به گزارش خبرنگار ایکنا، درآمد و شد خيل عظيم بشری، به انسانهايی برميخوريم كه گویی هيچ شخصی برای خود قائل نميیشوند و تمام تلاش و كوشش خود را برای رضای خدا و خدمت به خلق خداست. انسانهایی كه جز به سعادت بشر و رهايی انسان از قيد و بندگيها و ظلمها و نتيجتاً رسيدن به اهداف الهی نميیانديشند. انسانهايی كه در راه خدا و برای محرومين از هيچ كوشش و ايثاری دريغ نميورزند و چون (مهر مسجد) خود را وقف اسلام و آرمانهای اصيل اسلامی ميكنند.
انسانهایی كه در زندگيشان، راه و روششان و نشست و برخاستشان واژهای بنام خستگی، كندی، نا اميدی و يأس راه ندارد.
انسانهایی كه برای وصال دوست و رسيدن به لقاء خالق سر از پا نشناخته با تمام توانشان تلاش ميكنند و كار و خلاصه انسانهايي كه جز خدا، راه خدا، خلق خدا و تلاش در راه آرمانهای الهي نمیشناسند.
شهيد مسعود خرمي مسئول واحد بهداری لشكر 7 وليعصر(عج) از اينگونه انسانهای وارسته در راه خدا بود كه ما با بيان خلاصه از زندگي و خصوصياتش اميد آن داريم تا اندكي از مسئوليت بزرگي را كه بر دوشمان گذاشته است، جبران كنيم.
در بهار سال 1340 در خانوادهای مذهبي و در عين حال متوسط كودكي متولد ميشود و نامش را مسعود گذاشتند. وی از همان ايام كودكي يعنی در سن پنچ سالگي فلسفه خلقت با جانش گشته بود و حركتش نشان دهنده سر عالي و بیانتهايی او بسوی معبود بود او كه عاشق خدا گشته بود ميخواست همچون انبياء با معشوقش سخن بگويد و در اين راه از مادر بزرگش ياری جست و بدرستی كه خود را مصداق آيه شريفه:(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛ سوره طور؛ آیه 56) ساخته بود.
بازيش عبادت بود، اسباب بازیهايش را دستههای سينهزن علم و تكيههای ساخته دست خودش تشكيل ميداد و اگر گاهي از او سؤال ميشد كه ميخواهي چكاره شوی؟ در مقام پاسخ و جواب ميداد میخواهم نوحهگر شوم. او ميخواست مظلوميت امام حسين(ع) و يارانش را با نوحه به گوش خفتگان برساند و حرارتي ايجاد كند تا دامان كوه را بسوزاند، اما زمان سپری ميشد و كم كم مسعود بزرگ شد و وارد مرحله نوينی از زندگاني خود گشته بود. در سن شش سالگي بود كه به مدرسه رفت در دوران تحصيل از هوش و زكاوت خاصي برخوردار بوده و سپس دوران متوسط را نيز با موفقيت كامل به پايان رسانيد، اما او به درستي راه خود را يافته بود تحصيلات كلاسيك مدرسهای را برای خود كافي نميديد از اين جهت رو به مسجد ميآورد تا نهال تشنه خود را از مسائل مذهبي سيراب و روح بزرگش را سيراب کند و تنها راه جلوگيری از انحراف خود را از آن منجلاب كثيف رژيم ستم شاهي كسب آگاهيهای مذهبي و ساختن شخصيت خود را بر اساس معيارهای واقعي مكتب اسلام ميدانست شخصيتي معتقد و مقاوم كه بايستي در آيندهای نه چندان دور به ندای رهبرش كه فرموده بود ياران من هنوز در قنداق هستند، لبيك بگويد و براي تحقق همين هدف بهترين مكان براي شروع فعاليت را مسجد يافته بود. او با چند تن از دوستان سعي در گسترش جلسات مذهبی و قرائت قرآن نمود در اين راه رنج فراوان كشيد، كتاب ميخريد و همچون كتابهای درسش آنها را به دقت مطالعه ميكرد و سپس وقف مسجد ميكرد.
شهيد مسعود خرمي كه فردی معتقد و متعبد بود به نذريات ايمان كامل داشت و در مشكلات از خدا و ائمه ياری ميطلبيد و براي رفع حوائج خود نذر ميكرد، اما او كه چيزي نداشت و خود را وقف خدا كرده و در راه تحصيل ماديات قرمي برنداشته بود، او صلوات و تسبيح حضرت زهرا (س) نذر ميكرد و خدا هم نذرش را كه با خلوص تمام بود، قبول مينمود.
شهيد خرمي برای كسب علم و دانش تابستانها كار ميكرد و حاصل دسترنج را كه از طريق بنايي در هوای گرم تابستان كسب مینمود و در جهت رفع معاش زندگي و احتياجات خود و يك مقدار آن را در راه خدا انفاق ميكرد كه به نمونهای از آن كمك به ساختمان مسجد زينب و غيره بود.
