۳۶۵ روز در صحبت
قرآن، نوشته
استاد حسین محیالدین الهی قمشهای، کتاب چهارم از مجموعه کتابهای جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین و منتشر شده است.
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
گروه اندیشه ایکنا به منظور بهرهمندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعههایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. دویست و شصت و ششمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «در صفت اصحاب جهنم و اصحاب بهشت» تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
فَأَمَّا مَنْ طَغَى ﴿۳۷﴾
وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ﴿۳۸﴾
فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى ﴿۳۹﴾
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى ﴿۴۰﴾
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى ﴿۴۱﴾ (نازعات)
آما آن کس که طغیان ورزید و از حق سر کشید(37) و حیات دنیا را(برعقبی) برگزید(38) همانا که جهنم ماوای اوست(39) و اما آن کس که از مقام جلال و عظمت پروردگارش بترسید و نفس خویش را از هواهای شیطانی بازداشت(40) همانا که بهشت مسکن و ماوای اوست(41)
در اینجا خداوند تعلیم حکمت میکند و سطری از کتاب قواعد الفلسفیه آفرینش را شرح میدهد که هر کس در برابر حق سرکشی کرد و حیات دنیا را بر زندگی آخرت و به عبارت دیگر ارزشهای مادی را برای ارزشهای معنوی ترجیح داد و یکسر دل به دلبران فانی سپرد و طبیعتاً به طغیان و عصیان پرداخت، در دو جهان جایگاهی فرودین و ظلمانی و پررنج و محنت خواهد داشت. فرودین از این جهت که نظر به عالم بالا و برتر نکرده است و پررنج و محنت از این رو که چون نقد عمر را همه در نیل به آرزوهای مادی خرج کرده و همه آنها به یکباره با مرگ از او گرفته میشود او را جز محرومیت و دوری از مطلوبات و محبوبات نخواهد بود؛ افزون بر اینکه در همان لذات مادی نیز صدها خون جگر و تشویش و نگرانی و تنازع و کشمکش و لگد زدن و لگد خوردن خواهد داشت. اما آن کس که از مقام و عظمت پروردگار خویش بیمناک شد که مبادا فرمان چنین پادشاهی را زیر پای گذارد، و خود را به قدرت شگرفی چون آفریدگار حیات که صد هزار خردمند در تفسیر لبخند کودکی از کرامت او درمیمانند، تسلیم کرد، و بدین تسلیم از هر آنچه ناشایست و نارواست دست کشید، بیگمان جایگاه او بهشت برین و لذّات متعالی و آسمانی خواهد بود، افزون بر اینکه چنین کس بیش از آنها که تنها دل به دنیا سپردهاند از لذات دنیوی برخوردار خواهد شد زیرا به سبب آرامش وجدان و امنیت خاطر که محصول یک زندگی شرافتمند است، شرط لازم برای برخورداری از هر لذت را داراست.
کیفیت بیان آیات چندان با اقتدار و از موضع قدرت و در عین حال آنچنان لطیف چون پرنیان و آهنگین، چون نغمه موسیقی است که جای هیچگونه شبههای در درستی قانون در دل خواننده نمیگذارد البته اگر او را دلی بر جای مانده باشد. زیرا استواری و زیبایی هر دو بوی صدق و حقیقت میدهند.
نکتهای که از این آیه برمیآید این است که برخورداری از حیات دنیا کاری نامرضی خداوند نیست بلکه خداوند این نعمتها را برای انسان آفریده است اما هنگامی که تعارضی میان لذات مادی و معنوی پیش میآید که یکی را بر دیگری باید فدا کرد اینجاست که دو دستگی پدید میآید: آنها که دنیا را برمیگزینند و آنها که ارزشهای برتر (آخرت) را. برای مثال اگر کسی از همه سعادتهای دنیوی از ملک و مال و شهوات گوناگون برخوردار شود اما حقی را زیر پای نگذارد و مراتب عالیه وجود او که قلب و وجدان و عقل است از او راضی باشند چنین کس را لذت دنیا گواراست زیرا او دلداده لذتهای متعالی است و لذتهای دنیوی او نیز خرج تعالی روح میشود. اما در لحظههای حساس که شخص باید در مقابل وجدان خود بایستد و آن را به نوعی خاموش سازد تا بتواند از لذتی مادی برخوردار شود چنین کس در حقیقت به جهنم سقوط میکند زیرا به سمت تعالی نمیرود بلکه به سمت پستی یعنی جهنم، که آن نیز در لغت به معنی پست و فرودین است، میل میکند در حالی که روح قدسی آدمی نه از پست بلکه از بالا نیز برتر است و به گفته سنایی:
مکن در جسم و جان منزل که این دون است و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه، نه اینجا باش نه آنجا
در عالم حیات، شهوات و لذاتی هست که بین انسان و حیوانات مشترک است و آن در بیت معروف سعدی در مقام انسان آمده است:
خور و خواب و خشم و شهوت، شغب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز مقام آدمیّت
و نیز لذتها و عشرتهایی هست که در خاطر حیوانات خطور نمیکند بلکه خاص انسان است، چون لذت خوب بودن و درست و راست بودن و لذت بخشیدن و شاد کردن و لذت ادراک زیبایی و لذت کشف اسرار طبیعت و لذت حکمت که هدفها و غایتها را دنبال میکند.
و آدمی باید در نفس خود سلطان عادی چون سلیمان باشد تا این لذات حیوانی و انسانی هر دو را تجربه کند، با همه مرغان بیامیزد، و حتی دیو و دد و حیوانات برّی و بحری را به خدمت خود گیرد، دیوهایی مانند خشم و کین و انتقام و حسادت که طالب قدرت و غلبه و برتری هستند همه در حکومت عدل تسلیم سلیمان میشوند.
خشم و کین به پیروزی شکستناپذیری در دفع بدیها و جلب خوبیها بدل میشود و حسد اوج میگیرد و بدل به غیرت الهی میشود که هر چه غیر حق است از دروغ و فریب و ریا و سالوس همه را گردن میزند و هزار شادی میآفریند:
پیوسته حسد بودی پر غصه و لیک این دم
میجوشد و میروید از عین حسد خنده (دیوان شمس)
و این سلیمان در جهان منسوخ نشده و همه میتوانند علیرغم دعای سلیمان که خداوند چنین ملکی را جز به او ندهد، هر کس میتواند همت کند و نفس ناطقه قدسیه خود را که نفحه الهی و نفَس رحمانی و خلیفه خداست بر تخت سلیمانی بنشاند.
آن سلیمان دلا منسوخ نیست
در سَر و سرّت سلیمانی کنی است (مثنوی)
انتهای پیام