توجه ارزنده مولفان «روش‌شناسی مطالعات میان‌رشته‌ای قرآنی» به فلسفه علم
کد خبر: 3945988
تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱۳۹۹ - ۲۱:۱۶

توجه ارزنده مولفان «روش‌شناسی مطالعات میان‌رشته‌ای قرآنی» به فلسفه علم

احمد پاکتچی در نشست نقد «روش‌شناسی مطالعات میان‌رشته‌ای قرآنی» بیان کرد: موارد جالب توجهی در متن این کتاب وجود دارد، از جمله، توجه به مسائل مربوط به فلسفه علم که کمتر در مباحث قرآنی دیده‌ایم که اساتید درگیر مباحث فلسفه علم شوند، ولی خوشبختانه در این کتاب و در مواضع متعدد به بحث‌های فلسفه علم توجه شده و این را به فال نیک می‌گیرم.

به گزارش ایکنا، نشست رونمایی و نقد کتاب «روش‌شناسی مطالعات میان‌رشته‌ای قرآنی» که به قلم قاسم درزی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و احدفرامرز قراملکی،‌ استاد دانشگاه تهران به رشته تحریر درآمده امشب، ۱۶ دی‌ماه، با سخنرانی احمد پاکتچی، رئیس بنیاد دانشنامه‌نگاری و پژوهشکده نهج‌البلاغه، مجید معارف، استاد گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران و قاسم درزی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد. در ادامه متن سخنان احمد پاکتچی را می‌خوانید؛

موضوعی که نویسندگان درگیرش شده‌اند، موضوعی چندوجهی است که خود این چندوجهی بودن، کار را سخت می‌کند و خودش جای تبریک به مولفان دارد که توانسته‌اند این موضوع پُردامنه را در یک کتاب جمع کنند. از یک طرف مسئله روش‌شناسی مطرح است که خودش یک فضای بسیار باز و گسترده‌ای برای انبوهی از بحث‌ها است که در ایران طرح شده و بسیاری از مباحث نیز در ایران طرح نشده است. مضاف الیه روش‌شناسی هم مطالعات میان‌رشته‌ای است که از اواسط قرن 20 در فضای جهانی به صورت جدی مطرح شده است و برای خود بحث مفصلی است و سخن بسیار گفته‌اند و جمع کردن این مطالب در یک کتاب کار بسیار سخت و طاقت‌فرسایی است، به ویژه که بسیاری از این موارد بومی هم نشده‌اند و منابعی به زبان فارسی در غالب این موارد نیست و کار را دشوار می‌کند.

تعبیر قرآنی هم که یک صفت به کار برده شده، دامنه معینی را برای این کاربرد تعریف می‌کند و به نوعی ارزش آن صفت قرآنی برای من تعیین کردن یک دامنه کاربرد است و در کل کتاب به کاربرد توجه ویژه‌ای شده است و این نیز یکی از خلأهایی است که با آن رو‌به‌رو هستیم، چون ما همواره دچار کمبود منابع در زمینه جنبه‌های کاربردی الهیات و از جمله جنبه‌های کاربردی مطالعات قرآنی هستیم و توجه به کاربرد، یکی از اضلاع مهم این است.

توجه به فلسفه علم در کتاب و اهمیت آن برای محققان علوم قرآنی

مواردی در متن کتاب وجود دارد که برای من به عنوان کسی که البته در یک زمان کوتاه آن را تندخوانی کردم، جالب توجه است؛ از جمله، توجه به مسائل مربوط به فلسفه علم که کمتر در مباحث قرآنی دیده‌ایم که اساتید درگیر مباحث فلسفه علم شوند، ولی خوشبختانه در این کتاب و در مواضع متعدد به بحث‌های فلسفه علم توجه شده و این را به فال نیک می‌گیرم. اقدام خیلی مهمی است و متخصصین علوم قرآنی، خوب است با مباحث فلسفه علم درگیر شوند و این کتاب، نمونه مناسبی از این درگیر شدن است.

ارائه مثال‌های فراوان در کتاب، ارزش آموزشی این اثر را بالا می‌برد، چون می‌شد این مباحث را بدون مطرح کردن مثال آورد و به آن پرداخت، اما مثال‌ها مسئله را ملموس می‌کنند و جزو محسنات قابل ذکر این کتاب است. آقای درزی در بحث سوابق میان‌رشته‌ای و تاریخچه، به سابقه مباحث میان‌رشته‌ای در جهان اسلام پرداخته که جزو ابتکارات این کتاب است و پیشینه ندارد. بنده نیز ندیدم کسی به آن پرداخته باشد و این فضل برای کتاب و مولفان وجود دارد که در مطرح کردن این مباحث سبقت داشته‌اند. برخی از تمایزهایی که در کتاب مطرح شده نیز جالب است؛ مثلاً در بخشی از کتاب، وقتی در مورد میان‌رشته‌ای انتقادی صحت می‌شود، بخشی به میان‌رشتگی انتقادی با رویکرد سکولار و بخشی از مباحث به عنوان میان‌رشتگی انتقادی با رویکرد اسلامی مطرح شده است و به نظر بنده یک تمایزی است که می‌تواند برای کسانی که در حوزه قرآن کار می‌کنند، این تمایز بین رویکرد سکولار و اسلامی مورد توجه قرار گیرد.