فعاليتهای شهيد خرمی
زمان به سرعت سپری ميشود و در دامن هر طلوعي غروبي و دامن هر غروبي، طلوعي و فجر ديگری صورت ميگيرد، اما اين بار طلوع خورشيد خونين بود. در پرتو همين افق خونين كه نويد قيامي سخت و رهايي از قيد شيطاني 2500 ساله بود انقلابي به وسعت تمام گيتي صورت ميگيرد و مبارزات حق طلبانه ملت ايران به رهبری زعيم عاليقدر امام خميني(ره) صورت ميگيرد و در اين زمان كه مسعود شديدا مشغول تحصيل ميبود و بايستي اوقات خود را صرف توفيق در امتحانات نمايد، مسئوليتي سنگين را بر دوش خود احساس ميكند و خود را در دريای مصمم ملت ايران شريك و مسئول ميداند و لحظهای از انقلاب خود را جدا نميداند و همراه با ديگر تودههای ميليوني مردم در تظاهرات شريك ميكند و شبانگاه با استفاده از تاريكي شب بر روی ديوارها شعار عليه رژيم منحوس پهلوی مينويسد و اوقات خود را صرف پاسداری از شهر و شناسائي افراد ساواكي و وابستگان رژيم مينمايد و در زمان اعتصاب روزنامهها بر اثر جو خفقان به وجود آمده بر مطبوعات جهت رساندن آخرين اخبار به مردم انقلابي برای تداوم راهي كه شروع كرده بودند موفق به درست كردن روزنامه ديواری و نصب آنها در درب مساجد از جمله در بازار قديم مينمايد، با اوجگيری مبارزات مردم و تشديد بحران در ماههای آخر سقوط شاه در خيابان قلعه حين درگيری با مزدوران رژيم شاه به طرف او تيری شليك ميشود و از آنجا كه اراده خداوندی بر زنده ماندن او جهت تداوم انقلاب ميشود و او انقلاب را به خوبی شناخته بود میدانست با رفتن شاه انقلاب به طور كامل پيروز نگشته و بايستي هر چه بيشتر سعي در حفظ دستاوردهای انقلاب كه ميراث به جا مانده از خون شهداست بشود.
در مهرماه 1358 به عضويت سپاه در ميآيد و فعاليتهای خود در سپاه انديمشك و بعد در پليس راه اسلامي و بعد را مدتي در روابط عمومي سپاه و خلاصه در هر جائي كه نياز ميبود شروع به فعاليت مينمايد و بعد از شروع توطئه آمريكايي صدام و حمله نظامي به خاك كشور اسلاميمان به جبهه روی ميآورد و بعد از مدتي در قسمت رزمي به بهداری سپاه ميآيد. وی از نيروهای اصلي و تشكيل دهنده بهداری رزمي سپاه بود و تمام امور مربوط به اين قسمت از بهداری را به نحو احسن اداره ميكرد. پس از عمليات فتحالمبين عملاً به عنوان بهداری تيپ 7 وليعصر(عج) به كار خود ادامه ميداد و با پشتكار و اراده خوبي كه داشت اين واحد را در عمليات نقش بسيار مهم و اساسي دارد به بهترين وجه اداره ميكرد و در تمام عملياتها حضور مستقيم و مؤثر داشت، از جمله مواردی كه ميتوان به عنوان موفقيتش در كارها از آن نام برد خلاقيت وی بود يعني هميشه برای كارهايش طرح و برنامه داشت و مسئلهای كه پيش از پيش موجب تقويت واحد بهداری میشد پيگيري مكرر طرحهایي بود كه ارائه ميداد و همين امر موجب شد تا با توجه به كمبودهای فراوان بهداری، طوری عمل كند كه در جلسات تيپها و لشكرها از بهداری لشكر 7 وليعصر(عج) به عنوان يكي از بهترين نمونههای كاری ياد شود.
در اخلاقيات او مطالبي نهفته بود كه برای تمام ما ميتواند سرمشق و مايه عبرت باشد، از جمله خصوصيات شهيد اين بود كه اگر اشتباهي ميكرد و متوجه اشتباه خود ميشد تمام سعي و تلاش خود را در جبران اشتباه خود به كار ميبرد. روحيهای شاد و بشاش داشت و رفتار و برخوردهايش با برادران به گونهاي بود كه همه را جذب ميكرد در برخوردها كه با برادران داشت هميشه بر لبانش لبخندی نشسته بود كه چون او را ميديدی به ناگاه آیه(أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ؛ آیه 29 سوره فتح)، در ذهنشان متجلی میشود.
