به گزارش ایکنا، جلسه شرح «التوحید» شیخ صدوق با سخنرانی آیتالله سیدجعفر سیدان، روز گذشته 23 آبانماه در مدرسه آیتالله خویی برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
باب سیام کتاب توحید صدوق مورد صحبت بود. عنوان باب «القرآن ماهو» است، بحث اخیر ما درباره تلازم و وابستگی قرآن و عترت بود. نظریهای که میگوید قرآن به بیانی غیر از خودش نیاز ندارد جز در تفصیل احکام و قصص، مورد بررسی قرار گرفت و استدلالهایش گفته شد و مناقشاتی که در ارتباط با استقلال قرآن و در ارتباط با فهم ما از قرآن کریم مطرح است بیان شد.
همچنین بیان کردیم که در حدیث آمده است: «القرآن يُصَدِّقُ بَعْضُه بَعْضاً». همچنین در برخی روایات دیگر آمده است که «مَا ضَرَبَ رَجُلٌ الْقُرْآنَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ إِلَّا کَفَرَ». آنچه از روایات استفاده میشد این بود که این روایات در مقام بیان این نکته هستند که بعضی افراد به وسیله بعضی آیات، بعضی آیات دیگر را کنار میزدند و تکذیب میکردند و چنین کاری نهی شده است. آنچه حقیر در مجموع این روایات «من ضرب بعض القرآن ببعض فقد کفر» به نظرم رسید این است که منظور، تکذیب آیاتی به بعض آیات دیگر است. در عین حال برخی روایات در این زمینه هست که نشان میدهد گاهی طرف قصد تکذیب ندارد، قصد استفاده از قرآن دارد ولی در عین حال رعایت آنچه لازم است را نکرده است و این تعبیر «من کفر» در موردشان بیان شده است.
یک حدیث در این رابطه بخوانم: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) فَخَتَمَ بِهِ الْأَنْبِیَاءَ فَلَا نَبِیَّ بَعْدَهُ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ کِتَاباً فَخَتَمَ بِهِ الْکُتُبَ فَلَا کِتَابَ بَعْدَهُ أَحَلَّ فِیهِ حَلَالًا وَ حَرَّمَ حَرَاماً فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهْ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهْ فِیهِ شَرْعُکُمْ وَ خَبَرُ مَنْ قَبْلَکُمْ وَ بَعْدَکُمْ»، امام صادق (ع) فرمودند: خداوند محمّد (ص) را برانگیخت و او را خاتم پیامبران قرار داد و پیامبری بعد از او نیست و بر او قرآن را نازل نمود و با آن تمام کتابهای آسمانی را ختم کرد و پس از آن دیگر کتابی نخواهد آمد؛ هرچه حلال بود در قرآن حلال نمود و آنچه حرام بود تحریم کرد؛ حلال قرآن تا روز قیامت حلال و حرام آن تا روز قیامت حرام است؛ در قرآن احکام دین شما و تاریخ گذشتگان و جریانهای آینده آمده است.
در ادامه روایت میخوانیم: «و جعله النبي(ص) علما باقيا في أوصيائه فتركهم الناس و هم الشهداء على أهل كل زمان و عدلوا عنهم ثم قتلوهم و اتبعوا غيرهم و أخلصوا لهم الطاعة حتى عاندوا من أظهر ولاية ولاة الأمر و طلب علومهم قال الله سبحانه فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَة مِنْهُمْ و ذلك أنهم ضربوا بعض القرآن ببعض و احتجوا بالمنسوخ و هم يظنون أنه الناسخ و احتجوا بالمتشابه و هم يرون أنه المحكم و احتجوا بالخاص و هم يقدرون أنه العام و احتجوا بأول الآية و تركوا السبب في تأويلها و لم ينظروا إلى ما يفتح الكلام و إلى ما يختمه و لم يعرفوا موارده و مصادره إذ لم يأخذوه». شاهد سخنم اینجا است که روایت میفرماید مردمی که اوصیا را پیروی نکردند و انحراف پیدا کردند به خاطر این بود که «ضربوا بعض القرآن ببعض».
تتمه روایت هم شاهد همین مسئله است که میفرماید آنها منسوخ و ناسخ را از هم تشخیص ندادند، محکم و متشابه را از هم تشخیص ندادند، عام و خاص را از هم تشخیص ندادند و به آن احتجاج نکردند. این به خاطر این است که قرآن را از اهلش که اوصیای پیامبر(ص) هستند نگرفتند.
پس این حدیث دو جا مصداق دارد، یکی در مورد افرادی که با برخی آیات، آیات دیگر را ابطال میکنند و میخواهند تناقض آن را بگیرند تا قرآن ابطال شود. دوم افرادی که نمیخواهند این کار را کنند ولی از مسیر صحیح فاصله گرفتند و دچار اشتباه و خطا شدند. این دو معنا برای این احادیث قابل فرض است ولی در مجموع این روایات ربطی به تفسیر قرآن به قرآن ندارد، یعنی این احادیث در مقام بیان مسئله تفسیر قرآن به قرآن نیستند.
البته در روایات نیامده که بعضی از آیات قرآن بعضی آیات دیگر را تفسیر میکند بلکه روایت میفرماید «القرآن يُصَدِّقُ بَعْضُه بَعْضاً». با این وجود به نحو موجبه جزئیه میتوان گفت برخی آیات، برخی آیات دیگر را معنا میکنند. مثلا آیه میفرماید: «يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» اینجا بحث جبر پیش میآید، ولی در آیات فراوان دیگری بیان میشود «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى»، یعنی کسی که خودش را در مسیر هدایت قرار دهد هدایت میشود. آیه اول توسط این آیات تفسیر میشود. پس به نحو موجبه جزئیه آنچه علامه طباطبایی در تفسیر المیزان بیان کردند مورد قبول است، ولی به نحو کلی نمیشود گفت قرآن، قرآن را تفسیر میکند و نیازی به عترت نیست.
انتهای پیام