به گزارش ایکنا، نشست «آزادی از نگاه شهید مطهری» شب گذشته، 9 اردیبهشتماه، با سخنرانی میثم صداقتزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع)، به همت کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام باشگاه اندیشه جوان برگزار شد.
وی در ابتدا اظهار کرد: در مورد مفهوم آزادی بهترین جایی که شهید مطهری به صورت متمرکز صحبت کردند کتاب آزادی معنوی است، خصوصاً دو بخش اولش که دو سخنرانی با این عنوان وجود دارد. البته در اندیشههای دیگر شهید مطهری و آثار دیگر ایشان میتوان این مفهوم را دنبال کرد، ولی نه لزوماً با اسم آزادی. به نظر میرسد مفهوم آزادی در اندیشه شهید مطهری مفهوم عامی است که در حوزههای مختلف معرفتی خودش را نشان میدهد. تعریف مختصر و کوتاه آزادی از نظر شهید مطهری همان است که در کتاب آزادی معنوی فرمودند و آن رفع موانع است. هر کسی و هر موجودی برای حرکت خودش و برای رسیدن به مقصد خودش ممکن است موانعی جلوی راهش قرار گیرد و این موانع اجازه حرکت او به سمت هدفش را ندهد. شهید مطهری میگوید که رفع این موانع به معنای آزاد شدن او برای رسیدن به هدف است. این خلاصه و مختصری از تعریف آزادی و مفهوم آزادی است. اگر این مسئله را عامتر ببینیم، جا دارد اشاره کنیم این مفهوم در چه حوزههای دیگری خودش را نشان میدهد.
وی ادامه داد: شاید بد نباشد اشاره کنم، مفهوم آزادی در اندیشه شهید مطهری مفهومی است که نه فقط در مورد انسان بلکه در مورد دیگر موجودات هم مطرح میشود و به خصوص در مورد جامعه انسانی که در ادامه به آن میپردازیم. برای تبیین اینکه آزادی از نظر شهید مطهری چیست و به کجا خواهد رسید، ناگزیر باید مقوله هدف را در اندیشه ایشان جدی بگیریم. اگر هدف را در نظر نداشته باشیم، آزادی معنا پیدا نخواهد شد. آزادی در مقایسه با هدف فهم میشود. اگر من هدفی نداشته باشم، حرکتی ندارم و اگر حرکتی نداشته باشم، مانعی نخواهم داشت که رفع کنم. به همین معنا آزادی به وجود نخواهد آمد. پس به نظر میرسد اولین مؤلفهای که برای فهم آزادی باید در نظر داشته باشیم این است که آزادی برای چیست؟ در نگاه شهید مطهری انسان به دنیا آمده است تا به تکامل برسد و هدفش رو به سوی کمال مطلق است. موانع آن هم در راه رسیدن به آن هدف تعریف میشود.
وی افزود: اگر میخواهم به سمت مشهد بروم، وقتی در جاده شمال حرکت میکنم خطا میروم. اگر قرار است مسیر مستقیم بروم گاردریل جاده کمک من برای مراقبت و امنیت من از خطر است، ولی اگر بخواهم این دره را پایین بروم این گاردریلی که کنار جاده گذاشتند، برای من یک مانع است. یک خانم بیحجابی که میگوید میخواهم آزادی داشته باشم؛ یعنی میخواهم هر طور میخواهم لباس بپوشم. یک کس دیگری میگوید که میخواهم آزادی داشته باشم تا به کمال برسم، لذا باید پیرامونم محیط پاکیزه و پاکی باشد. برای آدم دسته اول بیحجابی آزادی است، برای آدم دسته دوم حجاب آزادی است؛ یعنی یک وضعیت واحد برای دو دسته از آدمها میتواند مانع محسوب شود یا آزادی محسوب شود.
