به گزارش ایکنا، نشست «مطالعات غربشناسی و دانش حقوق» ظهر امروز 6 اسفندماه با سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین محمد عبدالصالح شاهنوش، پژوهشگر حقوق در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
اول یک مقدمه عرض کنم؛ من فکر میکنم درباره اینکه غربشناسی در فهم علوم انسانی مدرن موثر است به قدر کفایت مطلب تولید کردیم و مسئله برای همه ما روشن است. پس ضرورت مسئله مفروغ عنه است منتهی چیزی که نیاز دارد روی آن تمرین کنیم و آن را به اشکال مختلف بیازماییم این است که مطالعات غربشناسی چطور میتواند تصور ما را نسبت به یک مسئله تغییر دهد.
مقدمه دوم که بسیار مهم است این است که ما یک مفهومی در جامعه در تمام حیثیتهای آن داریم که حدود 150 سال است با آن مواجهه کردیم و آن مفهوم قانون است. این قانونی که ما به آن قانون میگوییم از کجا آمده است؟ وقتی یک فرانسوی مفهوم code را به کار میبرد متوجه میشوم چه میگوید، اگر یک انگلیسی مفهوم law را به کار ببرد مفهوم آن را متوجه میشوم ولی آنچه ما به آن قانون میگوییم را چطور باید بفهمیم که نه نسبتی با سنت ما دارد و نه اقتباسی از این مفاهیم است بلکه برخاست خاصی است.
این مفهوم برآیند دو جریان است یک جریان در یونان باستان و یک جریان مدرن که استمرار تاریخی فکر و اندیشهای است که در یونان بوده است. نکته مهم این است در یونان باستان یک تمایز دقیقی بین مفهوم اخلاق و قانون نداریم. ما نمیدانیم قواعدی که در آثار یونان به کار رفت است قواعد اخلاقی بدانیم یا قواعد قانونی بدانیم، یعنی این دو مفهوم خیلی به هم نزدیک میشود. این پیشفرض اولم بود. پیشفرض دوم این است که در مسیحیت چند ویژگی وجود دارد که در قانونگزاری آنها موثر است؛ اولین ویژگی تثلیث در قالب پدر، پسر، روح القدس است که دستاوردش در قانون مدرن این است که خدا، انسان و طبیعت در یکجا اتحاد دارند و انسانی که قانونگذاری میکند در جایگاه شارع قرار گرفته است. ویژگی دوم تجسد خدا در قالب مسیح است یعنی همین انسانی که در زمین میبینید و تجسد طبیعیاش هم موضوع قانونگذاری است و هم عامل و فاعل قانونگذاری است.
مسئله بعد قدرت مطلق الهی است. خدای قادر متعال در همه مذاهب مسئله بوده است. اشعریها خیلی هوشمندانه با این مسئله مواجه شدند که خداوند، قادر متعال هست یا نیست. تلاشهای معتزله که میخواستند ثابت کنند خدا پایبند به برخی بایدها و نبایدها است و فعل قبیح از او سر نمیزند مسئله را جذابتر کرده است. اگر خدا قادر متعال است قانونگذاریاش ساحت ندارد.
مسئله پایانی نومینالیسم است. برداشت من این است نومینالیسم یک طغیان در برابر هر پیشفرضی است که دست انسان را ببندد، یعنی انکار تحقق کلی طبیعی در خارج دستاوردش این است که عاملیت انسان رهای رها میشود و این اقتضا دارد ما سعادت پیشفرض را انکار کنیم.
در غرب ما با مفهومی از قانون مواجهیم که به تمام معنا عاملیت انسان را دارد و اساسا دوگانگی شریعت و قانون معنا ندارد بلکه قانون عین مذهب است و با آن اتحاد خاصی دارد و عین هم هستند. در عین اینکه به هیچ سمت مشخص لازم نیست حرکت کند یعنی شما میتوانی قانون حمایت از خانواده تصویب کنید و امکان توالد را از بین ببرید. از این مفهوم قانون که برای امروز و دیروز هم نیست نمیشود گرته برداری کرد و آن را در تفکر اسلامی آورد. طنزش اینجا است برخی تلاش میکنند درباره فقه تقنین صحبت کنند و درس خارج فقه تقنین برگزار میکنند.
در ادامه نشست عطاالله بیگدلی به عنوان ناقد سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
ما در حوزههای علمیه بین علما مخصوصا بین کسانی که با جهان جدید بهتر آشنا هستند بازگشت به رویکردهایی داریم که تعارض دو جهان را دوباره زنده میکنند یعنی بعد از تلاش برای جمع این تعارض دوباره شاهدیم روحانیون ما خصوصا «دکتر روحانیون» ما هر چه بیشتر به بنیاد جهان جدید و جهان دینی توجه میکنند قائل میشوند که این دو قابل جمع نیستند. خواندن آثار روشنفکران آن موقع آنقدر اشتباهش روشن است که باید سوال دوم را بپرسیم که اینها نمیتوانستند چنین اشتباهات فاحش نظری انجام دهد پس چطور این اشتباهات را انجام دادند.
عرض من این است که برخلاف همدلی اولیه با آقای شاهنوش، آیا میتوانیم از میل ایرانیان برای جمع این جهانها دفاع کنیم یا خیر؟ یعنی شاید پدرانمان مسئلهای داشتند که طور دیگری روایت شده است. به عبارت دیگر شاید کار آنها اشتباه به نظر میرسیده ولی اگر ما هم جای آنها بودیم همینطور عمل میکردیم چون مسئله ما مسئله بقا و ماندن در جهان جدید شده است و ما هم مجبور بودیم این کار را کنیم. به نظرم ما از مسئله تعارض فقه و قانون گذشتیم. این مسئلهای بود که صد سال پیش به آن التفات کردیم و به جواب دادیم، امروز باید به چگونه جمع کردن اینها علی رغم عدم امکان جمع آنها فکر کنیم.
انتهای پیام