کد خبر: 3550359
تاریخ انتشار : ۱۳ آذر ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۳

جهاد فی سبیل‌الله؛ شرط ازدواج شهید «آقاعبدالهی»

گروه جهاد و حماسه: شهید علی آقاعبدالهی از شهدای مدافع حرم اهل بیت(ع) است که پیش از ازدواج، حضور در عرصه مبارزه با دشمنان اسلام و جهاد فی سبیل‌الله را شرط شروع زندگی مشترک عنوان کرده بود.

شیما معصومی،‌ همسر شهید علی آقاعبدالهی در گفت‌وگو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، عنوان کرد: از طریق زن عموی همسرم به هم معرفی شدیم. ازدواج ما سنتی بود و پیش از آن هم همدیگر را ندیده بودیم. بهمن‌ماه سال 91 بود که اولین بار ایشان را دیدم و به صورت رسمی به هم معرفی شدیم. ایشان یک جلسه به همراه مادر و خواهرشان و جلسه بعد،‌ چند روز پس از دیدار اولیه بود که به همراه خانواده به منزل ما آمدند. پیش از اولین دیدار با همسرم، یک جلسه با حضور مادر و خواهران ایشان انجام شد.

وی ادامه داد: محل کار علی سپاه انصار بود. در جلسه‌ای که من و همسرم با هم صحبت کردیم، علی از موقعیت کاری خودش برایم گفت و چندین بار در همان جلسه تلفنش زنگ خورد و مجبور شد جواب دهد. همان موقع گفت که ممکن است در مهمانی یا مراسم عروسی باشیم و من مجبور باشم بروم سر کار. بعدها از من ناراحت نشوی.

به گفته معصومی، علی از نظر مالی خیلی مستقل بود. در جلسه خواستگاری هم گفت که فقط یک موتور دارد و از من خواست که روی پای خودمان بایستیم و مستقل باشیم. معیارها و طرز فکر من و علی خیلی به هم شباهت داشت. من از همسرم توقع ایمان واقعی داشتم. اخلاق خیلی برای من مهم بود. دوست داشتم از نظر مذهبی باعث پیشرفت من بشود. علی رفت و آمد با اقوام را خیلی دوست داشت و من هم همین طور بودم. در کل همدیگر را تایید می‌کردیم.

تصور دیگری از حضور همسرم در جنگ داشتم

همسر شهید در ادامه افزود: در جلسه پیش از بله‌برون که همراه با مادرانمان به پارک رفتیم تا صحبت کنیم،‌ علی گفت که هدفش شهادت است. در این باره با مادرش هم صحبت کرده بود. گفت دوست دارم با کسی ازدواج کنم که در این راه کمکم کند. آن روز من این موضوع را پذیرفتم. تصورم این بود که منظور علی، پیش آمدن جنگ ایران با دیگر کشورهاست. این موضوع را بعدها که علی می‌خواست به سوریه برود به یاد آوردم که علی به من می‌گفت تو آن روز که صحبت کردیم این موضوع را قبول کردی.

وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: من از دوره نوجوانی دوست نداشتم که برای ازدواجم بیش از یک مراسم داشته باشم. با علی هم که در این باره صحبت کردم،‌ پذیرفت. ابتدا خانواده‌ها نپذیرفتند، ولی بعد راضی شدند. مراسم ازدواج ما در 30 اردیبهشت‌ماه سال 92 در یک تالار به‌خوبی برگزار شد. بعد از مراسم قرار بود به خانه خودمان برگردیم تا همه چیز مهیا شود. 24 شهریورماه همان سال بود که یک مراسم به اصطلاح پاتختی در خانه مادرشوهرم برگزار شد که مولودی‌خوانی هم داشتیم و فقط خانم‌ها بودند. جمعی خودمانی و ساده. بعد از آن به خانه خودمان رفتیم.

معصومی همچنین یادآور شد: علی کلاً انسان عجولی بود. در همه زمینه‌ها عجله می‌کرد و می‌گفتند از کودکی این طور بوده است. به همین خاطر مراسم ما به این شکل برگزار شد.

