اکبر قولی؛ حبیبی که رفت
کد خبر: 4013208
تاریخ انتشار : ۲۳ آبان ۱۴۰۰ - ۱۶:۲۴
عباس خامه‌یار نوشت:

اکبر قولی؛ حبیبی که رفت

عباس خامه‌یار در یادداشتی با عنوان «خون‌بار! بهار! دگر حبیبی برفت» در سوگ اکبر قولی نوشت: نگارش و قلم‌فرسایی در ثنای این مدیر مؤمن، نجیب و مخلص در این شرایط اندوهناک روحی، دشوار است و از سوی این بنده ناتوان، دشوارتر. زیرا فقدان این یار قدیمی برایم سخت اندوه‌بار و برای ساير همكاران و سازمان متبوعم خسرانی سترگ محسوب می‌شود.

اکبر قولی؛ حبیبی که رفتبه گزارش ایکنا؛ عباس خامه‌یار، رایزن فرهنگی ایران در لبنان در یادداشتی با عنوان «خون‌بار! بهار! دگر حبیبی برفت» به مناسبت درگذشت ناگهانی اکبر قولی، معاون توسعه روابط بین‌المللی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی نوشت: از افتخارات دوران معاونتم در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى داشتن همكارانى دلسوز، دردآشنا و فهيم در عرصه توسعه روابط فرهنگی بين‌الملل بود.

اكبر قولى جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس که روز گذشته خبر ناگوار پر کشیدن ناگهانی روح بلندش همه دوستان و همکاران را سخت شوکه کرد و فردا نیز در دیار ابدی سکنی مى‌گزيند، یکی از سرآمدانی بود که مسئوليت مديركلى توسعه روابط فرهنگى اروپا و آمريكا را عهده‌دار بود و سپس به عنوان رایزن فرهنگی کشورمان به ایتالیا اعزام شد و مدتی پس از  پایان مأموریت و بازگشت به میهن به معاونت توسعه روابط فرهنگی بین‌الملل سازمان گمارده شد و تا دیروز عهده‌دار این مسئولیت بود.

نگارش و قلم‌فرسایی در ثنای این مدیر مؤمن، نجیب و مخلص در این شرایط اندوهناک روحی، دشوار است و از سوی این بنده ناتوان، دشوارتر. زیرا فقدان این یار قدیمی برایم سخت اندوه‌بار و برای ساير همكاران و سازمان متبوعم خسرانی سترگ محسوب می‌شود. اما آنچه که بیش از همه به ذهن اینجانب متبادر می‌شود، «نظم» اوست که به عنوان آخرین وصیت مولا علی(ع)، همواره و در همه حال بدان متعهد بود. از شکل و شمایل ظاهری گرفته تا عمق جان و فعالیت‌های روزمره. زودتر از همه بر سر کار و در جلسات حضور پیدا می‌کرد و رایانه شخصی‌اش را همواره به همراه داشت.

مرحوم اكبر قولى از حدود ۳۰ سال پیش که علوم رایانه‌ای رواج امروز را نداشت به‌رغم اینکه رشته تحصیلی‌اش مدیریت بود، در زمینه فناوری اطلاعات تبحر خاصی داشت و این مسئله در تمامی دوران خدمتش و در همه عرصه‌‌های اداری داخل و خارج از کشور مشهود بود.

«اکبر آقا»ی عزیز ما با آن روح لطیف، در تواضع، فروتنی و بی‌ادعایی زبانزد همگان بود. او قبل از نیل به افتخار جانبازی، یک بار هم شهید شده بود و پیش از آنکه پایش را کاملاً در جبهه از دست دهد، بر اثر موج انفجار از هوش رفته بود و پیکرش با پیکر شهدا به پشت جبهه انتقال داده شده بود. اما پس از مدتی متوجه زنده بودنش شده و وی را بازمی‌گردانند، او در دفاع از میهن و صيانت از آرمان‌هاى ملتش لجاجت به خرج داده و در عملیات کربلای ۴ یا ۵ پای خود را از دست می‌دهد وجالب اینکه به خاطر نظم و شیک‌پوشی و شیک‌رفتاری و تکیه بر عصایی فاخر کمتر کسی متوجه قطع کامل پایش می‌شود.

