به گزارش ایکنا، سیدمجتبی حسینی، نویسنده و پژوهشگر دین، شب گذشته، 20 مرداد، در ادامه سلسله جلسات دهه اول محرم، به شرح فقراتی از زیارت جامعه کبیره پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید:
در فرازی از زیارت جامعه کبیره آمده است: «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»؛ اگر خیری ذکر شود، شما اول، اصل، فرع، معدن، مأوی و منتهای آن محسوب میشوید. در این جلسه در مورد اول، اصل و فرع بودنِ خیر صحبت میکنیم. در مورد اصل باید به شجره که در قرآن آمده اشاره کنیم. درخت یک اصل دارد که ریشه است و غیر از ریشه را نیز فرع میگویند. این مفهوم، درس گرفتهشده از قرآن کریم است. گاهی میخواهیم از اصل و فرع سخن بگوییم که اصل، ریشه و فرع باقی قسمتهای درخت است، اما گاهی اوقات هم که میگوییم اصل و فرع، اصل ریشه و تنه و فرع، شاخهها، برگها، میوههاست و قرآن این نمودار را آموزش داده است.
آیه معروفی در قرآن وجود دارد که میفرماید: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ»؛ یعنی مثال و نماد یک قول طیب و یک اعتقاد و بنای طیب، یک شجره طیب است. یکی از خصوصیات این قول و اعتقاد این است که اصل آن ثابت است، اما از این اصل، فرع سر بالا میآورد؛ به حدی که اصل ثابت و فرع آن در آسمان است. در اینجا مراد قرآن از فرع، تنه و شاخه و میوه و برگ است. در عبارت زیارت جامعه کبیره، فرع را نیز باز کرده، اما در روایات دیگری، همان بخش اصل و فرع بازتر شدهاند و بسیار هم این روایات ارزشمند است.
این نکته را هم باید بگویم که گاهی اوقات در جمعهایی که سخن میگویم، تعبیرات خاصی دارم که برای مخاطب نیز معمولاً جالب است. در بحث تفسیر قرآن و در بحث تفسیر جامعه کبیره یا صحیفه سجادیه، بیشتر از بحثهای عمومی، تفکری، فلسفی، اعتقادی و ... استفاده میکنم اما یک بخش از بحث، نگاه اگزیستانسیال است. توضیح اینکه؛ وقتی تفسیر قرآن میکنیم، میگوییم این درخت چنین و چنان است و میگوییم اگر خیر ذکر شود اول، اصل، فرع و ... آن اهل بیت(ع) هستند، اما وقتی این قضیه را مطرح میکنیم و در این بین به ارتباط این مفهوم با انسان و منجمله خودمان نگاه میکنیم، دیگر فقط این نیست که یک عبارت را ترجمه کرده باشیم، بلکه ارتباط آن مسئله را با خودمان نیز بیان کردهایم. بنابراین بحث بسیار لذتبخشی است، اما یک گوشه اینچنینی یعنی اگزیستانسیال نیز دارد.
ما داریم از اهل بیت(ع) سخن میگوییم و میگوییم اصل، فرع و ... خِیر، شما هستید، اما باید از یک منبع موثقتری مطلب را بگیریم و بفهمیم. روایتی از امام باقر(ع) داریم که شبیه همین فراز است اما تغییراتی جزئی دارد و روایت مشابه دیگری نیز داریم که از امام صادق(ع) نقل شده است. از امام(ع) در مورد آیات «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ * تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»، پرسش شد و راوی درخواست کرد که این آیه را توضیح دهند. حضرت(ع) فرمود: اصل آن شجره طیبه، رسول خدا(ص) و فرعش نیز امیرالمؤمنین(ع) است.
تا اینجا، همان تعبیر قرآن است که اصل و فرع بود و البته مراد قرآن از فرع نیز هر چیزی غیر از اصل است و تنه، شاخهها، برگها و میوهها را شامل میشود. امام(ع) فرمود: اصل این شجره طیبهای که قرآن میگوید، رسول خدا(ص) و فرعش وجود مقدس امام علی(ع) است. اما در اینجا باید به ارتباط اصل و فرع دقت کرد. سپس فرمود ثمره آن نیز حسن(ع) و حسین(ع) هستند. نوع ارتباط امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با امام علی(ع) و پیامبر(ص) و نوع ارتباط امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و سایر ائمه(ع) را نیز باید مورد توجه داشت. باید توجه کنیم که هریک از این ائمه(ع) جایگاه خاص خود را دارند. سپس فرمود، ائمه(ع) دیگر نیز، شاخههای این درخت هستند.
