به گزارش خبرنگار ایکنا؛ یکی از اعیاد بزرگ مسلمانان عید سعید مبعث است، روزی که برای اولین بار نخستین آیات الهی بر رسول مهربانی پیامبر اکرم (ص) در غار حرا نازل شد.
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ»
۲۷ رجب سال ۱۳ پیش از هجرت، هنوز زمانی که حضرت محمد (ص) در شهر مکه سکونت داشتند، ایشان از جانب پروردگار الهی به رسالت پیامبری مبعوث شدند. در این زمان پیامبر اکرم (ص) چهل سال سن داشتند و در راه رسیدن به سعادت، آگاهی و هدایت مردم رنج و تلاشهای بسیاری را پشت سر گذاشته بودند.
شاعران بسیاری برای ابراز ارادت به آن حضرت، سرودههای خود را به نام حضرت محمد (ص) مزین کرده و تقدیم آستان ایشان کردهاند. تعدادی از این نوسرودهها را در ادامه زمزمه میکنیم.
افشین علا، سروده خود را «علت پیدایش هستی» نامید.
ذات حق خواست به خاک، آب حیاتی بفرستد
پی احیای جمادات، نباتی بفرستد
تا خردتر کند از عشق، سر خامه خود را
خواست بر صفحه اعجاز دواتی بفرستد
خواست تا فاش شود علت پیدایش هستی
تا به حیرانی ما صبر و ثباتی بفرستد
تا ببینیم در آئینه او حسن خدا را
خواست در قالب احمد حسناتی بفرستد
تا مبارک شود ایام برای همه عالم
خواست با نام محمد برکاتی بفرستد
تا شود شیوه رفتار بشر، معتدل از او
سرو موزون حرکات و سکناتی بفرستد
تا که از تیربلا دور بمانیم به محشر
ز امان نامه ابروش براتی بفرستد
تا بیابیم یقین، برلب پیغمبر اُمّی
خواست در قالب قرآن کلماتی بفرستد
نتواند که بخواند نتواند بنویسد.
ولی از فضل خود او را درجاتی بفرستد
با علی بن ابیطالب او سوی خلایق
بهر ادراک خود، از خویش صفاتی بفرستد
خواست بعد از شب معراج ز پیدایش زهرا
به سراپرده عفت نفحاتی بفرستد
نقشی از جود کشد با حَسَنش بر همه عالم
با حسینش زفَلَک، فُلک نجاتی بفرستد
خواست از گنج خرد با نفس جعفرصادق
به در خانه اندیشه زکاتی بفرستد
همه جان جهان بود و خدا خواست برایش
همه عالم هستی صلواتی بفرستد
نغمه مستشار نظامی، «بهار صلوات» را سروده و به رسول مهربانیها تقدیم کرد.
عید است و سعید است و بهار صلوات است
عیدانه این عید نثار صلوات است
گلبانگ اذان در همه شهر شکوفاست
بلبل به غزل ذکرشمار صلوات است
عید است و رسول آمده، با نور رسالت
لبیک هر آیینه شعار صلوات است
خورشید درخشان جهان، خسرو خوبان
سر سلسله ایل و تبار صلوات است
دردانه رسول است و گل روضه رضوان
سر تا قدمش آینهدار صلوات است
هرکو به دلش مهر پیامآور مهر است
یار علی و فاطمه، یار صلوات است
هر گلبن و هر باغ و گلستان دل آرا
دلباخته نقش و نگار صلوات است
راهیست به جایی که جمال است و کمال است
ره برده به آن راه قطار صلوات است
از کیش به دریای خزر از نفس دوست
خوشبو شده ایران که دیار صلوات است
شعر یوسف رحیمی، شاعر جوان نیز در ادامه آمده است:
آیه آیه همه جا عطر جنان میآید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان میآید
جبرئیلی که به آیات خدا مأنوس است
بشنود مدح تو را با هیجان میآید
میرسی مثل مسیحا و به جسم کعبه
با نفسهای الهی تو جان میآید
بس که در هر نفست جاذبه توحیدی است
ریگ هم در کف دستت به زبان میآید
هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده ست
قبله عزت و ایمان به جهان میآید
با قدوم تو برای همه اهل زمین
از سماوات خدا برگ امان میآید
نور توحیدی تو در همه جا پیچیده ست
از فراسوی جهان عطر اذان میآید
عرش معراج سماوات شده محرابت
ملکوتی ست در این جلوه عالم تابت
خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد
نور توحید به قلب بشر ارزانی شد
خواست حق، جلوه کند روشنی توحیدش
قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد
ذکر لبهای تو سرلوحه تسبیحات است
عرش با نور نگاه تو چراغانی شد
قول و افعال و صفاتت همه نور محضاند
نورت آئینه آئین مسلمانی شد
به سراپرده اعجاز و بقا ره یابد
هر که در مذهب دلدادگیات فانی شد
خواستم در خور حسن تو کلامی گویم
شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد
ای که مبهوت تو و وصف خطی از حسنت
عقل صد مولوی و حافظ و خاقانی شد
«از ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
جنتی از همه عرش فراتر داری
تو که در دامن خود سوره کوثر داری
دیدن فاطمهات دیدن وجه الله است
چه نیازی است که تا عرش قدم برداری
جذبه چشم تو تسخیر کند عالم را
در قد و قامت خود جلوه محشر داری
عالم از هیبت تو، شوکت تو سرشار است
اسداللهی، چون حضرت حیدر داری
حسنیناند روی دوش تو همچون خورشید
جلوه نور علی نور، مکرر داری
اهل بیت تو همه فاتح دلها هستند
روشنیبخش جهان، قبله دنیا هستند
ای که در هر دو سرا صبح سعادت با توست
رحمت عالمی و نور هدایت با توست
چشم امید همه خلق و شکوه کرمت
پدر امتی و اذن شفاعت با توست
با تو بودن که فقط صرف مسلمانی نیست
آنکه دارد به دلش نور ولایت، با توست
بیولای علی این طایفه سرگردانند
دشمنی با وصیات، عین عداوت با توست
باید از باب ولای علی آید هر کس
در هوای تو و در حسرت جنت با توست
سالیانیست دلم شوق زیارت دارد
یک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست
کاش میشد سحری طوف مدینه آنگاه
نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله
قاسم صرافان، شاعر و مداح اهل بیت (ع) با ردیف محمد، سروده خود را تقدیم کرده است.
