روایت رفع قلم ملاک بلوغ را روشن نمی‌کند / تقریری بر وضعیت سند و دلالت روایت
کد خبر: 3965795
تاریخ انتشار : ۳۰ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۸:۵۹

روایت رفع قلم ملاک بلوغ را روشن نمی‌کند / تقریری بر وضعیت سند و دلالت روایت

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سروش‌محلاتی در ادامه مباحث خارج فقه خود پیرامون بلوغ عبادی دختران، به تبیین ادله روایی پرداخت و با اشاره به روایت رفع قلم که در خصال شیخ صدوق و منابع عامه وارد شده، بیان کرد: گرچه سند روایت ضعیف است، اما عمل فقها، جابر ضعف سندی است و قرائن دیگری هم اعتبار روایت را تایید می‌کند، اما چون در متن روایات این دسته اختلاف وجود دارد، نمی‌توان ملاک بلوغ را از این روایت استنباط کرد.

به گزارش ایکنا، پنجمین جلسه از درس خارج فقه حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سروش‌محلاتی، با موضوع «بلوغ (عبادی) دختران»، امروز، 30 فروردین‌ماه، برگزار شد که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید؛

در این بحث، آیات مربوطه را مطرح کردیم و حالا نوبت به روایات می‌رسد. در زمینه روایات، یک روایت از رسول خدا(ص) مورد استناد قرار گرفته و روایات متعددی هم از ائمه(ع) رسیده است. روایت رسول خدا(ص) چنین است: قلم از کودک برداشته شده تا اینکه به حد احتلام برسد. این روایت با همان آیه شریفه سوره نور که بلوغ الحلم را مطرح می‌کرد، منطبق است. کودکی تا احتلام ادامه دارد و قلم تکلیف از صبی برداشته شده است. شیخ صدوق در کتاب خصال آورده است: «حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلسَّكُونِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَضْرَمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ أَبِي مُعَاوِيَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنِ اَلْأَعْمَشِ عَنْ أَبِي ظَبْيَانَ قَالَ: أُتِيَ عُمَرُ بِامْرَأَةٍ مَجْنُونَةٍ قَدْ فَجَرَتْ فَأَمَرَ بِرَجْمِهَا فَمَرُّوا بِهَا عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ مَا هَذِهِ قَالُوا مَجْنُونَةٌ فَجَرَتْ فَأَمَرَ بِهَا عُمَرُ أَنْ تُرْجَمَ فَقَالَ لاَ تَعْجَلُوا فَأَتَى عُمَرَ فَقَالَ لَهُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اَلْقَلَمَ رُفِعَ عَنْ ثَلاَثَةٍ عَنِ اَلصَّبِيِّ حَتَّى يَحْتَلِمَ وَ عَنِ اَلْمَجْنُونِ حَتَّى يُفِيقَ وَ عَنِ اَلنَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ؛ زنی را نزد خلیفه دوم آوردند که متهم به زنا بود و حکم به رجم او داده شد. امام علی(ع) عبور می‌کرد و فرمودند مسئله چیست؟ گفتند این یک زنی مجنون است که مرتکب زنا شده و عمر حکم به رجم صادر کرده است. امام علی(ع) فرمودند عجله نکنید. حضرت(ع) نزد خلیفه رفتند و فرمودند: آیا نمی‌دانی قلم از سه گروه برداشته شده است و مسئولیت ندارند؟ یکی از کودک تا وقتی که به حد احتلام برسد، دوم از دیوانه تا وقتی که آگاه شود و سه از انسان خواب تا وقتی که بیدار شود.

این روایت را در منابع خودمان فقط در کتاب خصال شیخ صدوق با این سند داریم؛ یعنی در کتب اربعه، این روایت نقل نشده است. البته این سند مورد اعتماد نیست و نمی‌توان حجیت آن را اثبات کرد، اما در عین حال رفع قلم یک حدیث معروف و مشهور است و این روایت در طول هزار سال مورد استناد فقها قرار گرفته است. اما آیا می‌توان راهی برای اعتبار این سند پیدا کرد؟ چند جهت در اینجا دخالت دارد؛ اول اینکه قدمای اصحاب در قرون متعدد به این روایت استناد کرده‌اند و این روایت عمل اصحاب را دارد و به تعبیری برای ضعف سند، جابر وجود دارد. سیدمرتضی در ناصریات در مسئله نفی زکات از صبی به این روایت استناد کرده است. شیخ هم در کتاب خلاف در مسئله نفی وجوب زکات از صبی به این روایت استناد کرده است.

نکته دوم، تعبیرات برخی از بزرگان در مورد این روایت است. مثلاً ابن ادریس که خود منکر حجیت خبر واحد است، این روایت را مجمع علیه تلقی می‌کند و می‌گوید بر این سخن پیامبر(ص) اجماع وجود دارد. صاحب جواهر هم می‌گوید روایت مشهوری است که فریقین نقل کرده‌اند و اصحاب در کتب فروع و امامت آورده‌اند. اما نکته دیگر این است که همه بزرگانی که در مباحث فقهی اعتنای خاصی به بررسی اسانید روایت دارند، وقتی به این روایت رسیده‌اند، بدون اشکال این سند را قبول کرده‌اند. مثلاً در میان فقهای ما، مرحوم صاحب مدارک معروف به دقت نظر در اسانید است و در این کتاب مکرر به این روایت استناد کرده است. آیت‌الله خویی هم در سخت‌گیری نسبت به اسانید شهره بودند و در آثار فقهی ایشان، ده‌ها مورد استناد به این روایت وجود دارد.

