کد خبر: 3594823
تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۸

باب الحوائج آمد و درهای رحمت باز شد

گروه ادب: چهارم شعبان میلاد حضرت عباس(ع) است که در شعرهای شاعران آئینی‌سرا تجلی یافته است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، چهارم شعبان‌المعظم، سالروز ولادت پرچم‌دار بزرگ کربلا، حضرت عباس بن علی(ع) است. ماه بنی هاشم که در سال 26 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود و در دامان علی‌بن‌ابی‌طالب پرورش یافت. کسی که با وجودش به ادب، ایثار و شجاعت معنایی دوباره بخشید. شاعران، مداحان و ذاکران بسیاری در مدح آن حضرت شعر سروده و مدح گفته‌اند تا ارادت خود را به آستان آن حضرت ابراز کنند. در ادامه تعدادی از این شعرها آمده است.
محسن عرب خالقی یکی از این شاعران است که در مدح آن حضرت شعری سروده و غزلش را با رفتن به صحنه کربلا و بیان فضائلش به پایان رسانده است؛
«مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت
مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت
نرسی پای پياده نفسی تا معراج
رهرو راهِ خدا مركب شب بايد داشت
ای كه سلمان شده و در پی مِنّا شدنی
بر سر سفره‌ات از يار رطب بايد داشت
سائلی بر در اين خانه تفاوت دارد
پيش ارباب كرم دست طلب بايد داشت
از مقامات ابالفضل چنين دانستم
پيش از هرچه در اين راه ادب بايد داشت
هركه از سيره سقا خبری داشت پريد
هركه از راهِ ادب بال و پری داشت پريد
 دل من حرف به اندازه دنيا دارد
هر چه امروز قلم حرف زند جا دارد
چشم طبعم به قد و قامت سروی خورده
كه چنين قامت شعرم قد و بالا دارد
يا الهی به ابالفضل شده مشق شبم
لفظ بی‌صحبت از دوست چه معنا دارد
بين خورشيدترين‌های دو عالم امشب
ماهی از راه رسيده كه تماشا دارد
شوق بانوی كلابيّه عظيم است كه حال
تُحفه‌ای پيشكش حضرت زهرا دارد
جان به قربان كسی كه ز امامش حكم
انّ العباس دَقّ العلم و دَقّا دارد
 پرورش يافته آل‌عبا عباس است
عالِم غير معلم به خدا عباس است
 از دلِ تو به خدا نيست دلی درياتر
بعد مولا نبُوَد از تو كسی مولاتر
آن كه گفته رفع‌الله به ما فهمانده
نيست از رايت عباس علمی بالاتر
گرچه سيراب دهد آب به تشنه ساقي
آنكه لب تشنه دهد آب بُوَد سقاتر
 شب ميلاد تو با حالِ خراب آمده‌ام
با لب تشنه پی جرعه آب آمده‌ام
 دلِ من جز تو نبوده است گرفتار كسی
نه گرفتار كسی نه پی ديدار كسی
مرغ باغ ملكوتِ توام و ننشينم
غير ديوار تو يک لحظه به ديوار كسی
جز سر كوی تو جايی خبری نيست كه نيست
مشتری‌ات نرود بر سر بازار كسی
سر سال آمده و آمده‌ام محضر تو
راه انداختن من، نبُوَد كار كسی
زير دِين احدی نيستم الّا عباس
نشوم غير تو يک لحظه بدهكار كسی
 دلم از بس كه نديده است تو را سنگ شده
به هوای حرم علقمه دلتنگ شده
علقمه گفتم و ديدم دلم از پا افتاد
ياد لب‌های علی اصغر و دريا افتاد
علقمه گفتم و ديدم كه سواری بی‌دست
تير آنقدر به او خورد كه از نا افتاد
علقمه گفتم و ديدم كه عمودی آمد
ناگهان در وسط معركه سقا افتاد
شيری افتاد ز پا و همگی شير شدند
گذر گرگ به آهوی حرم‌ها افتاد
وسط اين همه سرنيزه و شمشير و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
روضه دست بريده وسط علقمه بود
روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود»
ژولیده نیشابوری به ولادت آن حضرت پرداخته و ویژگی‌ها و فضائلی چون باب‌الحوائج، علمدار، اشجع الناس، پاسدار و ... اشاره کرده است؛
ای عاشقان ای عاشقان عالم سرا پا ناز شد 
سیمرغ قاف عشق را هنگامه پرواز شد 
ز اسرار خلقت بهر ما افشا هزاران راز شد 
کلک جهان آرای حق آماده اعجاز شد 
از فرط شادی و شعف عفو گنه آغاز شد 
باب الحوائج آمد و درهای رحمت باز شد 
ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده 
عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده 
از دامن ‌ام‌البنین ماهی به یثرب سر زده 
کز حسن رویش طعنه‌ها  بر خسرو خاور زده 
پهلو به پهلوی علی مانند شیر نر زده 
گلبوسه‌ها بر دست او داماد پیغمبر زده 
از بهر یاری حسین تکبیر از دل بر زده 
پرچم علیه دشمنان بر قله باور زده 
ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده 
عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده  
سرچشمه آب بقا جوشد ز چشم مست او 
گردد فدایی حسین از چشم مستی هست او 
عفو گناه ما کند خالق به ناز شصت او 
دل بر حسینش بسته او نازم به بند و بست او 
هستی دهد در راه حق هستی شود پا بست او 
تا دین نیفتد از بها افتد ز پیکر دست او 
ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده 
عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده 
او آمده تا خویش را سر مست شیدایی کند 
کز مستی و شیدایی اش بر خلق آقائی کند 
در کربلای پر بلا جنگی تماشایی کند 
در خدمت پیر عطش لب تشنه سقایی کند 
صدها هزاران درد را درمان ایمایی کند 
ز انفاس گرم خویشتن کار مسیحایی کند 
ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده 
عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده 
از روز اول مایه عز و وقار زینب است 
در کربلای پر بلا او پاسدار زینب است 
در موقع اندوه و غم او غمگسار زینب است 
اهل حرم را محرم و آئینه‌دار زینب است 
پشت و پناه  و همدم و همکار و یار زینب است 
هر جا که نام زینب است او در کنار زینب است 
ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده 
عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده 
پرچم فراز دین حق پرورده مولاست او
 چون در شجاعت رهبری بی باک و بی پرواست او 
همسنگر آزادگی با یوسف زهراست او 
باب الحوائج در جهان بر خلق ما فیهاست او 
غیرت بسان قطره و در مرتبت دریاست او 
ناموس حق را حامی و غارتگر دل‌هاست او 
ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده 
عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده 
باشد حسین فاطمه چون شمع و او پروانه‌اش
جان می‌کند ایثار او چون او بود جانانه‌اش 
کرب و بلا میخانه و او ساقی میخانه‌اش 
حق از می قالوا بلی پر می‌کند پیمانه‌اش 
آب فرات آمد به جوش از نعره مستانه اش
آزاد مردی زنده شد از همت مردانه‌اش
ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده 
عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده»
شعری از استاد غلامرضا سازگار شاعر و مداح اهل بیت(ع) در ادامه آمده که وی را ذوالفقار حیدر و بازوی خیبر نامیده است. 