تاکید شهید بر پرداخت خمس

وی عنوان کرد: همسرم در زندگی مشترکی که داشتیم بسیار مستقل عمل می‌کرد و حتی اگر کسی برای ما چیزی می‌خرید و می‌آورد، باید پول آن را پرداخت می‌کرد. اصلا این را که از کسی چیزی به عنوان کمک در اول زندگی قبول کند را نمی‌پذیرفت. نه من و نه همسرم،‌ توقع زیادی از زندگی نداشتیم و افراط نمی‌کردیم. نه به این شکل که همسرم فرد خسیسی باشد، نه؛ به اندازه و به‌جا خرج می‌کردیم.

همسر شهید آقاعبدالهی اظهار کرد: پرداخت خمس از موضوعات مهم و مورد توجه همسرم بود که روی آن تأکید زیادی داشت. حتی در این باره به اطرافیان هم توصیه می‌کرد. گاهی به دیگران می‌گفت که اگر خمس نپردازی به خانه‌ات نمی‌آئیم. برای حساب کردن خمس، از همان آغاز زندگی‌مان همه مایحتاجی را که گرفته بودیم،‌ یکی یکی بررسی می‌کرد و خمس آنها را می‌نوشت.

وی ادامه داد: خیلی اهل رفت و آمد و مهمانی رفتن و مهمانی دادن بود. دوست نداشت رفت و آمدمان یک طرفه باشد. گاهی از دیگران به این خاطر که به خانه ما نمی‌آمدند گله می‌کرد. دیگران هم که اخلاق همسرم دست‌شان آمده بود،‌ به منزل ما می‌آمدند. استدلال دیگران در این باره آن بود که ما بتوانیم جا بیفتیم و در اول زندگی روی پای خودمان بایستیم، ولی علی آنها را متقاعد به ارتباط دوطرفه کرد. خیلی اهل مهمانی رفتن و گردش و تفریح بود

معصومی گفت: علی به ظاهرش خیلی اهمیت می‌داد و همیشه محاسنش مرتب و لباس‌هایش منظم و اتوکشیده بود. حتی هنگامی که به سوریه می‌رفت هم، ریش‌تراش، ادکلن، نخ دندان، گوش پاک‌کن و ... را برایش گذاشتم. خیلی منظم بود.

اصرار بر استقلال در زندگی مشترک

وی تاکید کرد: علی انسان مهربانی بود و بر استقلال داشتن در زندگی‌مان خیلی مصر بود. حتی در دوران بارداری که مشکلات زیادی داشتم، می‌گفت که حتما باید روی پای خودم بایستم. من دیده بودم که وقتی دختری ازدواج می‌کند، مادرش به او سر می‌زند یا مثلا دختران در دوره بارداری به منزل مادرشان می‌روند. ولی این موضوع درباره من اتفاق نیفتاد. اکنون که نیست این موضوع را درک می‌کنم که می‌خواست روی پای خودم بایستم تا در نبود او با مشکل روبرو نشوم.

همسر این شهید مدافع حرم افزود: علی، مادربزرگی داشت که خیلی از ایشان تعریف می‌کرد. پیش از این که من عروس خانواده آقاعبدالهی شوم، مادربزرگ فوت کرده بود. علی همیشه مادر من را که سید هم است، به ایشان تشبیه می‌کرد و احترام خاصی برایش قائل بود و دوستش داشت.

وی یادآور شد: علی، اوایل زندگی‌مان در غذا خوردن هم سخت‌گیر بود. هر غذایی را نمی‌خورد، ولی بعدها بهتر شد. دوست نداشت من به‌تنهایی به منزل مادرم یا اقوام بروم. هفته‌ای یک بار با خودش می‌رفتم و می‌آمدم و این موضوع برایم سخت بود. برای مثال روبروی اولین خانه‌ای که گرفتیم، خانه مادربزرگم بود، ولی اجازه نمی‌داد که به‌تنهایی آنجا بروم. خیلی حساس بود و سخت می‌گرفت. اجازه نمی‌داد کسی برای انجام کارهایم به کمکم بیاید. من تنها دختر خانواده و آخرین فرزند بودم. همین رفتار همسرم باعث شد که پخته‌تر شوم و بتوانم از عهده انجام کارهایم به‌تنهایی برآیم. همه کارهایی که می‌کرد برای همین بود که من به کسی وابسته نباشم. علی آینده را می‌دید. علی به من کمک کرد تا توانایی‌هایم را بشناسم. شاید در همان لحظه ناراحت می‌شدم، ولی الان متوجه می‌شوم که چرا این طور برخورد می‌کرد. در عین حال وقتی مهمان به خانه ما می‌آمد، علی خیلی کمک می‌کرد.