نکته چهارم اینکه بسیاری از محدثین عامه این روایت را نقل کرده و به آن اعتماد کرده‌اند که خود این مطلب نیز اطمینان به روایت را بیشتر می‌کند. مخصوصاً که این روایت از سوی عامه که نقل شده، همراه با مقدمه‌ای است که آن مقدمه اعتماد به روایت را بیشتر می‌کند که حادثه‌ای اتفاق می‌افتد و زنی دیوانه مرکتب زنا می‌شود و خلیفه حکم به اجرای حد می‌دهد و امام علی(ع) با استناد به این سخن، جلوی این کار را می‌گیرند. در چنین موضوعی با توجه به اینکه نسبت به امام علی(ع) نقل فضائل مورد توجه آنها نبوده و قدح خلفا هم ساده نبوده و این موضوع اثبات فضیلت برای امام(ع) و قدح نسبت به خلیفه است، اما منابع اهل سنت این روایت را به همین صورت نقل کرده‌اند؛ لذا در این روایات داعی برای جعل وجود ندارد. بنابراین انسان به صدور این روایت اطمینان پیدا می‌کند.

آیت‌الله شبیری در مباحث نکاح خود این روایت را که مطرح فرمودند و تعبیرشان این است که این روایت در بسیاری از کتب عامه نقل شده است و در کتب خاصه مانند خصال و اختصاص نیز آمده است و روایات زیادی در مورد صبی و مجنون که صحیح‌السند هستند، وارد شده که این روایت ذیل آنها اخذ شده و با توجه به عداوت خلفا و کوشش برای عدم نقل فضائل امام علی(ع)، این روایت نقل شده است که شاهد بر مسلم بودن این قضیه است؛ لذا با توجه به این قرائن اگر هم احادیث صحیح السند نباشد، به صدور آن اطمینان حاصل می‌شود و نیازی به بررسی سندی نیست.

در عین حال نکاتی هست که مقداری کار را برای ما سخت می‌کند. اول اینکه، برخی از علما که به این روایت استناد کرده‌اند، این استناد جنبه احتجاح بر مخالفین داشته است. چون این روایت در منابع اهل سنت است؛ لذا برای اثبات حکم به روایتی که مورد قبول آنها بود استناد شده و این بدین معنا نیست که اصحاب ما نیز استناد به این روایت را تام و تمام می‌دانستند. مثلاً ابن زهره در مباحث بیع می‌فرمایند بر مخالفین احتجاج می‌شود به آنچه مخالفین نقل کرده‌اند. این تعبیر نشان می‌دهد که خود وی این روایت را به عنوان یک دلیل برای استناد به آن مورد توجه قرار نمی‌دهد.

پس اگرچه نمی‌شود به‌نحو موجه کلیه گفت که همه کسانی که به این روایت استناد کرده‌اند، در برابر مخالفین احتجاج کرده‌اند، اما می‌توان به نحو موجبه جزئیه گفت: بخشی از استنادات احتجاج به غیر دارد یا چون مضمون روایت با روایات دیگری که از طرف امامیه نقل شده همراه است؛ لذا نه اینکه این روایت را به تنهایی حجت دانسته‌اند، بلکه یا احتجاج بر مخالف کرده‌اند یا به لحاظ قرائن خارجیه که این مضممون را تأیید می‌کند، به این روایت هم استناد کرده‌اند که این استناد جنبه استقلالی ندارد و جنبه تأییدی پیدا می‌کند؛ لذا اعتماد به این روایت با وجوهی که مورد توجه قرار گرفت، کفایت نمی‌کند و این اشکال در این مسئله وجود دارد.

جنبه دیگر بحث که باید مورد توجه قرار گیرد این است که این روایت از نظر نقل متن آن، تفاوت‌هایی دارد و خود این تفاوت‌ها کار را دشوار می‌کند. متنی که در خصال است، حکم رفع قلم و اینکه از صبی قلم تکلیف برداشته شده را مقید به احتلام کرده است. پس این متن به تنهایی برای ما کافی نیست؛ چون خودش اعتبار کافی ندارد. سپس به سراغ نقل‌های دیگر می‌رویم که با آنها اطمینانی به این روایت پیدا کنیم. وقتی به سراغ دیگر نقل‌ها می‌رویم، نوعی تفاوت در این نقل‌ها وجود دارد. مثلاً در صحیح بخاری داریم که رفع قلم از صبی شده تا به بلوغ برسد و دیگر احتلام در این روایت نیامده است. در جلد دهم صحیح بخاری هم داریم که موضوع احتلام دیده نشده است.

می‌توانیم با توجه به این نقل‌های مختلف و با توجه به اعتمادی که بسیاری از بزرگان داشته‌اند و با توجه به اینکه عامه در این موضوع که قدح خلفا است، اما این روایت را از امام علی(ع) نقل کرده‌اند، به اصل روایت اعتماد پیدا کنیم، اما آیا برای ما روشن است که تعبیر روایت از امام(ع) چه بوده است؟ بسیاری از روایت‌ها تفاوت دارند که نمی‌توانیم نسبت به اینکه ملاک بلوغ چیست، از این روایات استنباط کنیم. پس با اینکه استدلال آقای شبیری را قبول ‌کنیم، اما متن روایت به دلیل اختلاف‌هایی که دارد مشکل را حل نمی‌کند. بله، صبی، مجنون و نائم تکلیف ندارند و این ثابت است، اما اینکه حد این سه امر و رفع قلم تا کجاست و چه زمانی تکلیف می‌آید، محل اختلاف است که البته این اختلاف در باب صبی وجود دارد. چون برای پایان کودکی، هم احتلام و هم عاقل‌شدن را آورده‌اند، پس این روایت برای بحث ما که می‌خواهیم تفسیر بلوغ و ملاک بلوغ را به دست آوریم نمی‌تواند مورد استفاده باشد.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha