محمدصادق دهنادی، کارشناس رسانه و رئیس فرهنگسرای معرفت در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) درباره سیاستهای سینما و تلویزیون در حوزه خانواده اظهار کرد: در جهان امروز دو تفکیک در حوزه رسانه صورت گرفته است؛ قسمت اول این تفکیک به محتوا و ارزش هنری و تکنیکی مربوط میشود. در این حوزه نیز معمولاً نویسندگان، هنرمندان صاحب نظر هستند. بخش دوم این تفکیک نیز به مدیریت رسانه بر میگردد. در این قسمت ما بیش از اینکه به بافت یک محصول رسانهای نگاه کنیم به دنبال این هستیم که ببینیم رسانه با تمام امکاناتی که در اختیار دارد در خدمت چه جریانی است. درباره این موضوع در یک دهه اخیر بحث اقتصاد «توجه» نیز مطرح شده است.
وی افزود: در این شکل از اقتصاد، توجه میشود که رسانه تا چه حد قادر است در جلب یا سلب توجه مردم درباره موضوعات مختلف موفق عمل کند. مقدمهای که عرض شد بهانهای بود تا بگویم فرهنگ ایرانی چون یک فرهنگ خانوادهمدار است طبیعی است که در سینما نیز بحث خانوادهمداری وجود داشته باشد. این نکته هم امری نیست که فقط ما به آن تاکید داشته باشیم، بلکه در دنیا، سینما و تلویزیون ایران به عنوان رسانهای خانوادگی شناخته میشود.
این کارشناس ادامه داد: ویژگی فوق (سینمای خانوادگی) به واسطه مدیریت حاکم به رسانه حاصل نشده است، بلکه به خاطر فرهنگ حاکم به اندیشه نویسندگان و فیلمسازان به وجود آمده، در حالی که به دلیل برنامهمدار نبودن در حوزه خانواده نتوانستهایم در سینما و تلویزیون عملکرد مثبتی داشته باشیم، برای همین است که مباحث مهمی چون دیدگاههای مقام معظم رهبری در خانواده، جایگاه زن در تفکر اسلامی، عفاف و حجاب، خانواده و مدرنیته، خانواده و رسانه، کسب و کار حلال و ... در محصولات رسانهای ما پایگاه مناسبی ندارد.
وی در پاسخ به این سوال که کیفیت استفاده ما از مدرنیته در زندگی خانوادگی به چه شکل است، چنین توضیح داد: اصولاً فراگیر شدن رسانهها در سراسر جهان سبب شده که مدرنیته در جامعه ایرانی هم نمود پیدا کند، زیرا رسانههایی چون ماهواره و سینمای غرب هر کدام با تمام قوا در حال اشاعه سبک زندگی خود هستند. حتی در داخل کشور نیز برنامههایی وجود دارند که به تقلید از برنامههای غربی سعی در اشاعه زندگی مدرنیته در جامعه را دارند. برای صدق گفتارم مثالی میزنم. دو سال پیش سریالی با نام «هفت سنگ» در ایام ماه مبارک رمضان روی آنتن رفت، این سریال به تقلید از مجموعهای آمریکایی ساخته شد که در آن سبک زندگی غربی تبلیغ میشد؛ البته کارگردان در آن کار سعی کرده بود که شکلی ایرانی از تولید خود را ارائه دهد، اما به عقیده من این اتفاق به این دلیل که اصل و ریشه آن برگرفته از فرهنگی دیگر بود در سریال «هفت سنگ» جا نیفتاد.
کپیبرداری الگوهای غربی در سینما و تلویزیون
وی در پاسخ به این سوال که نگاه به معضلاتی چون خیانت یا مثلثهای عشقی در تولیدات نمایشی به چه نحو بوده است، این گونه توضیح داد: متاسفانه چون ما در سینما و تلویزیون دارای سیاستگذاری منسجم و آگاهانه نیستیم، تولیداتمان بیش از آن که منبعث از فرهنگ و ادبیات داخلی باشد، وامدار ادبیات و محصولات خارجی است؛ بنابراین رواج چنین ضدارزشهایی که به هیچ وجه در سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی جایگاهی ندارد در تولیدات داخلی، دور از انتظار نیست. این رویکرد شرایطی را به وجود آورد که من از آن به عنوان ولنگاری فرهنگی نام میبرم.
