبت هایتان را با تمام وجودم احساس کردم.وشاید بهتر است وصف حال وهوای این روزهایم این گونه برایتان بگویم :(خدایا) هرکس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند وعیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هردو جهان را چه کند.
وازهمه ایناها گذشته می خواستم بهتون بگم که برام خیلی جالبه که این صحبتها وبیان اعقایدم را جای کس دیگری چون خدایم وامام زمانم وشما نمی توانم بگویم.شاید در بعضی موارد گمنامی بهتر باشد و شاید برای این است که می توانم به شما بگویم چرا که شما جرقه اول تمام این اتفاقات را در درونم زدید.و دراخر برای شما بهترین استادم و برای تمام بندگان خدا و برای خود سر تا پا گناهم از خداوند ارزوی لیاقت بندگی عاشقانه وخالصانه را خواهانم
دعاگوی همیشگیتان.شاگرد کوچکتان
امیدوارم که حالتان خوب باشد .راستش امروز موضوعی که در مدرسه توجه هم را به خود جلب کرد را می خواهم برایتان بگویم.
استادم طبیعی است که می گویند هرکه را دوست داشته باشی کم کم مانند او می شوی.خیلی برایم جالب است بعضی از دانش اموزان حرکات و رفتارشان مانند دبیرانی که به انها علاقه دارند شده.امروز با دیدن ومواجه شدن با چنین موضوعی به یاد علاقه خودم به شما افتادم.امروز تصمیمی با خود گرفتم تا هم خدایم راضی باشد هم شما.وان این است که بهتر است بیایم عشق مشترکمان یعنی حضرت فاطمه زهرا(س)را الگوی خود قرار دهم.چرا که به یاد صحبت ارزشمندتان می افتم که می فرمودید همیشه بزرگ فکر کن .وحال با خود می گویم شاید بتوانم درس هایی به اندازه درک خودم را از بی بی حضرت زهرا بگیرم.چرا که یادم است به یکی از دانش اموزان گفته بودید حضرت زهرا را الگوی خود قرار دهد وشاید امروز من اگر چنین سعادتی را داشته باشم بتوانم به صحبت کسی که خیلی دوستش دارم (یعنی شما)عمل کنم.نمی دانم گفتنش درست است یا نه اما خوب تمام تلاشم این است که بنده مورد قبول خدایم و دختری مورد قبول حضرت مهدی و شما باشم.
التماس دعا/دعاگوی همیشگیتان/شاگرد کوچکتان
امیدوارم که حالتان خوب باشد وتمامی لحظات زندگیتان در کمال رستگاری و ارامش سپری شود.وطاعات وعباداتتون در ایام عاشقی محرم وصفر قبول درگاه باری تعالی قرار گیرد.استادم چند روزی است که می خواهم برایتان بنویسم اما شاید جذابیت موضوع وکرم ومهربانی وصف نشدنی اقایم اباعبدالله حسین را نمی توانم بر روی کاغذ بیارم واین از کوچکی من وبزرگی اقایم هست اما نمی توانم به شماهم نگویم.
وقتی پرچم گنبد حضرت عباس رو به مدرسه اوردند نمی دانید چه گذشت به دل اشوب من ان روز .تنها می توانم بگویم که قلبم به شماره افتاده بود وبی تاب تر ازهمیشه شده بودم ودرست مانند کسی بودم که پدرش را بعد 15 سال ملاقات میکند.مداحی که درحین حمل پرچم گذاشته بودند هم شاید حرف دل من را می زد که میگفت(میادخاطراتم جلوی چشمام من اون خستگی توراهو می خوام....اه حسرت توسینمه و میباره چشمام به پای غمت این غم کم نیست لیاقتشو ندارم اقا بیام حرمت.....)اما استادم تنها ذکری که ان لحظه بر زبانم جاری بود الهم عجل الولیک الفرج بود که خودم وقتی به ان روز فکر می کنم برایم خیلی جالب است.اما می خواهم بگویم که دعاگویتان حتی در ان لحظه هم بودم.اما واقعا وصف ان روز برایم خیلی دشوار است اما نمی توانستم از گفتنش به شما خودم را منع کنم.