تاریک بود شب - شب ظلمت -، اما ستاره گفت: محمد
نورش پر از صدای خدا شد وقتی دوباره گفت: محمد
پرسیدم از ستوده انجیل، راهب رسید و گفت: محمد
بر روی لوح چرمی آهو چشمی کشید و گفت: محمد
بعدش گذاشت گوشه لبها خالی سیاه و گفت: محمد
بعدش نشست و سیر نظر کرد در قرص ماه و گفت: محمد
آمد صدا، صدای ملَک بود در آسمان سرود: محمد
هستی به وجد آمد و گل کرد بر شاخه وجود محمد
غار حرا به لرزه درآمد از وسعتی که داشت محمد
حتی میان سنگ ثمر داد آن دانهای که کاشت محمد
در مکه «لا اله» اگر بود انداخت روی خاک محمد
الله را به آیینه آورد با آن دو چشم پاک محمد
زیبایی بهشت و نورش، تعبیر خُلق توست محمد!
اما به نام توست در این شهر صد دین نادرست محمد!
محمدحسین انصارینژاد، شاعر بوشهری، نوسروده خود را اینگونه تقدیم کرده است.
مگر از قلهها پیغمبری امشب فرود آمد
که جنگل پیش پایش در قیام و در قعود آمد
رسول از کوه غمگینانه بر صحرا نگاهی کرد
که آنجا خون زیتونزارها شرب الیهود آمد
تمام کاجها را جلجتایی دید و مصلوبی
که از انجیل در دستش ورقهایی کبود آمد
کشید آنگاه طرح اشهد ان محمد را
تجلی کرد از آن بیوقفه باران شهود آمد
تلاوت کرد هر سویی احادیث شکفتن را
از آن اردیبهشتی تازه بر صحرا فرود آمد
چه باکی ازمترسکهاست انبوه عقابان را
که هنگام شکوه باغ و گلریزان رود آمد
سحر آمد کجایم میبرد شور مؤذن باز
مگر در قبة الخضرا مرا اذن ورود آمد
صدای مبهم بالیست جبراییل از آن بالا
برای کیفر بوجهل دیگر با عمود آمد
عمودش برق زد با شعله پی در پی صدایش زد
میان دره آتش تو را وقت خلود آمد
خروش وامحمد برق زد بیپرده بالا رفت
که کاخ سبز بین رقص آتش پنبه دود آمد
بهرغم بولهبهای زمینای روح مبعوثان
جهان در اقتدای چشم تو غرق سجود آمد
علی سلیمیان، در بخشی از ابیات شعرش، علت پیدایش هستی را حضرت محمد (ص) دانسته و این گونه سروده است:
جهان روز ازل، چون موم در میم محمد بود
زمین و آسمان در حال تعظیم محمد بود
زمان یک لحظه از یک روز تقویم محمد بود
و آتش، آب، باد و خاک تسلیم محمد بود
گمانم آفرینش هم به تصمیم محمد بود!
خدا از خاک پایش خلق کرده کهکشانها را
عبایش را کشیده گسترانده آسمانها را
و با یک قطره اشکش سبز کرده بوستانها را
و تا مرز نگاهش آفریده بیکرانها را
تمام این جهان اسباب تکریم محمد بود
رسالت پیش از او شمع جهان افروز مبعث بود
کتاب آسمانی معرفت اندوز مبعث بود
یقینا نقطه عطف زمان هم روز مبعث بود
مصافی بود و در آن یک نفر پیروز مبعث بود
و قرآن با تمام عشق تقدیم محمد بود
انتهای پیام