فریب هوای نفس خود را نخورید
کد خبر: 3736940
تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۹
بخشی از وصیت‌نامه شهید نجف‌آبادی:

فریب هوای نفس خود را نخورید

گروه جهاد و حماسه ــ در بخشی از وصیت‌نامه شهید نجات نجف‌آبادی نوشته شده است: تا خون در بدن داريد پيرو راستين ولايت فقيه به رهبری امام عزيز باشيد و فریب هواهای نفساني را نخورید.

شهید نجات نجف‌آبادیبه گزارش خبرنگار ایکنا، شهید نجات نجف‌آبادی، عمری را در راه دين و ايمان سپری كرد، سرانجام برای اعتلاء و سربلندی اسلام و انقلاب همچون ديگر عمليات‌ها در عمليات پيروزمندانه والفجر 8 شركت كرد و پس از مجاهدت‌های بسیار به درجه رفيع شهادت نائل شد. شهيد نجف‌آبادی در دی ماه سال 1345 در خانواده‌ای مذهبي و زحمتكش چشم به جهان گشود و در دامان مادری مهربان و تحت سرپرستي پدری دلسوز زندگي را آغاز كرد، 5 ساله بود كه فوت پدر او را يتيم كرد و به سوگ نشاند. زندگي با نبود پدر هر چند مشكل و رنج‌آور بود ولی با داشتن مادری دلسوز، خواهری مهربان و برادراني زحمتكش زندگي را می‌گذراند، از همان كودكي در حد و توان خود به كمك خانواده می‌پرداخت و در رفع مشكلات آنان كوشش می‌كرد.
شهيد نجف‌آبادی سال‌های ابتدايي را در دبستان ضيائي سپری كرد و سپس در مدرسه دهخدا به تحصيل ادامه داد و در كنار تحصيل از كمك به خانواده دريغ نمی‌ورزيد و در انجام وظايف محوله تلاش می‌کرد. تعهد و پای‌بندی وی به اسلام و انقلاب او را فردی مخلص و خداشناس بار آورده بود و همواره در جهت حفظ اسلام و گسترش انقلاب جديت مي‌كرد. با رشد و نمو جوانه‌های انقلاب و ظهور و پيدايش نور در روشنائي كه بيداری ملت ايران را به همراه داشت. فرمانده شهيد نجف‌آبادی نيز به نوبه خود به تلاش و فعاليت پرداخت و با شركت در جلسات قرائت قرآن مسجد محمدی و سپس ولی‌عصر(عج) و همچنين با شركت در تظاهرات و راهپيمائي‌ها تنفر و انزجار خويش را از رژيم منحوس پهلوی اعلام مي‌داشت. با پيروزی انقلاب و بر قراری نظام جمهوری اسلامي ايران با جديت بيشتری به فعاليت‌هايش ادامه داد و حضورش در مسجد و ديگر برنامه‌ها بيش از پيش نمايان بود.

رد نشود//


فرمانده شهيد نجف‌آبادی بخاطر اينكه در خانواده‌ای خداشناس و مذهبي رشد كرده و با خدا و اسلام و مسجد انس گرفته بود لذا هر روز كه مي‌گذشت علاقه و اشتياق وی به مسجد يشتر می‌شد بطوری‌كه بسياری از اوقات خود به ويژه ساعاتي از شب را در مسجد و با دوستان خود می‌گذراند. هميشه دوست داشت كه با برادران مسجد در مراسم و برنامه‌های مختلف شركت كند. «از طرفي دوستان و بردارانی كه در مسجد بودند متقابلاً از او راضی بودند و او را دوست داشتند. وی تعصب و پای‌بندی بسیاری به اسلام و انقلاب، امام و حتي مسئولان مملكتي داشت. اسلام با روحش آميخته شده بود و به آن عشق می‌ورزيد، وی در جلسات قرائت قرآن و ديگر مراسم و برنامه‌های مذهبي شركت مي‌كرد و با جديت و پشتكار در امر يادگيری فرائض و مسائل ديني تلاش مي‌كرد، وی فردی متواضع و متين بود، دارای اخلاقي پسنديده. با دوستان وآشنايان گرم و صميمي بود و محترمانه و متواضعانه با آنها برخورد می‌كرد، فردی آرام و خونسرد بود و از تكبر و غرور دوری مي‌كرد و ساده و بی‌آلايش، سر بزير و متواضع. وی سعی می‌كرد كم، مفيد و سنجيده صحبت كند و با خوشرويي با ديگران برخورد كند.