درضمن همیشه احوال پرستان از دوستان وکادرمحترم دبیرستان هستم .استادم بنده رو از دعای خیرتون فراموش نکنید.التماس دعا
دعاگوی همیشگیان.شاگرد کوچکتان
هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه های خاطرات نخواهد شست.
دوست داشتن خوبان همیشه گفتنی نیست
گاه سکوت است وگاه نگاهی مهربان گاه دعا از دل وجان
یا صاحب الزمان
بلد نیستم برایت عاشقانه بگویم اقا جان!!ولی.....
تمام مهر های جمکران را بوسه خواهم زد که شاید ردی از پیشانیت سهم لبم باشد.
حق الناس یعنی؟گناه من که ظهور اقا را به تاخیر انداخته و عاشقان ان حضرت نمی توانند روی ماه یوسف زهرا را ببینند.اقا جان تلخ است غربت,درد است تنهایی در این راه ......ولی همانقدر شیرین است که این غربت بوی شما را می دهد وچه درد شیرینیست انتظار دیدنتان.
استادم این عید رو به شما تبریک عرض می کنم و دعا می کنم که جز یاران واقعی اقا امام زمان (عج)باشید.به قول خودتان:ارزو می کنم غرق باران شوید چو بوی خوش یاس و ریحان شوید
چو یاران مهدی شمارش کنند دعا می کنم جز انان شوید
از شما بی نهایت ، بی نهایت ، بی نهایت سپاس گزارم که راهنمایی کرده و باعث شدید به دبیرستان علوم و معارف شهید مطهری بروم. دبیرستان بسیار عالی است ... به همه دوستانی که این پیام و میخونن توصیه میکنم حتما حتما حتما به این جا بیان . عالیه
تقصیر یوسف نیست که دلبر به دنیا امده
نفسم بند نفس های کسی هست که نیست بی گمان در دل من جای کسی هست که نیست
استادم سلام.امیدوارم که حالتان خوب باشد.استادم سه ماه از سال اخری که در در دبیرستان هستم گذشت.ودو سال وسه ماه است که دلتنگتانم.راستش حتی دلم برای استرس های سر کلاس.یخ زدن دست هایم هنگام نگاه کردن کتاب ها وپرسش لغت ها.امتحان گرفتن هایتان .برگه ها بالا گفتن هایتان.رو میز زدن هایتان وشعر خواندن هایتان.امتحان شفاهی های قبل ترم.گریه کردن هایم برای اشتاباهات برگه ام هم تنگ شده.یادش بخیر اولین پرسشی که داشتید تو دور دوم کلمه (ما)که می شود انچه را گفتم (از)واولین امتحان کتبی که گرفتید چهار لغت اشتباه داشتم.یادش بخیر.گاه چه زود دیر می شود.استادم دلم برای مدرسه ای که دبیر قرانش شما بودید خیلی تنگ شده.دلم برای زمان هایی که بچه ها وقتی در کنارتان بودند ارام بودند خیلی تنگ شده.دلم برای روزهایی که مدرسه در کنار شما شاد وپرانرژی بود تنگ شده.چه بگویم که هر چه بگویم باید از دلتنگی بگویم.اما این اطمینان خاطر را به شما می دهم که در نبودتان تمام تلاشم براین این است که بر کارهایی که باید بکنم کوشا باشم . امیدوارم که همیشه سالم وسلامت باشید.محتاج دعاهای خالصانه تان هستم.
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
التماس دعا
دعا گوی همیشگیتان
نازنینا
تو چرا بی خبر از ما شده ای
خوبین ؟ دلم خیلی براتون تنگ شده ... خانم راستشو بخواین انسان بودن کار سختیه خیلی سخت .
با اومدن به رشته معارف و خوندن درسی به نام اصول و عقاید با مهم ترین سوال زندگی هر فرد آشنا شدم ... آشنا بودم ولی چون نتیجه ای نگرفته بودم ولش کردم اما حالا ، یه جورایی که نه اصلا نمی فهمم چی به چیه ... امید وارم منظورم و درست منتقل کرده باشم ، توی هدف خلقت انسان و جهان افراد خیلی بزرگی هستن که با یک عالمه دانایی هیچی نمی دونن ، من که جای خود دارم ... اما دارم سعیمو می کنم . خیلی سرعتش کنده اما این دفعه بی خیال نمیشم . در واقع اصلا نمیشه بیخیال شم ...
