کد خبر: 4238224
تاریخ انتشار : ۰۳ مهر ۱۴۰۳ - ۰۹:۱۱
ساعتی پای سخن رزمنده دیروز و استاد قرآن امروز

جهاد در میدان جنگ و فرهنگ + فیلم

به جای 35 درصدی که از وجود خود در جبهه‌های جنگ تحمیلی جا گذاشته، ترکش‌های زیادی را با خود همراه آورده و در کنار آن به صبر و آرامشی عجیب، دست‌یافته است، از آن صبرهایی که «در حوصله غیر نگنجد.» او در سال‌هایی که با دشمن بعثی جنگید، یاد گرفت، چگونه صبور باشد، صبری که میوه‌اش آرامش است و حاصل انس و هم‌نشینی با قرآن و عترت است.

مسعود نیرومند فعال قرآنیاغلب آنهایی که از جنگ برگشته‌اند صبور و آرام‌اند، آرام و مهربان، مهربان و دلسوز و در عین حال صبور! مسعود نیرومند، رزمنده دیروز و معلم قرآن امروز جمع این صفات انسانی است.

نیرومند به جای 35 درصدی که از وجود خود در جبهه‌های جنگ تحمیلی جا گذاشته، ترکش‌های زیادی را با خود همراه آورده و در کنار آن به صبر و آرامش عجیبی، دست‌یافته است.

او در سال‌های سالی که با دشمن بعثی جنگید، آموخت چگونه صبور باشد و چگونه به 35 درصد از وجودی که دیگر نیست، فکر نکند. درخت صبر اگر تلخ است، اما میوه‌اش هرچه باشد، آرامش است. 

آنقدر صبور است که گاهی وسط گفت‌وگو، گمان می‌بری حرف‌هایش تمام شده، اما درست آنجایی که این گمان در حال نزدیکی به یقین است، ادامه حرف را از سر می‌گیرد و سخنوری در مورد عملیاتی دیگر و جلسه قرآنی دیگر را آغاز می‌کند. 

نیرومند با اینکه به اندازه 60 و چند سال حرف از جبهه و جنگ و جلسه قرآن برای گفتن دارد، اما صبر و آرامش، سدی در برابر بازگو‌یی همه این سال‌هاست، کلمات و جملات انگار برای شکل گرفتن در ذهن مخاطبش جنگ سختی با صبر و آرامش رزمنده دیروز و جهادگر فرهنگی امروز دارند.

او در کنار همه اینها نظم عجیبی دارد، نظمی که در طول 15 سال کار خبری از کمتر سوژه‌ای سراغ داشته‌ام. مسعود نیرومند ۳۵ سال است که عکس‌های به جا مانده از جنگ را به ترتیبی که فقط خودش علت آن را می‌داند، روی هم گذاشته است، همراه با توصیف صحنه و پشت صحنه آن عکس که روی برگه‌‌ای به تصویر الصاق شده است، عکاس‌ها به آن «کپشن» می‌گویند. 

دفاع مقدس

به عکس‌ها که نگاه می‌کنیم، چند باری تذکر می‌دهد که ترتیب بهم نخورد ... هنوز هم غصه این را می‌خورم که چرا برای گرفتن پاسخ این اصرار عجیب به ترتیب چینش عکس‌ها زیاد پافشاری نکردم، رازی در این بهم نخوردن ترتیب بوده است که نخواست آن را با ما در میان بگذارد؟

در یکی از روزهای هفته دفاع مقدس همراه با گروه خبری ایکنا به مسجد امیرالمؤمنین(ع) شهرک شهید محلاتی رفتیم تا پای صحبت‌های جهادگر عرصه دفاع مقدس در سال‌های دور و جهادگر عرصه فعالیت‌های قرآنی در سال‌های پس از جنگ بنشینیم. 

مسعود نیرومند

ایکنا – جناب نیرومند خود را معرفی فرمایید تا مخاطبان ما بیشتر با شما و فعالیت‌هایتان آشنا شوند. 

مسعود نیرومند هستم. 19 آبان 1341 در محله هاشمی تهران به دنیا آمدم. سه خواهر و سه برادر هستیم. پدرم خیاط بود. پدری مهربان و باصفا که تابستان‌ها برای کمک به او به کار خیاطی مشغول می‌شدم. برادر بزرگم که سال 67 درگذشت، خلبان هوانیروز بود. 

انس و فراگیری قرآن را از حدود 10 سالگی آغاز کردم، قبل از آن همراه با دو نفر از دوستان هم‌محله‌ای، هر روز سه وعده به پشت بام می‌رفتیم و اذان می‌گفتیم و همه محل، ما را می‌شناختند و واقعاً مانند فرزند خودشان می‌دانستند.

ایکنا – اولین بار در کدام جلسه قرآن حضور یافتید؟  

اولین، جلسه قرآن استاد سلماسی بود. امیدوارم خدای متعال تمام کسانی که در راه قرآن و احیای معارف قرآنی زحمت کشیده‌اند و فعالیت قرآنی داشته‌اند و شاگردانی را تربیت کرده‌اند در دنیا و آخرت سربلند گرداند.

