حجتالاسلام والمسلمین مهراب صادقنیا، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب، در گفتوگو با ایکنا، درباره وضعیت مطالعات و دروس میانرشتهای قرآن و علوم در حوزه علمیه گفت: در ده پانزده سال اخیر گرایش زیادی به مطالعات میانرشتهای قرآن کریم وجود داشته است، ولی بیش از آنکه این گرایش از سوی مخاطبانِ عمومی باشد عمدتاً از سوی نهادهای آموزشی به خصوص نهادهای آموزشیِ شبهدولتی بوده است؛ یعنی این رشتهها در مراکزی مانند جامعةالمصطفی(ص) و مراکز آموزشی وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه وجود دارد و علوم سیاسی و رشتههای قرآن، علوم اجتماعی و قرآن و اقتصاد و قرآن و ... طراحی شده و دانشجویانی دارند و پایاننامههایی هم نوشته شده است.
صادقنیا با بیان اینکه طراحان و شرکتکنندگان در این مباحث انگیزه بسیار خوبی دارند، ولی انگیزه صرف برای رسیدن به هدف کافی نیست، تصریح کرد: اگر قرار است کار مبنایی انجام دهیم، علاوه بر انگیزه، باید ادوات و ابزار و روش ما هم معقول باشد؛ راهاندازی مطالعات میانرشتهای با محوریت قرآن یک ایراد اساسی و محوری به نام فقدان روششناسی دارد و روش استانداردی را در این مطالعات شاهد نیستیم؛ لذا قابلیت اشتراکگذاری ندارند و یافتههای علمی قابل اعتنایی به ما نمیدهند که بتوانیم آن را با دانشگاههای دیگر جهان به اشتراک بگذاریم و به آنان عرضه کنیم.
وی با بیان اینکه مخاطبان این مطالعات و آموزشها قشر سنتی قبلی ما هستند و نتوانستهایم مخاطبان جدیدی را به این قشر اضافه کنیم، اظهار کرد: جهان مسیحیت درباره مطالعات تجربی و متون مقدس، تجارب زیادی دارد و آنها بیش از ما مسلمانان به چالش میاندادههای علوم به خصوص تجربی و متون مقدس رسیدهاند؛ آنها تلاشهایی کرده و راههایی را رفتهاند؛ نمیگویم باید از آن تجارب کپیبرداری کنیم، بلکه باید از تجارب آنها استفاده کنیم و ببینیم مسیر و راهی که آنان رفتهاند، چگونه است تا به مشکلات مسیر آنها گرفتار نشویم.
استاد دانشگاه ادیان و مذاهب اظهار کرد: تا مدتی میان الهیدانان که مسئول تفسیر کتب مقدس بودند و ساینتیستها یعنی متولیان علوم تجربی درگیری بر سر این بود که دادههای وحیانی متون مقدس درست هستند یا علوم تجربی، ولی این مشاجرات امروزه در دنیای مسیحیت تمام شده و ما الگوهایی برای تطبیق دادهها داریم که میتوانیم به واسطه آنها نوعی همداستانی و همکاری میان متون مقدس و یافتههای تجربی را مشاهده کنیم.
وی افزود: مثلاً «فرانسیسکو لونی» از سال 2004 به این طرف روش (متدی) را در تفسیر تطبیقی معرفی کرد که میتواند به کار ما بیاید؛ ما با استفاده از چارچوب مفهومی علوم تجربی میتوانیم سراغ قرآن برویم و فهم سنتی از قرآن را توسعه بدهیم و روح و جان تازهای به تفسیر قرآن ببخشیم؛ مثلاً از چارچوب مفهومی جامعهشناسی و نظریات کسانی مانند دورکیم، ماکس وبر و ... فارغ از اینکه نظریات آنان را به صورت کلی تأیید کنیم، استفاده کرده و سراغ تعالیم قرآن برویم و براساس آن چارچوب مفهومی، فهم قرآن را توسعه دهیم و به مخاطب عرضه کنیم. در این صورت مخاطبان ما صرفاً مخاطبان سنتی نیستند و میتوانیم آن را به همه دنیا عرضه و علاقهمندان خود را هم داشته باشیم.
صادقنیا در پاسخ به اینکه اشاره به علاقهمندی کم دانشجویان و طلاب به مطالعات میانرشتهای قرآن و علوم کردید و آن را بیشتر مخصوص مراکز شبهدولتی نامیدید، آیا این مسئله به خاطر نپختگی مباحث و کمبود استاد و متون است یا به علت اینکه ممکن است تصور شود نوعی نگاه ایدئولوژیک در پشت صحنه وجود دارد؟ یا اینکه ناسازگاری مباحث علوم تجربی با زیست بوم فرهنگی ما هست؟ گفت: تصور میکنم همه این عوامل دخالت دارد، ولی مشکل عمده ما در حوزه علمیه مشکل روشی و فقر روشی است. فهم سنتی که به عنوان تفسیر تولید شده، غالباً قابلیت اشتراکگذاری با دیگران را نداشته است؛ همچنین این تصور وجود دارد که حوزه نیاز ایدئولوژیک دارد؛ یعنی همه تلاش حوزه آن است که یافتههای تجربی را در اقتصاد، روانشناسی، جامعهشناسی و ... اصلاح یا انکار کند.
وی تأکید کرد: البته قبول دارم که استادانی در حوزه این نگاه را ندارند، ولی نگاه غالب این است و همین نگاه سبب میشود تا مطالعات میانرشتهای رخ ندهد. بنابراین زمانی میتوانیم از مباحث میانرشتهای سخن به میان بیاوریم که قائل به گفتوگو میان دو علم باشیم، مثلاً تفسیر و روانشناسی و ... ولی وقتی ما علوم تجربی را قبول نداشته باشیم این گفتوگو محقق نمیشود و صرفاً ارزیابی و در نهایت انکار علوم صورت میگیرد.