كمتر ناراحت ديده می‌شد و از سختي‌ها شكوه نمي‌كرد . به فكر ديگران به خصوص دوستانش بود، در حد توانش به آن‌ها كمك مي‌كرد. وی در منزل نيز بسيار متين و سربه زير بود، كم حرف مي‌زد و از تجملات و ايرادهای نابه جا دوری می‌كرد. در رفع مشكلات خانواده جديت می‌نمود. توقعات زيادی نداشت و از اسراف و زياده‌روی به دور بود. او در گرمای تابستان با زبان روزه در كار ساختمانی منزل تلاش می‌كرد و برای آسايش خانواده خود را به رنج می‌انداخت.

 

رد نشود//

وی از كارهایی كه انجام مي‌داد چه در منزل و چه در جبهه و در عمليات‌های مختلف چيزي مطرح نمي‌كرد. نسبت به لزوم رعايت حجاب اسلامي پافشاری مي‌كرد و به خانواده‌اش بيش از هر چيز سفارش به اين مسأله مي‌كرد و تأكيد مي‌كرد كه ديگران را هم به اين امر تذكر دهند.

شهيد نجف‌آبادی، مادرش را دوست داشت و به اهل منزل و خويشاوندان احترام مي‌گذاشت، همه اهل منزل و خويشاوندان و اقوام از او راضي بودند و به شايستگي از او ياد مي‌كردند. با هجوم لشكريان كفر به ميهن اسلامي و شروع جنگ تحميلي وظيفه خود كه دين خويش را در جهت حفظ و حراست از اسلام و انقلاب ادا كند. با توجه به عشقي كه به انقلاب و اسلام داشت جهت دفاع از حريم مملكت اسلامي مهيا شد. در اولين حركت و اعلام آمادگي به همراه چند نفر از برادران مسجد ولي عصر(عج) به ستاد كمك رسانی فرمانداری دزفول رفته و در جهت تأمين آذوقه و وسائل رفاهي برادران رزمنده همت گماشت. وی همانند ديگر برادران ستاد زحمات زيادی مي‌كشيد و شب و روز در امر تخليه و بارگيری كمك‌های مردمي كه از شهرهای مختلف كشور مي‌آمدند، تلاش مي‌كرد.
شهيد نجات نجف‌آبادی خوب دريافته بود كه وظيفه‌اش سنگين‌تر شده و بايد بيشتر زحمت بكشد؛ لذا با وجود آن همه كار در روز، شب به همراه ديگر برادران به پاسداری از ستاد و شهر مي‌پرداخت. كمتر به خانه مي‌رفت و بيشتر اوقات خود را در ستاد مي‌گذراند، علي‌رغم خستگي و فشار ناشي از كار مداوم، به خاطر عشق و علاقه‌ای كه وی به خدا، اسلام و امام داشت خستگي را تحمل می‌كرد. با ادامه جنگ و گسترش فعاليت ستاد كمك‌رساني علاوه بر كار در ستاد به همراه ديگر برادران به طور مستقيم جهت رساندن آذوقه به رزمندگان همت مي‌كرد و به دفعات در مأموريت‌های چند روزه جهت نبرد به جبهه اعزام مي‌شد و به خوبي از عهده وظيفه‌اش بر مي‌آمد، با گسترش جنگ شهيد نـجات با شوق وعلاقه زيادی جهت نبـرد با دشمن راهي جبهه‌های نور عليه ظلمت شد. عشق به خدا و اسلام چنان روحش را فرا گرفته بود كه خود را وقف راهش نمود، مصمم به ياری دين خدا بود.