این کارشناس رسانه به توضیح فوق اضافه کرد: وضعیتی
که از آن به عنوان ولنگاری نام بردم ادامه پیدا خواهد کرد، مگر اینکه تولید کنندگان
و فعالان فرهنگی و هنری به قصههای ملی خودمان توجه جدیتری داشته باشند. مطلب دیگر
اینکه ما باید به مدیریت و جریانسازی رسانه به عنوان یک علم ایمان بیاوریم.
یک مشکل اساسی ما نبود افراد متخصص حوزه رسانه در جایگاههای مرتبط رسانهای است. به خصوص در رسانه ملی ما دچار مهندسزدگی هستیم و در سایر رسانه دچار سیاستزدگی. به عنوان یک دانشجوی مدیریت رسانه معتقدم تا زمانی که مهندس برق و دکتر فلسفه و فلان تحصیل کرده علوم سیاسی، رسانههای ما را راهبری میکند؛ قطعاً انتظار مدیریت علمی بر رسانهها قابل تحقق نیست. وقتی بحث رسانه استراتژیک مطرح میشود ما باید حجیت و مشروعیت علم را در این زمینه بپذیریم در غیر این صورت همین اتفاقی که میبینید در عرصه رسانهها تکرار میشود، فلان مدیر از معاونت به شبکه و از شبکه به معاونت و از مرکز به بخش منتقل میشود، در این محیط شما با چه حجتی به دنبال اتفاق و رویداد جدید هستید؟
دهنادی در تکمیل توضیح فوق اضافه کرد: مطلب دیگر
اینکه در جامعه فرهنگی ما تقلید از اندیشههای
غربی به شدت رواج پیدا کرده است، بنابراین محصولات داخلی ما نیز تحت تاثیر اندیشههای
بومی و اسلامی تولید نمیشود، زیرا سازنده و نویسنده تولیدات مورد نظر به موضوعاتی
رجوع میکند که در دانشگاه آموخته است. این گفته در حقیقت به این معناست که ما در
مباحث آکادمیک دانشگاههایمان نیز به شدت غربزده هستیم؛ ویژگی که باعث شده، تفکر
حاکم بر جریانات هنری هم تحت تاثیر همین خصیصه باشند و نتیجه نهایی آن نیز اصغر
فرهادی شود. فیلمسازی که نهایت فیلمی که میسازد «درباره الی» است.
فیلمهایی چون «درباره الی»؛ حاصل سینمایی غربزده
این کارشناس رسانه متذکر شد: وقتی از اصغر فرهادی و فیلمهایش به عنوان مثال نام بردم منظورم به هیچ وجه به خوب یا بد بودن فیلمهایش مربوط نمیشود، بلکه اصول و معیارهای جمهوری اسلامی را مد نظر دارم که در کارهای این هنرمند که جایزه اسکار و کن نیز گرفته، وجود ندارد. مطلب دیگری که میخواهم در این بحث مطرح کنم این است که ما مراکز رسانهای استراتژیک یا نداریم یا اینکه این مراکز کارشان را درست انجام نمیدهند، در غیر این صورت معیارهایی که مراکزی چون حوزه هنری سازمان تبلیغات به هنرمندان خود ابلاغ میکرد، وضعیت نامناسب امروز را نداشت. بهترین گواهم نیز برای این رویکرد نامطلوب حوزه هنری حمایت این سازمان از فیلمی به نام «یک حبه قند» به عنوان الگوی خانواده ایرانی بر میگردد، در صورتی که این کار تنها تبلیغ خانواده یزدی است که هیج نشانی از تفکر و اندیشههای امروزی در خود ندارد.
وی در انتهای سخنانش تاکید کرد: نیاز فعلی ما در حوزه رسانه بیش از آنکه نیازمند شعار و سفارش باشد، نیازمند کارهایی است که الگوی جمهوری اسلامی در آن تبیین بشود. اتفاقی که اگر رخ دهد، موضوعاتی چون جایگاه زن در خانواده و اجتماع، داشتن فرزندان زیاد، رفتار همسران در خانواده و ... نیز به خودی خود حل میشود، اما همان طور که گفتم به دلیل وجود مدیران غیر متخصص در این حوزه، رسیدن به اهداف توضیح داده شده قابل دستیابی نیست، البته ما استثناهای مثبتی هم در سینما و تلویزیون داشتهایم، اما هیچ گاه نمیشود به روی تکموقعیتیها حساب باز کرد. برای نمونه در دوران سازندگی سریالی با نام «عقیق» ساخته شد که به نظرم کاری در خدمت فرهنگی سازندگی بود، اما نظیر چنین کارهایی خیلی به ندرت در سینما و تلویزیون تولید میشود.