توجه کنید یک تصویر برای خود میسازیم و ارتباط آن را با نظام خلقت و طبیعت تبیین میکنیم. چه اینکه، نظام خلقت نیز یک چیزی به نام شجره داشته است و بحث آدم و حوا با یک شجره شروع شد و در انتها نیز به شجره و سدرهالمنتهی میرسد و این یعنی گویا عالم از شجرهای تا شجرهای است و باید ببینیم ما در این میان کجا هستیم.
بنابراین اصل و ریشه، وجود مقدس پیامبر(ص) و تنه آن، امام علی(ع) است و روی این تنه، شاخههایی است و میوه این درخت، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هستند. البته روی دو تا بودن بحث نمیکنم و این دوتا بودن، یک بحثی در عالم است و بهقدری این دو تا بودن مهم است که برخیها را به ثنویت و دوگانهپرستی کشیده است که وارد بحث نمیشوم.
اما تا اینجای کار میتوان یک سوال را مطرح کرد و آن اینکه، اگر این درخت را در خیابان ببینید، تعجب نمیکنید؟ چون این درخت، باید برگ هم داشته باشد و این درختی که این همه شاخه و میوه دارد، چطور ممکن است برگ نداشته باشد؟ فرمود: شیعه، برگهای آن است. در یکی دو نقل این روایت، حتی حضرت(ع) این عبارت را فرمود که وقتی یکی از شیعیان از دنیا میرود، گویی یکی از برگهای این درخت روی زمین افتاده است. حتی لحظه بودن و نبودن ما در این تصویر از عالم وجود دارد. البته مراد از شیعه همان است که در تفکر امیرالمؤمنین است و در گستره تاریخ و جغرافیا باید آن را دید که فرمود: «وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ»؛ یعنی در تاریخ بگرد و شیعه را پیدا کن، نه اینکه فقط به روستای خود نگاه کنی که چون هیئت دارند، شیعه هستند.
پس این سؤال را باید بپرسیم که درخت مگر بدون برگ میماند؟ البته آخر هم متوجه نمیشویم که درخت نیازش به برگ است یا برگ نیازش به درخت؟ البته این جمله نیاز به تأمل دارد و سنگین است؛ یعنی اگر برگهای درختی را بکنید، معلوم نیست میوه هم چه میشود.
نکتهای که در باب مصیبت امام حسین(ع) باید ذکر کرد که به این بحث ربط دارد این است که یکی از مصیبتهای ظریف این است که وقتی این درخت را نگاه میکنید، میبینید اگر این درخت برگ نداشته باشد، قیافه خوبی ندارد و معنای آن، نگرانکننده و ناراحتکننده است که یک درختی چنین باشد. فرمود شیعیان برگهای این درخت هستند و این یعنی باید قدر خود را بدانیم و به قیمت خود نیز واقف باشیم. فرمود هر شیعهای که از دنیا میرود در آن عالم مانند یکی از برگها است که از این درخت پایین افتاد و خزان اهل بیت(ع) آن زمانی است که شیعیان همینطور از دنیا بروند.
اما وقتی میگوید: «إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»؛ یعنی اگر بخواهیم خیر را به یک درخت تشبیه کنیم که در قرآن به آن اشاره فرمود، این درخت، هر زمان و همیشه میوهاش، ثمرهاش و غذایش را به مردم میدهد. در اینجا، راوی میپرسد تا اینجا فرمودید که اصل و فرع و شاخه و ... کدام است، اما بفرمایید که «تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»، چیست؟ فرمود: مراد از آن، علم امام(ع) است.
در روایت دیگری، بخش مجهول قضیه را نیز روشن کرده و فرموده است که عنصر این درخت، فاطمه(س) است. این خیلی حرف است. درخت را همه میبینند و خاک را که کنار بزنند، ریشه آن را نیز میبینند و بدنه، برگ، میوه و شاخه را نیز میتوانند ببینند، اما یک چیزی را کسی نمیبیند که موجب شده این درخت میوه بدهد و این پرسش مطرح است که مثلا گلابیبودن این درخت کجای آن است؟ در درخت، این بخش را عنصر میگویند. بنابراین این درخت را برای ما نقاشی کردهاند و ما باید ببینیم در لابهلای این برگها کجا هستیم؟ آیا از برگهای تمیز هستیم؟ یا از برگهای کثیف و خزانزده هستیم؟ اما همینقدر بدانید که ما هم عنصر اصلیمان فاطمه(س) است، البته اگر قدرش را بدانیم، بهرهمند میشویم و اگر ارزشش را ندانیم، از ما گرفته میشود.
انتهای پیام