اخلاص، صافدلي، تواضع و فروتني، مهرباني و برخوردهای مناسب همه از جمله خصوصيات اين شهيد بزرگوار بودند، اما در ميان تمام اين واژههای ارزشي، شهيد دارای خصوصياتي بود كه در همان ابتدای برخورد انسان متوجه آن میشد، اول خوش اخلاقي كه به اقرار يكي از برادران، هنوز كسي را مشاهده نكرده است كه از او ناراحت باشد، دوم؛ برنامهريزی و خود جوشي، كه با وجود نيازهای شديد تداركاتي، واحد بهداری را به عنوان يكي از پركارترين و بهترين واحدها در آورد، سوم؛ تلاش و تسلط كامل بر كار بطوریكه اصلا نياز نبود كه وظيفهاش را به او بگويند، بلكه از قبل از اينكه دستورالعمل برايش برسد، خود دست بكار ميشد و آنچه را كه لازم بود و لازم ميديد، انجام ميداد. او چون ديگر همرزمانش اعتقاد داشت كه اصليترين مسئله جنگ است و اندكي نبايد از آن غافل شد و حقاً كه تمام تلاش و توان خود را در راه جنگ بكار برد.او از همان اوائل جنگ تحميلي، همدوش رزمندگان اسلام با تمام مشكلات و نارساييها در راه اسلام و انقلاب اسلامي تلاش كرد و آخرين باری كه پيشنهاد رفتن به مريوان را به او دادند، با رويی گشاده پذيرفت و خود را مهيای سفر وصل كرد، سفری كه در آن ديدن خدا و وصل او بود.
وصیتنامه شهید خرمی
شهید خرمی در ابتدای وصیتنامهاش نوشته است: سلام بر خداوند در هم كوبنده ستمكاران و جباران، سلام به رهبر انقلاب كه با دم مسيحائيش که روح مرده اين مردم سرزمين را به هيجانآورد. سلام به پدر ومادرم كه با زحمت مرا بزرگ كرده تا بسوی الله تكامل كنم و لقاءالله شوم، سلام به تمام برادران و خواهرانِ مسعود و سلام به تمام پدر و مادراني كه زينب وار مقاومت كرده و فرزنداني حسين وار و امام گونه به جامعه بشريت عرضه ميدارند. فرزنداني كه مهاجرا الي ا… عازم وصال معشوق؛ شهادت كه معراج روح و عايت تمنايشان است. با تمام ضعفها و كمبودها، عاشقانه ديارشان را ترك ميكنند و به صفوف متحد لشگر اســـلام ميپيوندند و ميجنگيدند و اين فرزندان خاطره جاويد شهدای صدر اسلام همچون مصعب، جبير،حـجر بن عدی قاسم، عمار، سميه و…. در ذهن انسان مجسم ميسازند.
او در ادامه وصیتنامهاش نوشته است: آری مادر خيليها همچون من دوست دارند كه به اين راه «راه شهادت» راه تكامل، راه خدائي شدن، راه حســـين(ع) بروند. مادر، من خيلي انتظار ايـــن روز را كشيدهام و تو بايد بداني و ناراحت نشوي چون شهيدان عاشقانه عازم وصال به معشوق ميشوند، مادر من بخاطر يقيني كه به پروردگارم و بخاطر اينكه هيچگونه شك و ترديدی دردين و ايمانم و هدف مقدسم كه نجات دهنده مستضعفين ميباشد بسوی هدفم، پيروزی اسلام بر كفر و شهادت در راه خدا پيش ميروم، ميگفتي داغ مادر، ميدانم و يادم هست كه داغ فرزند خيلي سخت است و اين را هم بايد بداني كه ما صابراني همچون زينب (س) هم داريم وتو بايد صبر و استقامت را از او ياد بگيری و همچنين يادم هست كه هر وقت دير میكردم خودت به دنبالــم مـیآمدی، اما مادر اين بار من پيش خدا رفتهام و اميدوارم كه شما مادرم وبرادرانم ادامهدهندگان را هم باشيد.
شهید خرمی در پایان وصیتنامهاش نوشته است: مادر، ميدانم كه تو چقدر به جلسات مذهبي و نماز جمعه ميرفتي و علاقه داشتي و بايد بداني كه عمل به اين جلسات و نماز جمعه اين است كه برادرانم را هدايت به ادامه راهم كني. باری مادر عزيز، من قرضهايی دارم كه بايد آنها را بپردازی 200 تومان به خانواده مرحوم غلام روزنامه فروش بدهيد، 10 ريال به شاطر محمود واقع در سي متری قديم بدهيد. دوربين و ساك قهوهای را به سپاه انديمشك بدهيد، پولهايي كه نزد خانواده شوهر دختر خالـهام هستند را به مستضعفين بدهيد، مادر صبور باشيد و بدانيد كه من با شهادتم حقانيت ارزشهای خدايي را كه خدا به انسان داده گواهي دادم، مادر در پايان تأسف ميخورم كه نتوانستم حقي راكه بر گردنم داری اد كنم، دوستتــان دارم.
گفتنی است؛ این وصیتنامه در 20 بهمن ماه سال 59 نگاشته شده است و او در 30 مهرماه سال 62 در مریوان به شهادت رسید.
انتهای پیام