گلایه از برخی سخنان درباره مدافعان حرم

معصومی اظهار کرد: پیش از تولد پسرم، علی شیفت‌های بیشتری را در محل کارش قبول می‌کرد، ولی بعد از تولد امیرحسین، به خاطر علاقه‌ای که به پسرمان داشت، کمتر پیش می‌آمد که شیفت بماند. البته بعضی از ماموریت‌های اجباری را باید می‌رفت. ولی در عین حال عشق بسیاری به خانواده‌اش داشت.

وی افزود: من حتی یک لحظه هم نمی‌توانم از دیدن فرزندم دل بکنم،‌ ولی مدافعان حرم با وجود علاقه‌ای که به فرزندانشان داشتند، این موضوع را پذیرفتند و از فرزند و مادر و پدر که رابطه صمیمی با آنها داشتند گذشتند و این کار،‌ بسیار بزرگ و ارزشمند است. گاهی می‌شنوم که می‌گویند مدافعان حرم برای دریافت پول به سوریه رفته‌اند. این در حالی بود که علی هیچ انگیزه مادی نداشت. ما همه چیز داشتیم. این طور حرف‌ها انسان را آزار می‌دهد.

همسر شهید عبدالهی بیان کرد: دو ماه پس از ازدواج‌مان،‌ من باردار شدم. اگر چه هر دو دوست داشتیم، ولی به عقیده من زود بود. دوست داشتم آن‌قدر وقت داشته باشیم که به تفریحات‌مان برسیم، کمی جا بیفتیم و بعد بچه‌دار شویم،‌ ولی علی می‌گفت که بچه مانعی نیست. علی خیلی منطقی با من صحبت می‌کرد و بعد از اینکه دلایل هم دیگر را می‌شنیدیم،‌ در نهایت من متقاعد می‌شدم. امیرحسین در 11 شهریور سال 93 متولد شد.

وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: من خیلی دوست داشتم به هیئت بروم و علی هم این طور بود. پیش از ازدواج کسی نبود که هم‌پای من به هیئت بیاید و همین موضوع باعث می‌شد نتوانم آن طور که دوست دارم به هیئت بروم. بعد از ازدواج این خواسته برآورده شد. اولین خانه ما چند کوچه با مسجد فاصله داشت. نمازهای مغرب و عشایمان را به جماعت در آنجا می‌خواندیم و گاهی پیاده‌روی می‌کردیم. با موتوری که داشت، به هیئت‌های مختلف می‌رفتیم. گاهی پای منبر مداحانی که من دوست داشتم و گاهی در منابری که علی دوست داشت شرکت می‌کردیم. گاهی هم به صورت برنامه‌ریزی نشده می‌رفتیم و هر هیئتی که سر راهمان قرار داشت حاضر می‌شدیم.

تقید شهید آقاعبدالهی به قرائت قرآن

معصومی همچنین افزود: در دورانی که باردار بودم، علی زودتر به خانه می‌آمد و خیلی کمکم می‌کرد. چند وقت به خاطر حال من نتوانستیم به مسجد و هیئت برویم، ولی بعد از اینکه بهتر شدم، باز دوباره برنامه‌مان را از سر گرفتیم.

وی عنوان کرد: دوست داشتم پسرمان اسمی مذهبی داشته باشد. قرار بود اگر فرزندمان دختر شد، علی و اگر پسر شد، من اسمش را بگذارم. من از دوران مجردی اسم حسین را دوست داشتم، ولی اسم برادرم هم حسین بود. به علی پیشنهاد کردم که اسم پسرمان را امیرحسین بگذاریم. علی این اسم را پسندید و اسم پسرمان همین شد.

همسر شهید آقاعبدالهی به برنامه شهید برای قرآن خواندن اشاره کرد و گفت: قرآن خواندن از کارهایی بود که علی انجام می‌داد. البته نه به صورت منظم که بتوان گفت قانون و قاعده خاص خود را داشت، ولی به این موضوع بسیار مقید بود. بعد از نماز مغرب و عشا یا در روزهای تعطیل، حتما یک صفحه هم که می‌شد، قرآن می‌خواند. تا آنجا که می‌توانستیم قرآن می‌خواندیم، گاهی یک روز بیشتر، و یک روز کمتر.

ادامه دارد...

captcha