به گزارش ایکنا، نشست علمی نقد كتاب «انتقاد دینی و سیاسی در قرآن و سنت»، نوشته حجتالاسلام محمدحسن موحدیساوجی، رئیس و استادیار دپارتمان الهیات دانشگاه مفید، امروز دوشنبه، 18 بهمنماه به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان محمدرضا یوسفی شیخرباط، دانشیار دپارتمان اقتصاد دانشگاه مفید را میخوانید که مشتمل بر نقدهایی بر این کتاب است؛
این کتاب از ساختار رسالهمانند بیرون نیامده و باید علمی شود. نکته دیگر اینکه این کتاب شرح و توصیف و شاید بسط اندیشه آیتالله منتظری است و این خیلی خوب است و خیلی از بزرگان شارحینی دارند و نویسنده در این کتاب وارد این کار شده است و روح آیتالله منتظری در این نوشته هست، اما باید چند نکته مورد توجه قرار گیرد و باید نسبت مولف با آیتالله منتظری روشن شود؛ یعنی باید دید چه نقاط تمایز و افتراقی با ایشان دارند یا افزودههایی دارند و جاهایی هست که ایشان کلی وارد شده باشد و نویسنده ریز شده باشد؟ باید دید سهم نویسنده در این نوشتار چقدر است. اگر بخشی را به این بحث اختصاص دهند، بسیار مناسب است.
عنوان کتاب نیز دارای ابهام است و وقتی میگوییم انتقاد دینی در قرآن و سنت، این انتقاد دینی به چه معنا است؛ یعنی انتقادی که در چارچوب مورد قبول دین است یا انتقادات به مباحث دینی است یا انتقاد به مباحثی است که نهادهای دین را شامل میشود؟ آیا منظور از دین انتقاد به مطالب وحیانی است یا چیزی که مردم به عنوان دین تلقی به قبول کردهاند است؟ ولو که با مبنای وحیانی متفاوت باشد و شرح و بسط درستی داده نشده است که روشن شود کدام یک از اینها مراد است.
فصل دوم درباره انتقاد در حوزه الهیات است. در تعریف دین، منظور باورهای دینی است که اکثریت جامعه دارند و این اکثریت میشود دینِ تحققیافته. اگر این تعریف را بپذیریم، باید پرسید اگر انتقادی به اصل کتاب و سنت داشته باشیم، در این بحث میآید یا خیر؟ چون تعریف، آن را در بر نمیگیرد، به این دلیل که اکثریت را منظور کردیم، اما منظور نویسنده این نیست و چون دقیق تبیین نشده، چنین اشکالاتی را نشان میدهد.
عنوان کتاب انتقاد دینی است، اما در فصل دوم عبارت «در الهیات» آمده است. آیا «در» بهتر است یا «به» و بعد خود الهیات برای همه مفاهیم دینی کافی است یا خیر. در جامعه دینی بحث حجاب، خمس، زکات و مسائل اینچنینی مطرح است. آیا اینها را صرفاً باورهای مورد قبول جامعه میدانند یا خیر؟ آنچه روشن نشده، این ابهامات است که سر جای خود میماند و مشکل ایجاد میکند. به لحاظ نگارشی نیز اتفاقی که افتاده این است که روایات و آیاتی که به کار رفته، سیاق واحدی ندارند. گاهی متن عربی بدون ترجمه است و گاهی هردو در متن است و گاهی در متن و پاروقی است و گاهی فقط ترجمه است و این حالت نیز کم نیست و جای بحث دارد.
همچنین آیا نهادهای دینی مورد بحث هستند یا خیر که یکی از مفاهیمی است که در فصل سوم باید در موردش بیشتر صحبت شود. نکته دیگر اینکه در صفحه 14، چهار فرضیه مطرح شده است، اما آیا این مباحث فرضیهپذیر هستند یا سوال طرح میکنیم؟ اگر شما یکسری مبانی نظری داشته باشید و براساس این مبانی میگردید و حدسی ارائه میدهید، اینجا فرضیه قابل قبول است، اما برخی از موضوعات مبانی نظری روشنی ندارند و شما دارید اینها را کشف میکنید و خیلی از مباحث تاریخی هم اینطور هستند که فرضیه ندارد و باید دید چه خبر بوده است. آیا این کار فرضیه میخواهد یا سوال لازم دارد و نکته دیگر اینکه، فرضیههای نویسنده ویژگی فرضیه را ندارند، به ویژه فرضیه دوم و سوم که قید و بندهای عجیب و غریبی دارد و وقتی عنوان فرضیه میدهند، شکل رساله میگیرد و در اینصورت، توقع داریم در بحث نتایج، بگویند این همه بحث کردیم و نتیجه این است که فرضیه اول رد میشود یا قبول میشود، اما کاری با آن نداشتهاند و این اثر، بین رساله و کتاب در نوسان است.
نکته دیگر اینکه در فصل اول به عنوان کلیات و مبانی، منابع را مطرح میکنند که چه چیزهایی است، اما چیزی که مهمتر از منابع است، روش بحث است که چه روشی برای ارائه دیدگاهها و اثبات آن فرضیهها اختیار شده است. میگوید سنت معتبر است، اما با چه روشی این را میگوید؟ آیا خبر ثقه را قبول دارد یا تجمیع قرائن را قبول دارد و چطور میخواهد این را انجام دهد؟ این حالت در نوشته وجود ندارد و این امر چون تا آخر کتاب است، باعث شده، نوشته جزو نوشتههایی باشد که جنبههای اقناعی برای مخاطب دارند و لذا خیلی از روایات با پیشذهنیت انتخاب شدهاند.
یعنی این نوشته، به نظر بنده از یک سوگیری رنج میبرد و موجب شده فیلترینگی داشته باشند و گاهی اوقات نیز تعابیری دارند که ما نفهمیدیم که چرا این بحث آمده است، چون سوگیریها دخالت میکنند و این کار را سخت میکند. به نظر بنده تعجیل در نتیجهگیری کردن باعث شده همه منابع را مد نظر قرار ندهند و گاه مطالب حالت بزک پیدا میکنند. در فصل اول مباحثی اثبات شده است که اثبات هم نمیشود و جای بحث دارد و خوب بود برای اینها پیشفرض میگذاشتند. مثلا فرض ما این است که سنت معتبر است و یکسری مفروضات دیگر که میگویند من فرضم این است و در اینصورت ابتدا باید گفته شود تا خواننده با مفروضات ذهنی نویسنده درگیر شود و آن هم ابتدای کار، نه وسط کار که بحث مقداری جلو رفته است. همچنین در انتقاد، وقتی به آیات تمسک میکنیم، تفاوت آیات مکی و مدنی قابل ذکر است که مواضع اینها متفاوت است و دوره پیامبر(ص) با دوره امام علی(ع) نیز تفاوتهایی دارد.
انتهای پیام