وی تصریح کرد: باید هدف را درست معنا کنیم، متناسب با هدف، آزادی معنا پیدا میکند. اساساً خدا میفرماید: ما پیامبر(ص) را فرستادیم که بشر را آزاد کنند: «وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ». در این راستا باید یکبار دیگر یادآوری کنیم، فطرت انسان چیست. انسان موجودی است که به سوی کمال مطلق حرکت میکند، کمال مطلق هم خداست. نحوه خلقت انسان به گونهای است که رو به سوی کمال مطلق دارد. این فهمی است که از اندیشه شهید مطهری درباره انسانشناسی به دست میآوریم؛ یعنی انسان موجودی است که به سمت کمالات بیشتر حرکت میکند. انسان دارد به سوی خدا حرکت میکند. آن کسی که هیچ قید و بندی ندارد، آن موجودی که هیج محدودیتی ندارد خود خداست. تنها خدات که هیچ محدودیت و قیدی ندارد و هر چه غیر اوست محدود است و وابسته به اوست.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادامه داد: بگذارید یکبار دیگر سیر حرکت انسان را مرور کنیم. وقتی انسان متولد میشود بلکه پیش از تولد، یک موجودی است که حیات نباتی دارد، بعد حیات حیوانی پیدا میکند، بعد به مرتبه انسانی میرسد، بعد این حرکت را ادامه میدهد که به قرب الهی برسد. وقتی هنوز انسان متولد نشده است، زندگی او کاملاً وابسته به مادر است. اگر بند ناف انسان را قطع کنند، دیگر زنده نخواهد ماند. بعد از اینکه متولد میشود یک مقدار این وابستگی کم میشود، ولی همچنان وابسته به مادر و پدر است، یعنی نیازهایی دارد. هر چه این بچه در فرایند رشد و حرکت خودش پیش میرود، آدم احساس میکند وابستگیهایش قطع میشود. در روایاتمان درباره فرایند تربیت سه تا هفت سال داریم که آدم احساس میکند در این سه تا هفت سال، فرآیند تربیت چگونه به قطع وابستگیهای ما میانجامد. دوره بلوغ دورهای است که انسان بالغ شده را از وابستگی جدا میکند. بعد یک دوره هفت ساله وزارت داریم که برای استقلال فرد زمینهسازی میکند و پس از آن هم کاملاً مستقل خواهد بود.
وی یادآور شد: لازم است در اینجا کلیدواژه استقلال را با واژه آزادی مقایسه کنیم. به نظر میرسد که استقلال همان آزادی و وارستگی است؛ یعنی سیر و حرکت تربیت چیزی نیست جز حرکت از سوی وابستگی به سمت وارستگی. بشر این سیر را که طی میکند و به تدریج وابستگیهای خودش را کم میکند. شاید فکر میکنیم این بشر روزی از وابستگی رهایی پیدا میکند؛ نه، قبلاً وابسته به مادر بود و الآن وابسته به چیز دیگری است. هیچ موجودی غیر از خدا را نمیتوان به عنوان آزاد مطلق معرفی کرد. همان طور که از نظر علمی میگویند ماده از حالتی به حالت دیگر تغییر میکند، این وابستگی هم از حالتی به حالت دیگر تغییر میکند. ما تاکنون وابسته به مادر بودیم، الآن نیاز به مادر نداریم، ولی وابسته به پول هستیم؛ یعنی وابستگی ما تغییر پیدا کرده، اما قطع نشده است. اساس دین آمده است تا ما را آزاد کند. قرار نیست ما در این دنیا از یک وابستگی به وابستگی دیگر برسیم، قرار است رها شویم، ولی آزادی مطلق برای ما معنا ندارد. پس این معادله چطور حل میشود؟ نگزیریم به جایی بند باشیم، بسته باشیم. باید به یک چیزی پیوسته باشیم. این را نگه دارید دوباره درباره آن صحبت میکنم.