ایکنا – سؤالات خیلی زیادی در مورد این جلسه‌ای که حدود 50 سال قبل، شما وارد آن شده‌اید در ذهن من و کسانی که این گفت‌وگو را می‌خوانند و می‌بینند، شکل گرفته است، سؤالاتی در مورد حال و هوای این جلسه، آموزش‌هایی که داده می‌شد و خیلی چیزهای دیگر که بی‌صبرانه منتظر شنیدنشان هستم.

در آن ایام هیئتی در محله هاشمی به همت دو برادر اصفهانی به نام‌های حسن و حسین رضایی تشکیل شده بود. این هیئت جلسه قرآنی با آموزش روخوانی و روان‌خوانی داشت. استعداد و علاقه من به حدی بود که بعد از چند جلسه غلط‌ اعرابی نداشتم. به تدریج وارد حوزه قرائت و علاقه‌مند به سبک عبدالباسط شدم و در همان هیئت از حدود 18سالگی آموزش قرآن را آغاز کردم. 

ایکنا – تاکنون پیش آمده در خلوت از خود سؤال کنید که چه شد وارد مسیر قرآن آن هم به صورت حرفه‌ای شدم؟ 

به نظرم تمایل به این سمت و سو باید در ضمیر خود افراد باشد تا بعد از اینکه به شناخت جهان اطراف خود رسیدند، این مسیر را همچنان ادامه دهند. خود علاقه داشتم، ولی مادرم تدین زیادی داشت و خواهر بزرگ تر نیز مشوقم بود.  

ایکنا – اساتید شما در حوزه قرائت قرآن چه کسانی بودند؟

استاد سیدمحسن موسوی‌بلده یکی از اساتید بسیار خوش‌اخلاق و خوش‌برخورد که همیشه به شاگردی ایشان افتخار کرده‌ام. اوایل دهه 60 بود که خدمت استاد رسیدم. تقریباً از همان اوایل آموزش روخوانی و روان‌خوانی را به صورت رسمی و تا قبل از شیوع کرونا به مدت بیش از 30 سال در مؤسسه دارتحفیظ القرآن الکریم تدریس کردم.

همچنین در محل سکونت فعلی ما در حالی که هنوز کلنگ مسجد امیرالمؤمنین(ع) را به زمین نزده بودند، دو چادر در محل احداث مسجد دایر کرده بودیم و کلاس قرآن برگزار می‌کردم. در این مسجد هم حدود 28 سال است که در خدمت علاقه‌مندان به قرآن کریم هستم. تا قبل از کرونا در مسجد ولیعصر(عج) و مسجد قائم شهرک محلاتی نیز جلسه آموزشی داشتم.

جهاد در میدان جنگ و فرهنگ + فیلم

در حال حاضر جلسه من در مسجد امیرالمؤمنین(ع) شهرک شهید محلاتی روزهای دوشنبه برگزار می‌شود. با توجه به اینکه از همان ابتدا در بحث دعا و مناجات و مداحی هم فعالیت داشتم، علاوه بر آموزش قرائت قرآن آموزش‌های مربوط به دعا و مناجات، مداحی و اذان نیز انجام می‌دادم. 

ایکنا – شما سال‌های زیادی در جبهه‌های جنگ تحمیلی حضور داشته‌اید. این حضور بیشتر به عنوان قاری و برای فعالیت‌های فرهنگی پشت جبهه بوده یا در رزم هم حضور داشته‌اید؟ 

اولین اعزام من در سال 61 به جبهه‌های جنگ به عنوان نیروی بسیجی بود. در همان سال در عملیات رمضان شرکت کردم. در آن سال‌ها چهار دوست بودیم که به مسجد علی‌اکبر(ع) خیابان هاشمی رفت و آمد داشتیم و هر چهار نفر با هم به جبهه رفتیم. 

در همان عملیات، دو نفر از ما چهار نفر جانباز شد. من در اثر برخورد با مین از ناحیه پای راست، لگن، دست راست، فک و گوش و سیدمحمد هاشمیان‌مشادی از ناحیه گلو زخمی شدیم، شهیدان محمد هاشمی‌بهرامی و امیر خوش‌نواز سالم ماندند، ولی به فاصله چهار روز بعد از جانباز شدن ما یکی از این دو بزرگوار و دو ماه بعد دیگری در عملیات محرم در منطقه تومار شهید شدند. 

ایکنا – اولین تلاوت خود در جبهه را به یاد دارید؟

اولین تلاوت در لشکر 10 سیدالشهداء(ع) که آن موقع تیپ بود، انجام شد. تلاوتی به سبک استاد عبدالباسط که فتح باب تلاوت‌های دیگری شد.  

ایکنا – وضعیت فعالیت‌های قرآنی در جبهه به چه صورت بود؟

زمانی که به دلیل نبود عملیات فرصت کافی داشتیم، برنامه‌های قرآنی اجرا می‌کردیم، آموزش می‌دادیم که بسیار استقبال می‌‎کردند. همین جلسات آرامشی به رزمنده‌ها می‌داد که گویی دشمن در یک قدمی آنها نیست و کیلومترها از خط مقدم دور هستند.

