در سرمقاله این اثر راز جاودانگی یک مسجد بیان شده است. در این مطلب میخوانیم: پرورش چهرههای تأثیرگذار در ساحتهای فرهنگی و هنری و علمی، همچون سینما، ادبیات، تئاتر، روزنامهنگاری، گرافیک، حقوق، فیزیک هستهای، مجسمهسازی، سیاست، مدیریت فرهنگی و ... در این مسجد، آن را به یک پدیده کمنظیر در رخدادهای فرهنگی معاصر ایران تبدیل کرده است و تأمل بیش از پیش، جامعهشناسان و پژوهشگران فرهنگی و علمی را میطلبد.
بخش دیگری از این اثر با عنوان «یادداشتهای یک نویسنده» به چاپ رسیده است که در آن آمده: دنیای نوجوانی، دنیای پیچیدهای است. نوجوان نه آنقدر کمسن است که بتوان کودکانه با او سخن گفت و نه میتوان مثل یک مخاطب بزرگسال با او همکلام شد؛ ولی همین انسان ادعای بزرگی دارد. گردن کشیده تا آن سوی دیوارهای کودکی را ببیند. سؤالهای جدی و اساسی میپرسد تا جوابهای قانع کننده بشنود. ارتباط برقرار کردن با این دنیای پیچیده ظرافت و مهارتی خاص میطلبد. زندهیاد امیرحسین فردی در حدود سی سال برای نوجوانان نوشت، هر هفته آنها را مخاطب قرار داد، برایشان از دنیای بزرگسالی گفت، از دین و از خانواده، از ظالمان و از مظلومان، از حق و باطل، از مسیرهای دشوار زندگی و ... مخاطبان او در این سالها بارها عوض شدند. نوجوانان دهه شصت با نوجوانان دهه هفتاد و هشتاد فرق داشتند. برای هر نسل باید زبان دیگری گشود.
«یادگار امیرخان» عنوان دیگر مطلب این ویژهنامه است. در این یادداشت از امیرحسین فردی سخن به میان آمده است و ترسیم چهره منحصر به فرد او با قلمموی واژهها مثل این است که یک نقاش با کشیدن طرح ساده قلب یا اناری سرخ بخواهد عشق را تداعی کند و یک مفهوم غامض و دور از دسترس خیال را در حباب وهم بگنجاند.
«روزه روز پنجم» عنوان دو خاطره از زبان مادر شهید حبیب غنیپور است؛ در این مطلب دو عنوان «اذان بگو» و «خانه کوچک ما» بیان شده است. در خاطره «اذان بگو» آمده است: یادم میآید که حبیب خیلی کوچک بود و هنوز به سن تکلیف نرسیده بود. با اصرار فراوان، به همراه دیگر اعضای خانواده چهار روز از ماه رمضان را پشت سر هم روزه گرفت. روز پنجم به او گفتم که پسرم امروز روزه نگیر، روزه هنوز به تو واجب نشده است. اما او قبول نکرد و بالاخره آن روز را هم روزه گرفت. اما بعد از ظهر آن روز، ضعف بر او غلبه کرد. ساعت 4 بعد از ظهر پیش من آمد و گفت: «من خیلی گرسنهام.» به او گفتم: «حبیب جان، باید چند ساعت دیگر هم تحمل کنی و صبر داشته باشی تا اذان بگویند.» او گفت: «من الان پیش آقا صابری ـ خادم مسجد جوادالائمه(ع)ـ میروم و به او میگویم که همین الان اذان بگوید.»
عطر سیب شعری از محمد امینپور و راز یک لبخند عنوان دیگر مطالب این ویژهنامه است. در این بخش گپ و گفتی با کامران پارسینژاد و گزارش رونمایی از کتاب «در زندگی حبیب» آمده است.
بخش دیگری از این اثر با نام چشمانداز، شامل صحبت محمد ناصری، دبیرجشنواره کتاب سال شهید غنیپور است که با عنوان «قلاب داوران ما آثار را صید کردند» منتشر شده است. گشتی در روزهای جنگ با «بچههای کشتی رافائل» عنوان مطلب دیگر این اثر است. محمدرضا مرزوقی در سال گذشته با قلم جذاب و تخیل شیرین خود دل به دریا زد و یک کشتی غولپیکر در حد تایتانیک را از عمق آبهای ساحلی بوشهر بیرون کشید تا این بار در دریای داستان به حیاتش ادامه دهد. او با این کشتی خارقالعاده سفری خیالانگیز به ایام پرتلاطم جنگ تحمیلی ترتیب داد و سرانجام با جلب نظر داوران جشنواره شهید غنیپور، به عنوان اثر برگزیده در بخش رمان نوجوان، در ساحل ادبیات داستانی کشورمان لنگر انداخت.
سرگذشتنامه نیز عنوان بخش دیگری از این اثر است. «خانهای در زمین، خانهای در آسمان» سرگذشت کتابخانه مسجد جوادالائمه(ع) از زبان هادی علیاکبری است. این بخش به خاطرات دلنشین علیاکبری اختصاص دارد؛ مردی که با هزاران آرزوی شیرین پا به مسجد گذاشت و هزاران پروانه رنگین بال را به دور خدا جمع کرد؛ او که خانهای در زمین داشت و خانهای در آسمان.
«داستانی عامهپسند، اما نه متکی بر احساس» عنوان مطلب دیگر این اثر است که نگاهی به رمان «پنجشنبه فیروزهای» اثر سارا عرفانی دارد. این کتاب اثری است که سال گذشته به عنوان رمان برگزیده در جایزه شهید غنیپور مطرح شد و جایزه گرفت، این رمان، شرح سفر چند دختر دانشجو به مشهد مقدس و تغییر ذائقه ایشان در شناخت از مبادی دینی و دعاست. ضمن آنکه نویسنده به اعتبار شناخت نسبتاً خوبی که از مخاطب و نسل خودش دارد، سعی کرده است روابط دختر و پسر از نوع اسلامی آن را بازگو کند. اگر نگاه جامعهشناسانهای به این اثر داشته باشیم میبینیم که به مسلمانانی تعلق دارد که دگم نیستند. از گوشه چادر با جنس مخالف حرف نمیزنند، اگرچه طالب رفتن به مکانهای ناهنجار عمومی مثل بعضی کافهها و اختلاط با نامحرم نیستند، اما برای خودشان حق کافه هم قائل هستند و به قول بعضیها دختر مذهبی امروزی هستند.