 

رد نشود//

فرمانده شهيد نجات نجف‌آبادی در گردان تخريب لشكر 7 وليعصر(عج) به فعاليت‌هايش ادامه داد و با عشق و علاقه در انجام وظايف محوله كوشش مي‌كرد. وی مدت زيادی در جبهه بود و از كساني به شمار مي‌رفت كه از اوايل جنگ در صحنه جنگ بود، بارها به جبهه مي‌رفت و در بيشتر عمليات‌ها شركت كرده بود، عمليات فتح‌المبين، بيت المقدس، رمضان ، والفجر ، خيبر، بدر و سرانجام در عمليات والفجر 8.
شهيد نجف آبادي در مرداد ماه 1363 عضو كادر رسمي سپاه شد و با احساس مسئوليت بيشتری در انجام خدماتش تلاش مي‌كرد. وی جنگ را خوب درك كرده بود؛ لذا هنگامي كه از جبهه برمي‌گشت علي‌رغم نا امن بودن شهر در شهر مي‌ماند و با ديگر برادران مسجد مذكور يا ستاد كمك‌رساني به پاسداری از شهر مي‌پرداخت.
فرمانده شهيد نجف‌آبادی به جبهه جنگ علاقه داشت و جبهه را بر هر چيز ترجيح مي‌داد و برای پيروزي اسلام مصمم بود كه حاضر مي‌شد چندين بار كشته شود و دوباره زنده گردد باز براي پيشرفت اسلام و حفظ انقلاب مبارزه كند.

 

رد نشود//

وی با تلاش و جديت فراواني كه از خود نشان داده بود و با توجه به تجارب فراواني كه كسب كرده بود به فرماندهي گردان تخريب لشكر 7 وليعصر (عج) منصوب شد كه در اين سمت نيز مسئوليت‌اش را به خوبي انجام مي‌داد. وی به رزمندگان تحت فرماندهي‌اش احترام مي‌گذاشت و با آنان گرم و صميمي بود، شهيد نجف‌آبادی، همواره در پشروی رزمندگان اسلام سهم بسزايي داشت. اين عاشق پاكباخته سرانجام بعد از آن همه رنج و زحمت پاداش خالص حق تعالي را نصيب خود كرد و بي‌باكانه و شجاعانه مانند ديگر عمليات‌ها در عمليات پيروزمندانه والفجر 8 شركت كرد و هنگامي كه مشغول گشودن معبر براي پيشروی رزمندگان اسلام بود به وسيله تيري كه از جانب كفار بعثي عراق شليك شده بود قلبش شكافته شد، آری تير به قلبش اصابت كرد و در21 بهمن ماه سال 64 به درجه رفیع شهادت نائل گشت.

وصیت‌نامه شهید نجات نجف‌آبادی

شهید نجات نجف‌آبادی، وصیت‌نامه‌اش را با آیه 5 سوره قصص آغاز کرده است: وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ و در ادامه به آیه 6 سوره محمد اشاره می‌کند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ

 

رد نشود//

او در ادامه وصیت‌نامه‌اش نوشته است: بنام الله ياری‌دهنده مستضعفان در قبال ظالمين و در هم كوبنده شياطين دروني و بيروني. با سلام بر امت شهيد پرور و قهرمان‌پرور حزب‌الله ايران و با درود فراوان به اميد مستضعفان و ابراهيم زمان روح خدا امام عزيز حضرت امام خميني(ره) و با درود فراوان به روان پاك شهدای صدر اسلام به خصوص شهدای انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي كفر عليه اسلام وصيت خود را آغاز میكنم. خواهران و برادران بپاخواسته و رزمنده، من به عنوان يكي از برادران كوچك شما، از شما تقاضا دارم كه تا خون در بدن داريد پيرو راستين ولايت فقيه به رهبری امام عزيز خميني كبير باشيد، چون اين ولايت فقيه بود كه ما را از خوابي دراز بيدار كرد و از ته (قعر) دره خود خواهي كه بوديم نجات داد و ما را به قله رفيع الهي رسانيد و ما را به سكوی پرواز، به سوی الله قرار داد و اينجاست كه خود را نبايد ببازيم و گول هواهای نفساني خود را نخوريم و سقوط كنيم.