استاد دانشگاه ادیان و مذاهب اضافه کرد: به نظر بنده هیچ دلیلی برای انکار تجربه بشر وجود ندارد و براساس هیچ منطقی ما مجاز نیستیم که خودمان را از یافتههای تجربی در رشتههای مختلف محروم کنیم. باید مداراجویانه با علوم برخورد و برای توسعه فهم قرآن از آنها استفاده کنیم.
صادقنیا در پاسخ به اظهارنظر کسانی مانند مجتهد شبستری درباره عبور از تفسیر و رویکرد هرمنوتیک به نصوص دینی، اظهار کرد: میان دو چیز نباید خلط شود؛ یکی فهم متون دینی به معنای آن که ببینیم پیام خدا چیست و به عنوان یک کار کلامی از آن فهم، دفاع و به جامعه ارائه دهیم؛ این وظیفه حوزه بوده و هست و میتوانیم آن را تفسیر سنتی از متون بنامیم، اما دنیای جدید چیز دیگری را به ارمغان آورده که میتوانیم از آن بهره ببریم و آن توسعه فهم و روشمندی در فهم متونی است که در اختیار ماست و این لزوماً به معنای دفاع متکلمانه از پیام الهی نیست؛ این راهِ استفاده از یافتههای تجربی بشر است، برای اینکه آن پیام و کلام را در قالب مفاهیم جدید علمی به دنیا عرضه کنیم.
وی افزود: مثلاً علامه طباطبایی با استفاده از روش سنتی، فهمی از قرآن ارائه میدهد، اما در مطالعات میانرشتهای میتوانیم کار دیگری انجام دهیم و آن اینکه آنچه را علامه از قرآن فهمیده در قالب مفاهیمی که از جامعهشناسی، روانشناسی و ... فراگرفتهایم، بازنمایی و به جامعه علمی عرضه کنیم؛ به نظرم این کار بسیار لازم است و باید انجام شود، ولی لازمه آن رفع بدگمانی و نگاههای ایدئولوژیک است؛ افرادی هم که نامبرده شد (مجتهد شبستری و همفکرانش) دغدغه کلام خدا را ندارند، دغدغه آنان این است که قرآن هم مانند هر کتاب دیگری، کتابی است و ما میخواهیم آن را مانند هر کتاب حقوقی و قانون دیگر فهم کنیم؛ یعنی فهم سکولار، ولی سخن بنده تصویر دفاعجویانه از متون دینی است؛ یعنی ما از علوم برای توسعه فهم نصوص دینی استفاده میکنیم.
صادقنیا در پاسخ به اینکه حضرتعالی منتقد مطالعات میانرشتهای هستید، ولی استادان و نوشتههای زیادی هست که در عمل به این مباحث پرداخته است؛ کسانی مانند مرحوم موسویان و شاگردان و همکارانش در مباحث اقتصاد اسلامی تلاش زیادی کردند و آثاری تولید شد؛ در رشتههای دیگر مانند روانشناسی و ... هم شاهد تولید آثار هستیم. آیا اینها فعالیتهای میانرشتهای نیست؟ تصریح کرد: حقیقت آن است که بنده این نوع فعالیتها را میانرشتهای نمیدانم؛ البته با برخی تعاریف در مورد علم اسلامی و اسلامیسازی علوم مخالفم و فکر میکنم ممکنالوقوع نیستند و تلاشی که میشود ما را به تعریف علم دینی و اسلامی نمیرساند.
وی تأکید کرد: البته این اقدامات نتیجه خیلی بدی هم دارد و آن سکولاریزه کردن دین است؛ مثلاً گاهی یک تبیینی از یک آیه و روایت داریم؛ مادامی که این تبیین به عنوان یک مسئله دینی است، مشکلی ایجاد نمیکند، ولی به محض آنکه این تبیین را به تبیین علمی تبدیل کنیم، تبیین دینی کنار رفته و تبیین علمی و تجربی جایگزین شده است؛ اگر نام این سکولاریزه کردن دین نباشد پس نامش چیست؟ تبیین علمی را، که موضوعی سکولار است، جایگزین تبیین یک آیه و روایت میکنیم که امری دینی است.
صادقنیا در پایان بیان کرد: این کار نمیپسندم و تصور میکنم معقول نیست؛ لذا با تفسیر علمی قرآن کاملاً مخالفم و آن را ممکن نمیدانم و اگر هم رخ دهد نتیجه آن سکولاریزه کردن دین است، اما عمیقاً با قرآن و اقتصاد، قرآن و روانشناسی و به طور کلی قرآن و علم موافقم؛ مثلاً یک نظریه اقتصادی را بررسی و مفاهیمی از آن را میگیریم. سپس فهم سنتی از قرآن را به واسطه چارچوب این علوم، توسعه میدهیم؛ این فهم عمیقاً دینی است و عمیقاً همداستان با علم، یعنی اگر فردا نظریهای بیاید و چارچوب موجود را به هم بریزد، فهم سنتی ما از قرآن آسیب نخواهد دید؛ زیرا چارچوب مفهومی ما صرفاً برای توضیح استفاده شده است، ولی اینکه گفته شود ما اقتصاد اسلامی داریم و میتوانیم از نصوص به دست آوریم با تغییرات علمی آسیب خواهد دید.
انتهای پیام