صداقتزاده تأکید کرد: شهید مطهری روایتی در اینجا ذکر میکند: «العبودیة جوهرة کنهها ربوبیّه»؛ یعنی جوهره بندگی ربوبیت است. بعد شروع میکند و گامهای ربوبیت را میشمارد. گام اولش تسلط بر اعضا و جوارح خود است. من چشمم رها نیست تا هر چه میخواهد ببیند، گوشم و زبانم رها نیست. این طور نیست که هر چه به دهانم آمد بگویم. اول عرایضم درباره بیحجاب توضیح دادم که از نظر او بیحجابی آزادی است، ولی یک انسان معتقد میگوید که باید به آزادی برسم، پس باید حجاب را رعایت کنم. اینجا همان حرف است. یک آدمی میگوید که چشمم آزاد است، زبانم آزاد است، ولی یک نفر میگوید که قرار نبود چشم و زبانت آزاد شود، قرار بود قلبت آزاد شود. اگر تو هر چه خواستی را گفتی دیگر اراده آزاد را نخواهی داشت. اینکه ما میخواهیم استقلال کسب کنیم برای چه استقلال و آزادی کسب کنیم؟ از چه میخواهیم آزادی به دست بیاوریم؟ حرف بعدی این است ما آزادی مطلق نداریم. ما همیشه در حال وابستگی هستیم، ولی این وابستگی باید به چه باشد؟ از چه آزاد شویم و به چه وابسته شویم؟ یک حرف دیگر این است قرار است چه چیزی آزاد باشد؟ غریزه من آزاد باشد یا فطرت من؟ عقل من آزاد باشد یا حیوانیت من؟
وی افزود: شهید مطهری میگوید که آزادی حقیقی آزادی است که بعد معنوی ما آزاد باشد؛ یعنی من عالی آزاد باشد، نه من دانی. اگر ما زمان و چشم و گوشمان را آزاد کنیم و در اختیار غریزه قرار دهیم سگ درون را آزاد کردیم و عقلانیت و انسانیت خودمان را محدود کردیم. حضرت امام هم این بحث را در چهل حدیث دارند که معیار انسانیت عزم و اراده است. قرار است اراده انسانی ما آزاد شود. هرچه قلب من وابسته به دنیا باشد، من نمیتوانم اراده کنم هرچه میخواهم ببینم، هر چه میخواهم نبینم. کسانی که به بازی کردن و رسانهها و مواد مخدر اعتیاد پیدا میکنند گرفتار همین مشکل هستند. دیگر این آدم آزاد نیست و محدود، وابسته و معتاد است. ما آزادی را از کجا پیدا کردیم؟ از نظریه فطرت انسان که آقای شاهآبادی مطرح کردند. بر اساس آن نظریه که میگوید انسان موجودی در حال حرکت به سمت کمال است، بحثمان را آغاز کردیم و گفتیم انسان از قبل از تولدش دارد در حال حرکت است. طبق آن نظریه، یکسری چیزهایی میآید، آدم را به سمت خودش میکشد و نمیگذارد به مسیرش ادامه دهد. مثلاً یکی از چیزهایی که اعتیادآور است موسیقی است. کدام بخش از وجود انسان قرار است آزاد باشد و کدام بخش از وجود انسان قرار است، تحت سیطره و محدودیت ساحت دیگر قرار گیرد. در نظریه ما باید من عالی انسان آزاد شود و من دانی ذیل او تعریف شود.
مدرس دانشگاه یادآور شد: گفتیم «العبودیة جوهرة کنهها ربوبیة». تعبیر ربوبیت را شهید مطهری توضیح میدهد و گامهای آن را ذکر میکنند که اول بر جوارح خودم و بعد از آن بر افکار و خیالات خودم تسلط پیدا کنم. تسلط پیدا کنم؛ یعنی او حرکت مرا محدود نکند بلکه من او را محدود کنم. بعد بحث به جایی میرسد که اراده انسان بر همه عالم تکوین غلبه دارد؛ یعنی هر چه اراده کنم میشود. انسان به جایی میرسد که هر چه اراده کند میشود. مثلاً من میخواهم از اینجا رد شوم، ولی به دیوار میخورم. این دیوار آزادی مرا محدود کرد. این جبرها چیزی نیست جز موانع حرکت ما. وقتی چیزی مرا محدود میکند؛ یعنی مجبورم در همان محدوده زندگی کنم. این میخواهد قوانین طبیعی باشد، ارتباطات اجتماعی باشد یا هر چیز دیگری. من میخواهم بگویم بحث جبر و اختیار شهید مطهری که در کتاب انسان و سرنوشت آمده است به نوعی صحبت از آزادی میکند. آنجا هم محل بحث این است که اساساً ما چقدر آزاد هستیم و اراده ما چقدر امکان نفوذ دارد. آن موضوعی که به عنوان جبر و اختیار میشناسیم بیارتباط به بحث آزادی نیست. اختیار یعنی نفوذ حداکثری اراده انسان. وقتی محدودیتی برای ارادهام وجود نداشته باشد؛ یعنی از محدودیت ها آزاد شدم.
