مرزبندی صریح با جبهه کفر و استکبار؛ تنها خط فاصل میان امت اسلامی
کد خبر: 4084548
تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۴۰۱ - ۰۷:۰۶
استنادات قرآنی بیانات رهبر معظم انقلاب

مرزبندی صریح با جبهه کفر و استکبار؛ تنها خط فاصل میان امت اسلامی

مطالعه و تدبر در آیه 4 سوره مبارکه «ممتحنه» نشان می‌دهد که باید با نهايت قاطعيت و بدون هيچگونه پرده‌پوشى از دشمان اعلام بیزاری و جدایی کرد و این مرزبندی را تا زمانی که آنها مسیر خود را تغییر نمی‌دهند ادامه داد.

رهبر معظم انقلاب

به گزارش ایکنا، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب در دیدار شرکت‌کنندگان در هفتمین اجلاس مجمع جهانی اهل بیت(ع) در تبیین قرآنی بیانات‌شان آیات 4، 8 و 9 سوره ممتحنه، آیه 29 سوره فتح، آیه 91 سوره مائده و آیه 122 سوره آل عمران را مورد استناد قرار دادند.

ایشان در بخشی از این بیانات با استناد به آیه 4 سوره ممتحنه به تشریح یک آموزه امام راحل پرداخته و فرمودند: «امام راحل (رضوان اللّه تعالی علیه) به همه یاد داد که خطوط فاصل موجود میان آحاد جوامع اسلامی را کنار بگذارند؛ فقط یک خطّ فاصل وجود دارد و آن خطّ فاصل میان ایمان و اسلام از یک طرف و کفر و استکبار از طرف دیگر است؛ این را امام به همه یاد دادند. آن خطوط فاصلی که امام به ما تعلیم دادند که باید کنار بگذاریم، خطوط فاصل فرقه‌ای است، خطوط فاصل قومیّتی است، خطوط فاصل نژادی است، خطوط فاصل حزبی است و امثال اینها‌؛ گفتند اینها را کنار بگذارید. یک خطّ فاصل وجود دارد و آن، خطّ فاصل بین تحقّق اسلام و نظام اسلامی و تجسّم سیاسی اسلام است در مقابل نظام سلطه‌ای که در رأسش آمریکا است؛ این خطّ فاصلی است که باید برجسته باشد و امام این را از روز اوّل برجسته کرد؛ نه از روز اوّل انقلاب اسلامی، [بلکه] از روز اوّل نهضت؛ ‌یعنی از آن زمانی که امام این نهضت را شروع کرد؛ پانزده سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی. این عمل امام هم برخاسته‌ از آیات قرآن است. قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبراهیمَ وَ الُّذینَ مَعَهُ اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنّا بُرَآءُ مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللَّهِ کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُمُ العَداوَةُ وَ البَغضاءُ اَبَدًا حَتّىٰ تُؤمِنوا بِاللَّهِ وَحدَه؛ مستند به این آیه قرآن.»

حال در ادامه به بیان نکات و تفاسیر پیرامون این آیه می‌پردازیم.

متن آیه: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ۖ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ»

ترجمه آیه: «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست: آنگاه كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى‌پرستيد بيزاريم. به شما كفر مى‌ورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد.» جز [در] سخن ابراهيم [كه‌] به [نا]پدر[ى‌] خود [گفت:] «حتماً براى تو آمرزش خواهم خواست، با آنكه در برابر خدا اختيار چيزى را براى تو ندارم.» «اى پروردگار ما! بر تو اعتماد كرديم و به سوى تو بازگشتيم و فرجام به سوى توست.»

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پیرامون این آیه چنین آورده است که «در اين جمله خطاب را متوجه مؤمنين كرده و جمله (اسوه حسنه فى ابراهيم) معنايش اتباع و اقتداء نيكو به ابراهيم است و جمله (و الذين معه) به ظاهرش دلالت دارد بر اينكه غير از لوط و همسر ابراهيم كسانى ديگر نيز به وى ايمان آورده بودند.