از زمانی که دکتر درزی درگیر کار رساله بودند و دکتر قراملکی نیز مشارک کار بودند، در مورد اینکه در روش‌های پژوهش می‌شود دو الگوی ارگانیک و مکانیک را از هم دیگر جدا کرد، دقت می‌شد و این جزو مباحثی است که هم در رساله بر ارزش کار افزوده بود و هم در فصلی از این کتاب به این مقوله توجه شده که این را نیز باید به محسنات کار افزود. اختصاص یک فصل به فرایند مطالعات میان‌رشته‌ای هم یک ارزش افزوده مهمی است که در این کتاب با آن مواجه می‌شویم.

اما یکی از نکات دیگر این است که مولف کتاب دچار یک نوع دوگانگی است و در آینده امیدوارم این موضوع مورد نظر باشد و حوزه مسئولیت‌های دو مولف، یا متمایز شود یا مولفین سهم خودشان را یک مقدار روشن‌تر از اینکه الآن هست، نشان دهند. از این بحث که بگذریم، یک نکته‌ای که مهم است و در کتاب نیز به آن توجه شده، نسبت بین قرآن، علوم قرآنی و مطالعات قرآنی است.

برخی مطالب در جای مناسبی گفته نشده است

در صفحه 76 کتاب یک تیتر با نام «قرآن کریم و نسبت آن با علوم قرآنی و مطالعات قرآنی» وجود دارد و در یادداشت‌هایی که برای خودم نوشته بودم، متذکر شدم که برخی از مطالب در کتاب گفته شده، اما نه در جای مناسب. مطلبی که در صفحه 76 آمده در فصل چهار کتاب آمده است و عنوان فصل چهار نیز نسبت قرآن کریم، مطالعات قرآنی و مطالعات میان‌رشته‌ای است، اما تصور من این است که شاید جا داشت که در تعریف مفاهیم که در بخش کلیات کتاب است، یک بخشی در این مورد صورت می‌گرفت. چطور ممکن است سه فصل را جلو برویم و در فصل چهارم به نسبت قرآن و علوم قرآن و مطالعات قرآنی بپردازیم. انتقاد من این نیست که به این مطلب پرداخته نشده است و نقد من این است که باید در جای خودش به آن پرداخته شود.

نکته دیگری که به نظر من رسید اینکه، در صفحه 99 کتاب به گونه‌شناسی علوم از حیث روش استدلال اشاره شده است. وقتی در اینجا با اسم‌هایی مانند پوپر و ... مواجه شدم، احساس کردم که احتمالاً مطالبی می‌خوانم که برای من می‌تواند جالب و راهگشا باشد، اما آنچه در اینجا دیدم یک فهرست بود. در این بخش آمده است اینکه چنین نگاهی دارند، اشکالات متعددی است که موجب شد پارادایم‌های دیگری از سوی فلاسفه مدرن برای تصدیق یا رد آن پدید آید. اما اینکه اینها چه کسانی هستند و چه گفته‌اند، نیامده است. برای کسی که در حوزه فلسفه علم مطالعه دارد، این اسم‌ها آشنا هستند، اما این کتاب را ممکن است خیلی از افراد بخوانند که مطالعاتی از قبل در این حوزه ندارند و فکر می‌کنم این عبور سریع و تند منجر به بی‌معنایی این عبارت شود و کسی که این را می‌خواند، نمی‌فهمد این اسم‌ها چه هستند. یا باید یک توضیح چند سطری داده شود و یا لزومی نداشت از اینها اسمی برده شود.

نکته دیگری که البته آن را نقد نمی‌دانم، این است که در برخی از موارد، دیدگاه‌هایی از افرادی نقل می‌شود که قاعدتاً باید از صاحب آن دیدگاه یک اسمی برده شود و به ریشه‌ها و آن گوینده سخن اشاره‌ای صورت گیرد. مثلاً در صفحه 98 تیتری تحت عنوان «تمایز علوم طبیعی و انسانی» داریم. این را که می‌خوانم، یاد «دیلتای» می‌افتم و اینکه چطور علوم طبیعی و انسانی را در تقابل باهم قرار داد و اولین‌بار از تمایز روشی بین آنها صحبت کرد، اما نه تنها در اینجا نامی از وی نیست، بلکه مأخذها نیز افراد دیگری هستند و مخاطب احساس می‌کند این نظریه تمایز علوم طبیعی و انسانی دوازده سال است داده شده است، اما این نظریه دو قرن سابقه دارد.

نکته دیگر اینکه در خیلی از موارد در کتاب به مثال‌هایی از تفاسیر قدیم و جدید اشاره می‌شود و این جزو ارزش‌های مثبت کتاب است و خوب است که وقتی مبحثی را طرح می‌کنیم، نمونه‌هایی برای آن بیاوریم، از جمله در صفحه 216 در بخش الزامات زبان‌شناختی، به مسئله ایهام پرداخته شده و اشاره شده که در آیه 22 سوره حجر، مراد از «سماء»، آسمان نیست، بلکه معنایی نزدیک به ابر دارد. این خیلی مهم است که در این موارد که قول شاذ ارائه می‌شود که پشتوانه لغوی محکمی هم ندارد، گفته شود که چه کسی این را گفته است و اگر از آن آدم اسمی برده می‌شد، بر ارزش این استشهادات اضافه می‌کرد.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha