به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) راز عجیبی است که اکثر شهدا چه آنها که در دوران دفاع مقدس جان خود را فدای میهن و اسلام کردند و چه آنها که اکنون در سوریه و عراق به دفاع از مرزهای ایمانی و اعتقادی دفاع میکنند، به هم شبیه هستند، همه از معرفتی الهی، مهری دوستداشتنی، جذابیتی خاص و اخلاقی که بیانگر نظر کرده بودنشان است برخوردارند.
شهید «مهدی کوچکزاده» اهل شهر رشت، یکی از شهیدانی است که جان خود را فدای دفاع از حریم اسلام و حرم اهل بیت(ع) کرد. این شهید بزرگوار اخلاقی مثالزدنی داشت و همان روزهای نوجوانی که در مسجد فعال بود در راه خدمت به خدا و خلق خدا قدم بر میداشت.
کسی نمیداند در آینده دختران کوچک شهید کوچکزاده در فکر خود پدر را چگونه تصور میکنند و چقدر سخت است که دختران بابایی هستند. مهدی بسیار به دخترانش علاقه داشت و همه جا علاقه خود را به دخترانش نشان میداد. همیشه بعد از آنکه از کار فارغ میشد و به منزل بازمیگشت سراغ دخترانش میرفت و با همه خستگیهایش با آنها بازی میکرد.
همرزمانش تعریف میکنند: هرجا دلش برای فرزندانش تنگ میشد عکسهای دخترانش را نگاه میکرد و به دوستانش نشان میداد. بعد از شهادتش بود که بعضیها گفتند مهدی چگونه توانست از عشق دخترانش بگذرد؟
به روایت فرمانده یگان شهید کوچکزاده در سوریه، عشق مهدی به کودکان فقط مختص فرزندانش نبود، مهدی در سوریه وقتی کودکان را میدید با آنها صمیمی میشد، با کودکانی که پدر و مادر خود را از دست داده بودند مهربان بود و آنها را ناز و نوازش میکرد، برای آنها غذا تهیه و برایشان پدری میکرد.
مهدی در سوریه مسئول پدافند بود، وی کار با ابزار جنگی را بهخوبی بلد بود و از ابزار غنیمت نهایت استفاده را میبرد و در جبهههای نبرد با روحیهای بالا و شاد به رزمندگان امید میداد و باعث روحیه گرفتن آنها میشد. بعضی اوقات باوجود اینکه بسیار خسته بود وقتی وارد جمع دوستان و همرزمانش میشد خود را سرحال و پر انرژی نشان میداد تا دوستانش نیز انرژی بگیرند.
در عملیات آزادسازی نبلالزهراء اولین یگانی که خطشکنی میکرد یگان گیلان بود. وقتی یگان دیگر که برای آزاد سازی شهر بعدی از لشکر جدا شده بود در محاصره دشمن افتاد، شهید کوچکزاده بسیار بیتاب بود و گویا برادران خودش به محاصره افتاده بودند شتابزده نقشه میکشید و خمپاره شکلیک میکرد.
در عملیات نبل و الزهراء مهدی نقش حمایت و مسئول آتش تیربار بود و وظیفه خود را به بهترین شکل ممکن انجام داد و همان شب به گفته سردار سلیمانی توانستند درب قلعه خیبر را بعد از چهار سال بشکنند و دشمن را از مواضع خود فراری بدهند.