او اما تنها کسی بود که جراحت و درد ناشی از سایش محل اتصال پای مصنوعی‌اش را سالیان سال پنهانی متحمل شد و هیچ شکوه‌ای بر زبان نیاورد و بیش از یک انسان سالم کار و تلاش کرده و هیچ مطالبه‌ای هم به ازای جانبازی‌اش نداشت. حتی هنگام شرکت در محافلی که از او خواسته می‌شد، پای مصنوعی‌اش را دربیاورد تا آن را چک کنند(!)، خم به ابرو نمی‌آورد.

زنده‌یاد اکبر قولی، انسانی متین و باوقار بود. حقیقتاً قَوْلی حَسَن داشت و پسوند «جان» هنگام نام بردن از مخاطبانش، هرگز از ادبیاتش جدا نشد و همواره زینت‌بخش گفتارش بود. دینداری صادق، انقلابی عملگرا، بسیار خوش‌رفتار، نیک‌پندار و پاک‌سرشت بود. بزرگى خود را در قدردانى و قدرشناسى از پيشكسوتان می‌ديد و شكرگزارى خداوند را در شكرگزارى از بندگانش به جا مى‌آورد كه: «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق».

هنگامی که همسر و همراه با وفایش در سال ۱۳۹۷ در محل مأموریت فرهنگی‌اش در ایتالیا بر اثر سکته مغزی آسیب جدی دید و تا مدت‌ها در بیمارستان به سر می‌برد با عشقی وصف‌ناپذیر از او مراقبت می‌کرد و برای معالجه‌اش از هیچ کاری دریغ نکرد. در تماس‌های تلفنی‌مان در آن دوره حساس، هیچ‌گاه نمی‌توانست حزن و اندوه و حتی گريه‌هاى خود را پنهان کند. چنین صحنه‌هایی را در دوران پرستاری از پدرش و سپس در اندوه و ماتم از دست‌دادن او نیز شاهد بودم.

اکبر آقای عزیز، همیشه و نسبت به همه اينگونه مهربان و دلسوز بود و بدی هیچ‌کسی را نمی‌خواست و حتی در قبال نامهربانی‌های عده‌ای هم سخت صبور و بردبار بود. اما ناملایمات هفته‌های اخیر، کمرش را خم کرد و نتوانست برابر بی‌اخلاقی‌ها و نامه پراکنی‌های دروغین و ناجوانمردانه تاب بیاورد.

دو شب پیش از رحلت جانسوزش، در تماسی تلفنی و در ادامه گفت‌و‌گوها و دلتنگى‌هاى حضورى سه هفته پيش‌مان،  سفره دلش را برایم باز کرد و در عین حال و در اوج ناراحتی، باز هم صبور بود و به بردباری دعوت می‌کرد. تا آن زمان هیچگاه او را اینگونه غمگین و اندوه‌بار ندیده بودم؛ اما نه برای خود که برای اهداف والا و مقدسِ سازمانی و میهنی‌اش.

خدایش بیامرزد و از سر تقصیرات همه ما درگذرد و عاقبت‌مان را ختم به خیر کند . امید است که خداوند مهربان روح پاکش را با یاران شهیدش محشور فرماید و آسوده و خرسند در حریم امنش سکنی گزیند. همچنین برای همسر بزرگوار و فرزندان ارجمندش، صبری جمیل و اجری جزیل آرزومندم.

به قول علامه اقبال لاهوری:

چو رخت خویش بر بستم ازین خاک

همه گفتند با ما آشنا بود

ولیکن کس ندانست این مسافر

چه گفت و با که گفت و از کجا بود

انتهای پیام
captcha