(اذ قالوا لقومهم انا برءوا منكم و مما تعبدون من دون اللّه)؛ يعنى ما از شما و از بت‌هاى شما بيزاريم و اين بيان همان چيزى كه بايد در آن اسوه و اقتداء داشته باشند.

(كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوه و البغضاء ابدا حتى تومنوا باللّه وحده)؛ اين قسمت از آيه برائت را به آثارش معنا مى‌كند و آثار برائت همين است كه به عقيده آنان كفر بورزند و مادام كه مشركند با آنان دشمنى كنند تا روزى كه خداى واحد سبحان را بپرستند و مراد از كفر ورزيدن به آنان، كفر ورزيدن به شرک آنان است، به دليل فرموده: (حتى تومنوا بـاللّه وحده)؛ تا زمانى كه به خداى واحد ايمان بياوريد و معناى كفر به شرک آنان اين است كه با شرک آنان عملا مخالفت شود، همچنان كه عداوت مخالفت و ناسازگارى قلبى است.

خود آنان برائت‌شان از مشركين را به سه امر تفسیر كرده‌اند: اول مخالفت عملى با شرک آنان، دوم عداوت قلبى با ايشان و سوم استمرار اين وضع مادام كه بر شرک خود باقى‌اند، مگر اينكه دست از شرک برداشته، به خداى واحد ايمان آورند.»

در تفسیر نمونه نیز درباره این آیه آمده است که «از آنجا كه قرآن مجيد، در بسيارى از موارد براى تكميل تعليمات خود از الگوهاى مهمى كه در جهان انسانيت وجود داشته شاهد مى‌آورد. در آيات مورد بحث نيز به دنبال نهى شديدى كه از دوستى با دشمنان خدا در آيات قبل شده سخن از ابراهيم (عليه السلام) و برنامه او به عنوان پيشواى بزرگى كه مورد احترام همه اقوام، مخصوصا قوم عرب، بوده به ميان مى‌آورد و مى‌فرمايد: براى شـما در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند اسوه خوبى وجود داشت؛ قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه.

ابراهيم (عليه السلام ) بزرگ پيامبران كه زندگيش سرتاسر، درس بندگى و عبوديت خدا، جهاد فى سبيل الله و عشق به ذات پاک او بود، ابراهيم كه امت اسلامى از بركت دعاى او و مفتخر به نامگذارى او مى‌باشد، مى‌تواند براى شما سرمشق خوبى در اين زمينه گردد.

منظور از تعبير (و الذين معه) مؤمنانى است كه او را در اين راه همراهى مى‌كردند، هر چند قليل و اندک بودند و اين احتمال كه منظور پيامبرانى است كه با او همصدا شدند يا انبياء معاصر او - چنانكه بعضى احتمال داده‌اند - بعيد به نظر مى‌رسد، به خصوص كه مناسب اين است كه قرآن در اينجا پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) را به ابراهيم و مسلمانان را به اصحاب و ياران او، تشبيه كند، در تواريخ نيز آمده است كه گروهى در بابل بعد از مشاهده معجزات ابراهيم به او ايمان آوردند و در هجرت به سوى شام او را همراهى كردند و اين نشان مى‌دهد كه او ياران وفادارى داشته است.

سپس در توضيح اين معنى مى‌افزايد: آن روز كه به قوم مشرک و بت‌پرست‌شان گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى‌پرستيد بيزاريم ؛ اذ قالوا لقومهم انا برآء و منكم و مما تعبدون من دون الله. ما نه شما را قبول داريم و نه آئين و مذهبتان را، ما هم از خودتان و هم از بت‌هاى بى‌ارزشتان متنفریم. باز براى تأكيد افزودند: ما نسبت به شما كافريم؛ كفرنا بكم. البته اين كفر همان كفر برائت و بيزارى است كه در بعضى از روايات ضمن برشمردن اقسام پنجگانه كفر به آن اشاره شده است. سومين بار براى تأكيد بيشتر افزودند: در ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است؛ و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابدا. اين وضع همچنان ادامه دارد تا به خداى يگانه ايمان بياوريد؛ حتى تؤ منوا بالله وحده.

به اين ترتيب با نهايت قاطعيت و بدون هيچگونه پرده‌پوشى اعلام جدایى و بيزارى از دشمنان خدا كردند و تصريح نمودند كه اين جدایى به هيچ قيمت قابل برگشت و تجديدنظر نيست و تا ابد ادامه دارد، مگر اين كه آنها مسير خود را تغيير دهند و از خط كفر به خط ايمان روى آورند ولى از آنجا كه اين قانون كلى و عمومى در زندگى ابراهيم استثنائى داشته كه آن هم به خاطر هدايت بعضی از مشركان صورت گرفته بـه دنبال آن مى‌فرمايد: آنها هرگونه ارتباط‌شان را با قوم كافر قطع كردند و هيچ سخن محبت‌آميزى به آنها نگفتند: جز اين سخن ابراهيم كه به پدرش (عمويش آزر) وعده داد كه براى تو از خداوند طلب آمرزش مى‌كنم ولى در عین حال من در برابر خداوند براى تو مالک چيزى نيستم و آمرزش تنها به دست او است؛ الا قول ابراهيم لابيه لاستغفرن لك و ما املك لك من الله من شىء.

اين در حقيقت استثنایى است از مسئله قطع هرگونه ارتباط ابراهيم و يارانش از بت‌پرستان كه آن هم داراى شرایط و مصلحت خاصى بود، زيرا قرائن نشان مى‌دهد كه ابراهيم احتمالا آمادگى براى ايمان را در عمويش آزر مشاهده كرده بود ولى آزر از اين مسئله نگران بود كه اگر راه توحيد را پيش گيرد دوران بت‌پرستى او چه خواهد شد؟ ابراهيم به او وعده داد كه در پيشگاه خدا براى تو استغفار مى‌كنم و به اين وعـده خود نيز عمل كرد، ولى آزر ايمان نياورد و هنگامى كه بر ابراهيم روشن شد كه او دشمن خدا است و هرگز ايمان نمى‌آورد ديگر براى او استغفار نكرد و با او قطع رابطه نمود و از آنجا كه مسلمانان از اين برنامه ابراهيم و آزر اجمالا با خبر بودند و ممكن بود همين مطلب بهانه‌اى شود براى افرادى همچون «حاطب ابن ابى بلتعه» كه با كفار سر و سرى برقرار نمايند، قرآن مى‌گويد اين استثنا در شرائط خاصى صورت گرفته و وسيله‌اى براى جلب آزر به ايمان بوده، نه براى اهداف دنيوى.

كوتاه سخن اينكه ابراهيم و پيروانش قويا با بت‌پرستان مخالف بودند و بايد اين درس را از آنها سرمشق گرفت و داستان آزر شرائط خاصى داشته كه اگر براى ما هم پيدا شود قابل تأسى است.

از آنجا كه مبارزه با دشمنان خدا با اين صراحت و قاطعيت مخصوصا در زمانى كه آنها از قدرت ظاهرى برخوردارند جز با توكل بر ذات خدا ممكن نيست، در پايان آيه مى‌افزايد: آنها گفتند: پروردگارا! ما بر تو توكل كرديم و به سوى تو بازگشت نموديم و رجوع نهایى همه سرانجام به سوى تو است؛ ربنا عليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير.

در حقيقت آنها سه مطلب را در اين عبارت به پيشگاه الهى عرضه داشتند: نخست توكل بر ذات او، توبه و بازگشت به سوى او و سپس توجه به اين حقيقت كه رجوع نهایى همه چيز به سوى اوسـت كه علت و معلول يكديگرند. ايمان به معاد و بازگشت نهایى سبب توبه مى‌گردد و توبه روح توكل را در انسان زنده مى‌كند.»

رهبر معظم انقلاب نیز در سخنانی در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری؛ مورخ 15 اسفند 1392 با تأکید بر لزوم مرزبندی صحیح و صریح با جبهه دشمن، فرمودند: «آیه‌ شریفه می‌فرماید: قَد كانَت لَكُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنّا بُرَءآؤُا مِنكُم وَ مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ الله كَفَرنا بِكُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَكُمُ العَداوَةُ وَالبَغضآءُ [ابداً] حَتّی‌ تُؤمِنوا بِاللهِ وَحدَه. قرآن فقط تاریخ نگفته، تصریح می‌كند كه این اسوه‌ حسنه‌ای است برای شما - قَد كانَت لَكُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبراهیم - یعنی باید این‌جوری باشید، مرزبندی باید بكنید. مرزبندی به معنای این نیست كه ما رابطه‌مان را قطع بكنیم؛ توجه بكنید، مغالطه نكنند كه شما می‌گویید ما با همه‌ دنیا دشمنیم؛ نه، مرزبندی كنید، مرزها مخلوط [نشود]. مثل مرز جغرافیایی؛ در مرز جغرافیایی شما بین كشور خودتان و كشورهای اطرافتان مرز معین می‌كنید؛ معنای این مرز این نیست كه شما نمی‌روید آنجا، آنها نمی‌آیند اینجا؛ معنای این مرز این است كه هر رفت‌وآمدی منضبط خواهد بود. معلوم باشد كِی می‌رویم، چه كسی می‌رود، چه‌جور می‌رود؛ چه كسی می‌آید، كِی می‌آید، چه‌جور می‌آید، چرا می‌آید؛ مرزبندی در مرزهای جغرافیایی این‌جور است؛ در مرزهای عقیدتی هم همین‌جور است. در همین آیه‌ شریفه، بعد از آنكه خدای متعال این اسوه‌ حسنه را و عمل ابراهیم را بیان می‌فرماید، بعد می‌فرماید: اِلّا قَولَ ابراهیمَ لِاَبیهِ لَاَستَغفِرَنَّ لَك؛ یعنی این مرزبندی، مانع این نیست كه ابراهیم به پدرش بگوید كه من به تو ترحم می‌كنم، برای تو استغفار می‌كنم؛ اینها همه هست. بنابراین معنای مرزبندی این است كه مشخص باشد ما چه كسی هستیم، شما چه كسی هستید.»

لذا از این آیه می‌توان نتیجه گرفت که:

ـ در تربيت و تبليغ، ارائه نمونه‌ عينى و عملى و الگو لازم است.

ـ هم انبيا الگو هستند و هم پيروان و تربيت شدگان آنها.

ـ گذشت زمان، نقش الگوهاى دينى و معنوى را كم رنگ نمى‌كند و حضرت ابراهيم(ع) مى‌تواند براى امروز ما الگو باشد.

ـ بستگانِ منحرفِ الگوها، دليلى بر ترک آنها نيست.

ـ همگامى، همراهى و هماهنگى فكرى و عملى با رهبران الهى لازم است.

ـ صلابت و صراحت در اظهار برائت از مشركان، يک ارزش است.

ـ پرونده‌هاى قومى و روابط اجتماعى نبايد مانع اظهار حق شود.

ـ محور برائت، شرک و اسباب شرک و دورى از خداست.

ـ برائت بايد مكتبى و هدفدار باشد نه انتقامى.

ـ جبهه‌گيرى و قاطعيّت در برابر كفر و شرک، به توكّل، نيايش و توجّه به معاد نياز دارد.

ـ معناى توكّل گوشه‌گيرى و انفعال نيست، بلكه در كنار اعلام برائت صريح و موضع‌گيرى شديد نسبت به مشركان، توكّل معنا دارد.

ـ اولياى خدا، خود را مالك چيزى نمى‌دانند و به خود اجازه نمى‌دهند قانون الهى را عوض كنند. (تفسیر نور، حجت‌الاسلام و المسلمین قرائتی)

انتهای پیام
captcha