 

رد نشود//

 

شهید نجف‌آبادی در ادامه وصیت‌نامه نوشته است: خواهران و برادران عزيز تمام مستضعفان( مستضعفين ) جهان چشم اميد يه اين انقلاب اسلامي ما بسته‌اند ما بايد برای مستضعفان جهان الگو باشيم. در كارهای‌تان هميشه به ياد خدا باشيد و قرآن را بخوانيد و عمل كنيد هميشه با هم و با صفوف فشرده خود در نمازهای جمعه و ديگر مجالس مذهبي شركت كنيد و مشت محكمي بر دهان شيطان بزرگ آمريكا و عمال داخليش منافقين ضد خلق بزنيد منافقاني كه بهترين افراد اين امت را همچون بهشتي، رجایي و باهنر و ديگر سرداران اسلام راستين را جهت نقشه‌های ننگين خود به شهادت رسانيدند، منافقاني كه برای چند روز زندگي ننگبار دنيوی خود دست به كثيف‌ترين و بي‌سابقه ترين، عمل‌های غير انساني زنند.

 

رد نشود//

او در ادامه وصیت‌نامه نوشته است: خواهران و برادران اين نماز جماعت‌هاست و اين دورهم‌نشين‌هاست و اين سخنان پر ارزش و(الهي) ابر مرد تاريخ، رهبر عزيزمان امام خمينی(ره) است كه بزرگترين ابر قدرت‌های جهان به خصوص آمريكا را از پاي در آورده است. خواهران وبرادران عزيز قدر اين انقلاب و امام و خود را بدانيد از اين از اين نعمت بزرگي كه خداوند قادر به ما داده است، استفاده صد در صد را ببريد. از تفرقه وجدايي شديداً خودداري كنيد. خواهران و برادران پيام خون شهداء را فراموش نكنيد، شهيدان از ما انتظار دارند كه تا آخرين قطره خون‌مان دنباله رو خط راستين امام باشيم، اگر كوچكترين انحرافي پيدا كنيم خون‌های تمامي شهيدان را پايمال كرده‌ايم. بخدا قسم اين خون‌ها ما را نخواهند بخشيد و از ما پيش خدا شكايت خواهند كرد. پس خواهران و برادران هميشه به ياد خدا باشيم و نيت خالص داشته باشيم. يك عمل كه انجام مي‌دهيم به خاطر خدا باشد نه به خاطر خودنمائي، هميشه گوش به فرمان امام امت باشيم تا شايد لطف خداوند قادر شامل حال ما بندگان معصيت كار و گناهكار باشد.

 

رد نشود//

 

شهید نجف‌آبادی در بخش دیگری از وصیت‌نامه‌اش نوشته است: حال سخني با مادرم، مادر مرا ببخش من برای تو فرزند خوبي نبودم. زياد تو را اذيت كرده‌ام، چه كنم مادر، امام حسين مظلوم(ع ) در جبهه‌ها فرياد مي‌زند «هل من ناصر ينصرني » اينك ما هستيم كه بايد به اين ندا جواب مثبت بدهيم و لبيك بگوئيم. مادر اين مسئوليتي است كه خداوند به گردن ما انداخته كه از دين او دفاع كنيم. مادر، اين راهي است كه بايد همه بروند و چه بهتر كه هدف از اين رفتن در راه خدا باشد. مادر، اين راهي است كه خود انتخاب كرده‌ام. من از تو مي‌خواهم كه هميشه در كارهايت و نمازت برای روحانيت و امام خميني دعا كني.

 

رد نشود//

او در پایان وصیت‌نامه‌اش نوشته است: حال سخني با خواهر و برادرانم، با سلام سخني چند با شما دارم مرا ببخشيد كه برادر خوبي برای شما نبودم، ولي مي‌دانم شما مرا خواهيد ببخشيد اگر مي‌خواهيد روح برادرتان از شما راضي باشد. هميشه دنباه رو امام خمينی(ره) باشيد و هميشه در كارها‌ي‌تان خدا را ياد كنيد و امام را نيز دعا كنيد و از روحانيت پشتيباني كنيد. خواهر و برادرانم از شما مي‌خواهم كه مادرم را اذيت نكنيد و او را تنها نگذاريد، ضمناً مادر و خواهر و برادرانم برای من لباس سياه نپوشيد وگرنه ناراحت می‌شوم همچنين با اقوام هم هستم. در خاتمه چند دعا مي‌كنم. خدايا، خدايا تا انقلاب مهدي (عج) خميني را نگهدار، رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما.والسلام.

 

رد نشود//

 

انتهای پیام

 

captcha