وی ادامه داد: مفهوم آزادی در خیلی از حوزهها و موضوعات مهم دینی ما که شهید مطهری هم به آن پرداختند، حضور دارد. اگر بتوانم حوزه اراده خودم را گسترش بدهم توانستهام خودم را از قید و بند و محدودیتهای عالم ماده رها کنم که این همان آزادی است. راه رسیدن به این آزادی و راه تقویت اراده عبودیت و بندگی است. عبودیت یعنی پیوند خوردن با خدا. جالب است توجه داشته باشیم، همین گامهایی که شهید مطهری برای ربوبیت یافتن و وارستگی توضیح دادند یکجای دیگر هم فرمودند و در کتاب ولاءها و ولایتها این بحث تکرار شده است. همین مراتبی که اینجا میگویند مبنی بر تسلط بر اعضا و جوارح و تسلط بر خیال، آنجا با تعبیر ولایت بر اعضا و جوارح و ولایت بر خیال تکرار شده است. این امر نشاندهنده این است که وابستگی که به وارستگی تبدیل شد همواره برای انسان با یک پیوستگی به چیزی همراه است. آن پیوستگی که لازم است کسب کنم تا از این محدودیتها رها شوم ولایت است. ولایت یعنی گره خوردن و در هم آمیختن. امکان ندارد کسی بتواند به آزادی اجتماعی یا آزادی طبیعیت دسترسی پیدا کند بدون اینکه آزادی معنوی را کسب کرده باشد یعنی روحش بر عالم ماده غلبه پیدا کند و امکان ندارد کسی آزادی معنوی کسب کند بدون آنکه خود را گره بزند به یک معانی و یک کانونهای معنوی. نمیتوان در خلأ زندگی کرد. اگر بخواهم از دنیا بکنم باید به ماورای دنیا وصل شوم. به خاطر همین مفهوم ولایت به شدن با مفهوم آزادی گره خورده. نمیشود آزادی را بدون ولایت فهم کرد.
وی افزود: حتی اگر در حوزههای اجتماعی هم ورود میکنیم برخی خیال میکنند آزادی اجتماعی یعنی بیحجابی آزاد باشد. این یک فهم دیگری از آزادی است. در این معنایی که ما عرض میکنیم اگر بخواهی آزاد شوی نباید بنده غرایزت بشوی، باید بعد معنوی خود را آزاد کنی. بعد معنوی چگونه آزاد میشود؟ برای آزادی آن بعد معنوی ناگزیر است به یک ریسمانهایی چنگ بزند. این ریسمان در بالاترین سطح خودش خداست. خدا ریسمانهایی برای ما آویخته است که باید به آن گره بخوریم. آن چیزی که روح ما را با حقایق معنوی پیوند میدهد ایمان است. روح ما با چه گره میخورد؟ این همان نظریه ولایت است. اگر ما بخواهیم به آزادی برسیم ناگزیریم به چیزی پیوند بخوریم که ما را از این دنیا بکند، یعنی جدا کند. اینجا به نظر میرسد نقش حیات اجتماعی انسان و روابط اجتماعی انسان و رابطه ولایی ما با خدا و ائمه(ع) و ولی فقیه و سایر مؤمنان جای خودش را پیدا میکند. اگر بخواهم به آزادی دسترسی پیدا کنم، اولاً باید بپرسیم آزادی برای چه؟ برای رسیدن به کمال. آزادی از چه؟ آزادی از زندگی حیوانی برای رسیدن به کمال. کدام بعد وجود من باید آزاد شود؟ بعد معنوی. چگونه میخواهد آزاد شود؟ با عبودیت و بندگی و گره خوردن به معنای ماورایی عالم. این خلاصه چیزی بود که در نسبت با آزادی تربیت و ولایت عرض کنم. ارواح مومنین هم با کلیدواژه ایمان با هم گره میخوردند. اگر من و شما به یک کلیدواژه مشترک ایمان بیاوریم، یعنی روحمان را به آن حقیقت گره زدیم. آن وقت ما با هم برادر میشویم. اخوت و ولایت به وسیله ایمان اتفاق میافتد.
وی در پایان گفت: سعی کردم مفاهیم نزدیک به مفهوم آزادی را مثل مفهوم اختیار با محوریت اراده و مفهوم حرکت که بر اساس نظریه فطرت شکل میگیرد، مثل مفهوم ربوبیت و تسلط را در کنار هم قرار بدهم و تلاش کنم از آزادی فقط کلمه آزادی فهمیده نشود. نتیجه بحث این است اگر بخواهیم به آزادی برسیم نیازمند آزادی معنوی هستیم و اگر بخواهیم به آزادی معنوی برسیم نیازمند رابطه ولایی هستیم. این ولایت است که باعث میشود آزادی معنوی به دست بیاوریم و نتیجه آزادی معنوی، آزادی اجتماعی خواهد بود.
انتهای پیام