اما خانم من یه مسیر مستقیم دارم و هزاران هزار مسیر انحرافی که در بعضی جاها خیلی شبیه به راه مستقیم اند ... خانم راه هایی که مستقیم نیست همه سهل و بسیار لذت بخش اند اما راه مستقیم در ظاهر سختی داره .....
نمی دونم اسم حرفایی که زدم رو بشه بهانه گذاشت یا نه اما لطفا شما یک نفر حد اقل قبول کنین سخته حد اقل وقتی هنوز اولشی خیلی سخته ... قبول کنین نوجوونی مث من میتونه خیلی بد بشه اما هیچ کس به خاطر خوب بودنش ازش تشکر نمی کنه .... آیا وظیفمه خوب باشم ؟ نمی دونم .... خلاصه بگم خانم متاسفانه یا خوش بختانه دوباره به یک آگاهی رسیدم که مسئولیت های زیادی رو به دنبال خودش داره .... اولین بار توسط شما و حالا توسط دبیرستان شهید مطهری .
این چند خط گوشه ای از هزاران درد و دلی است که میخواستم با شما بکنم اما خودم فرصت آنرا از خود گرفتم و شما چه قدر زود خواستید که من رشد کنم ، با این فکر مرا از نعمت وجودتون برای یک عمر بی بهره کردید ...
راستی هنوز در حال تلاش برای وفای عهدم به شما هستم .
دوستتان دارم نازنینم
.امیدوارم حالتان خوب باشد.دلم برایتان خیلییییی تنگ شده. برای دیدار شما هنوز هم بی تاب ترینم.یادتان زیباست ببینید اگر خودتان در کنارم بودید چه غوغایی می شد.
برایم دعا کنید
اجابت مهم نیست
نیاز من به ارامشی است که بدانم که شما به یاد منی.
بهترین ها را برایتان ارزو می کنم.
امیدوارم که حالتان خوب باشد دلم برایتان خیلی تنگ شده وتنها می نویسم که بگویم که از صمیم جان دوستتان دارم چرا که به قول یکی از بزرگان عشق حسی است گذرا و نقطه اوجش زمانی کوتاه است اما دوست داشتن همیشگیست وروز به روز قوی تر ومحکمتر می شود.استادم نمی گویم عاشقتانم یا دوستتان دارم بلکه می گویم مراقب خودتان باشید.
ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا
از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است
دعا گوی همیشگیتان
تو را در دل
دل را در موقع تپیدن
و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت
سکوت را درشب
شب را در بستر
و بستر را برای اندیشیدن به خاطرتو دوست دارم
من بهار را به خاطر شکوفه هایش
زندگی را به خاطر زیبائیش
و زیبائی اش را به خاطر تو دوست دارم
من دنیا را به خاطر خدایش
خدایی که تورا خلق کرد دوست دارم..
تاري از موي سر تو بشکسته مباد
فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم
که خیلی دوستت دارم
دلم برای گذشته ام تنگ شده:)..
فقط ميشود يک جور خاصي دوستشان داشت
بعضي آدم ها اصلا براي اين نيستند
که براي تو باشند يا تو براي آن ها...
اصلا به آخرش فکر نمي کني
آنها براي اينند که دوستشان بداري!
آن هم نه دوست داشتن معمولي نه حتي عشق
يک جور خاصي دوست داشتن که اصلا هم کم نيست
اين آدم ها حتي وقتي که ديگر نيستند هم
در کنج دلت تا ابد يه جور خاص دوست داشته خواهند شد...