«مادر عباس! حیدر بهر حیدر زاده‌ای
مرتضی شیر خدا، تو شیر حیدر زاده‌ای
بهر ثار الله، ثار الله دیگر زاده‌ای
یا علیِّ دیگر از بهر پیمبر زاده‌ای
آسمانِ عصمتی، قرص قمر آورده‌ای
بـر علی‌بن‌ابیطالـب پسر آورده‌ای
آفتاب و ماه را در مشرق رویش ببین
ذوالفقار حیدری در تیغ ابرویش ببین
بازوی خیبر‌‌ گشا پیدا به بازویش ببین
صد قیامت را عیان در قد دل جویش ببین
روحش از گهواره تا کرب و بلا پر می‌زند
چشم‌هـایش حرف با ساقی کوثر می‌زند
ساقی کوثر، علی، این ساقی کرب و بلاست
نرگس چشمش خدایی، عاشق تیر بلاست
این نه یک نوزاد کوچک این نهنگ بحر لاست
عضو عضو جسمِ از جان بهترش را این صلاست:
من ز آغـوش پـدر پرواز کردم تا حسین
با حسینم با حسینم با حسینم با حسین
کربلا باغ شهادت، شاخۀ یاسش منم
اشجع ‌الناس است حیدر، اشجع ‌الناسش منم
فاطمه ام‌البنین نازد که عباسش منم
هر که احساس حسینی دارد، احساسش منم
چشم مـن در خردسـالی عاشق تیر است و بس
شیر من در شیرخواری آب شمشیر است و بس
دست من دست علی، دست خدای عالم است
شیرِ شیرِ داورم، نام اسد بر من کم است
زخم در راه خدا بر روی زخمم مرهم است
پشت ثارالله با دست رشیدم محکم است
از ولادت چنگ بر حبل‌المتینش می‌زنم
آسمـان بـی‌او بگردد، بر زمینش می‌زنم
مادر از روز ولادت زاده ثاراللهی‌ام
داده‌اند از شیرخواری درس خاطرخواهی‌ام
کربلا دریایی از خون، من در آن چون ماهیَم
بوسه پی در پی بابا دهد آگاهی‌ام
بـوده در لالایی ام‌البنیـن ایـن زمزمه
جان عباسم به قربان حسین فاطمه 
عشق را از دامن گهواره تمرین کرده‌ام
شیر مادر را به شوق مرگ شیرین کرده‌ام
دست و فرق و چشم دادم، یاری دین کرده‌ام
تا شهادت از امام خویش تمکین کرده‌ام
هست زائر جسم صدچاک مرا در علقمه
هم محمّد هم علی هم مجتبی هم فاطمه
یوسف زهرا حسین است و خریدارش منم
با نثار جان و چشم و دست و سر، یارش منم
از ولادت تا شهادت محو دیدارش منم
بلکه فردای قیامت هم علمدارش منم
وقف ثارالله شد پیش از ولادت هستِ من
لالــه عبــاسی بــاغ ولایـت دسـت من
ای تو را بادا سلام از هر نبی و هر ولی
دست و شمشیر ولایت، شیر میدانِ یلی
ماه رویت در میان آل هاشم منجلی
اولین و آخرین یار حسین‌بن‌علی
ساقـی کوثـر علـی، سقای فرزندش تویی
آن که عالم قبله حاجات خوانندش تویی
یابن‌حیدر خون ثارالله اکبر کیست؟- تو
نَفس نَفس مصطفا و جان حیدر کیست؟- تو
ساقیِ لب‌تشنه سردار بی‌سر کیست؟- تو
بین دشمن دستِ بی‌دست برادر کیست؟- تو
تندری یا خشم دریایی؟ نمی‌دانم که‌ای
نوکری؟ سقایی؟ آقایی؟ نمی‌دانم که‌ای
خال و خط و چشم و ابروی تو قرآن می‌شود
مهر تو در پیکر بی‌جان ما جان می‌شود
دردها بی‌نسخه با خاک تو درمان می‌شود
گر نگاهی افکنی یک خلق، سلمان می‌شود
لطف و احسان و کرامت گاه‌گاهی کن به ما
کم نمی‌آید ز چشمانت نگاهی کن به ما
فاطمه ام‌البنین چون لاله می‌بوید تو را
چشم حیدر با گلاب اشک می‌شوید تو را
حضرت زهرا به روز حشر می‌جوید تو را
یوسف زهرا «بنفسی انت» می‌گوید تو را
کاش در محشر که «ثارالله» سلطانی کند
تو علمداری کنی «میثم» ثناخوانی کند»
captcha