طنین شعر نگاه تو در ترانه من
به من آوریدآخرصنم گریزپارا
به ترانه های شیرین به بهانه های زرین
بکشیدسوی خانه مه خوب خوش لقارا
اگراوبه وعده گوید که دمی دگربیایم
همه وعده مکرباشد بفریبداوشمارا
اغاز ماه پر خیر وبرکت رجب رو بهتون تبریک می گم.به شمایی که از کنار شما بودن معرفت این ماه را درک کردم.از کنار شما بودن استغفار کردن در این ماه را اموختم.از کنار شما بودن بندگی کردن خالصانه در این ماه را اموختم.استاد بزرگوارم ازتون می خوام که لطفا بنده رو در کنار تمام دعاهای خالصانه وعاشقانه تان یاد کنید چرا که بدجور محتاج دعاهایتان هستم.درضمن باید بگم که مثل اینکه دعا کردن برای شما در همه حالات بر من واجب شده.حالا اگر واقعا هم واجب شود هم که باعث خرسندی من است .خیلی جالب است برایم که هروقت به یادتان می افتم به یاد کسانی می افتم که همیشه باید به یادشان باشم.اصلا مگر می شود شبی خوابید وبه یاد خدایت نباشی .مگر می شود به یاد امامت نباشی.مگر می شود به یاد شهدا نباشی.اصلا مگر می شود.گفتم شهدا یاد راهیان نور یا بهتره بگم راهیان عشق هفته پیش افتادم.جاتون خییییلییییی خالی بود .دو جا عجیب به یادتان بودم یکی شلمچه ودیگری معراج شهدای اهواز.الا نم که یاد اونجا می افتم اشک هایم سرارزیر می شود .اما حال از همه این ها گذشته دلم برایتان خیلی تنگ شده.ودر اخر هم اروزمند ارزوهایتان هستم اما حال برایتان از خداوند منان سعادت فیض بردن کامل از این ماه پرخیر وبرکت را خواستارم.وارزومند چشیدن طعم شیرین بندگی عاشقانه وخالصانه هر روزه برایتان هستم البته که مطمین هستم که هر روزتان این طور هست.
استادم منو از دعای خیرتون لطفا فراموش نکنید .دعاگوی همیشگیتان:شاگرد کوچکتان
امیدوارم حالتون خوب باشه.خانم دلم براتون خیییییلییییی تنگ شده.
شاید یه نفر تنها دلخوشی و راه ارتباطش همین نظرات باشه
امیدوارم منو یادتون باشه
منکه هنوز هم به یادتونم
شبا با یاد شما میخوابم
هنوز هم اون نامه ای که روز آخر دادین رو رو دارم و میخونمش
اون تار موی روش هم با همه کوچیکی آش کلی خاطره داره
من همه هدیه هایی که بهم دادین رو نگه داشتم
کاش شما هم انگشتری که تو حرم بهتون دادم داشته باشید
دلم براتون یه یذره شده
هنوز هم در میان جمع ام و دلم جای دیگر است
ذهنم جای شماست
یعنی میشه منو یادتون باشه؟؟
هنوز هم با دیدن بهاره رهنما یاد شما میفتم
دوستون دارم
آنان که خاک را به نظر کیمیااااااااااا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند؟
خانووووم صادق راااااااااااااااااد خوبین؟ چ خبرا؟
همش از درد فراق و غصه حرف میزنن گفتم من این بار ی خاطره ای بگم ک هنوزم ک هنوزه یادش میفتم خندم میگیره...
جونم براتون بگه که من کلاس هشتم بودم، امتحان قرآن داشتیم...من و دوستم به خواسته ی یکی از بچه ها صندلیمونو عوض کردیم و اون زنگ رفتیم ته کلاس نشستیم...همه مشغول خوندن قرآن و تمرین و این کارا بودن ی دفه خانم صادق راد گفتین: بچه ضعیفا دستاشون بالا...این دوست منم که قرآنش ضعیف بود دستشو برد بالا...بعد یه دفه شما، نگاش کردین گفتین تو جدیدی؟حالت خوبه؟تب نداری؟...
دوستم فک کرده بود شما میگین بچه هایی ک قرآنشون ضعیفه دستاشونو بالا ببرن ولی شما گفته بودین بچه هایی ک جدید اومدن دستاشون بالا...این بیچاره محول الاحوال شد...اصن موند ی لحظه...تا چن ساعت حالش بد بود طفلکی...خیلی دلم براش سوخت...خیلی بدجور ضایع شد...گناه داشت...خجالت کشید...خخخخخخخ
ولی خدا خیرتون بده خانم صادق راد جونم این کارتون تو ی لحظه اتفاق افتاد ولی اثرش تا الان جاری و ساری و باقیه
و یادش میفتم خنده م میگیره ...
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرين و آفرين و دعا در گلو شكست
تا آمدم كه با تو خداحافظي كنم
بغضم امان نداد و خدا..... در گلو شكست...
التماس دعای فرج و شهادت...برام دعا کنید خاااااااااااااااانوووووووووووم:)