ایکنا – فعالیت‌های قرآنی دوران دفاع مقدس و زمان کنونی چه تفاوت‌هایی با هم دارند؟ 

در همه هنرها برای آموزش لازمه کار این است که تجهیزات و پشتیبانی وجود داشته باشد. هرچه این امکانات بیشتر باشد، برنامه منظم‌تر، کلاسیک‌تر و با طرح و برنامه بهتری پیش می‌رود.

در جبهه امکاناتی نبود، نه باند و میکروفونی نه حتی رحل قرآن اما تا دلتان بخواهد معنویت بود. همین معنویت باعث می‌شد با همان امکانات ابتدایی کار انجام شود و انسان احساس نزدیکی بسیار زیادی با خدا کند. الان وضعیت اصلاً قابل قیاس نیست، به یُمن جمهوری اسلامی ایران شاهد راه‌اندازی بی‌شمار مؤسسه قرآنی هستیم که انواع و اقسام سبک‌ها و روش‌های تلاوت و حفظ قرآن را از مبتدی تا پیشرفته آموزش می‌دهند. 

ایکنا – یعنی هرچه امکانات بیشتر شد، معنویت کمتر شد ... درست است؟  

فضای معنوی جبهه اجتناب‌ناپذیر است. چنین فضایی فقط در آنجا وجود دارد. انسان وقتی می‌خواهد دعا بخواند سعی می‌کند، جایی برود که خلوت باشد، یا تاریک باشد ... امام علی(ع) می‌رفتند در تاریکی شب در دل چاه مناجات می‌کردند. 

برخی علما را هم دیده‌ایم که در منزل خود جایی را حفر کرده و در آن مشغول دعا و مناجات می‌شدند. این‌ها روش‌هایی برای نزدیک‌تر شدن و حقیقی‌تر شدن طعم آن دعا است. انسان وقتی می‌خواهد با معبود خود دعا کند هر چقدر بستر آماده‌تر باشد، در محضر خالق بودن بهتر مُیَسر می‌شود و وقتی اینگونه شود آن عبد و آن بنده هم به معرفت بهتری می‌رسد. 

«اللَّهُمَ‏ عَرِّفْنِی نَفْسَک» خدایا خودت را به من بشناسان. وقتی انسان بدون تجملات و با حداقل‌‌ها در پست‌ترین موقعیت در برابر خالق قرار گیرد، آن دعا و مناجات خالصانه‌تر می‌شود. در جبهه‌ها این حس کم‌نظیر بود. چرا برخی علما می‌گویند حاضرند کل عبادت عمر خود را با یک شب عبادت بسیجی در دل سنگر جابجا کنند؟ به خاطر اینکه سنگر آخر خط است.

ایکنا – در شرایطی مانند شرایط جنگ که همه چیز در بحرانی‌ترین حالت خود قرار دارد، توکل و توسل رنگ و بوی دیگری به خود می‌گیرد، شما نقش این توکل و توسل‌ها را در پیشبرد اهداف منجر به دفاع از سرزمین مادری چگونه می‌بینید؟

تمام امورات جبهه و جنگ با همین توسلات و توکل به خداوند متعال بود. ابزار توکل و توسل را خود خدا برای ما قرار داده است تا به معارف الهی پیوند بخوریم. وقتی انسان موضوعی را از خدا درخواست می‌کند، به سیره و روش اهل بیت(ع) برای توسل جستن مراجعه می‌کند. فرماندهان ما از این حیث مستثنی نبودند و با همین توسل سخت‌ترین کارها راحت می‌شد. 

ایکنا – شما هم در سنگر قرآن بیش از 30 سال جهاد کرده‌اید و بخشی از این سال را نیز در مقابل با دشمن بعثی جنگیده‌اید. از این دست قهرمانان در کشورمان کم نداریم، سوالی که همیشه برای من وجود داشته، چرا چنین قهرمانانی همیشه گمنام بوده‌اند؟ چرا این افراد به جامعه معرفی نشده‌اند؟ 

ما قهرمان نیستیم. قهرمانان واقعی آنهایی بودند که در خط مقدم جان خود را نثار ایران اسلامی کردند. ان‌شاءالله خدا هم ما را لایق شهادت کند و به جز شهادت از دنیا نرویم.

کسانی که با خدا معامله می‌کنند، دنبال شناخته شدن نیستند و هر کدام در گوشه‌ای در حال جهاد در سنگری هستند. این افراد حساب و کتاب‌شان با خدا است. با این وجود رسانه‌ها، صدا و سیما، بزرگان و دست‌اندرکاران باید به هر نحوی تلاش کنند این عزیزان به فراموشی سپرده نشوند. مقام معظم رهبری همیشه توصیه داشته‌اند که خود این عزیزان هم تلاش کنند خاطراتشان ثبت و ضبط شود تا این رشادت‌ها برای آیندگان ثبت شود. 

ایکنا – رزمندگان در دوران جنگ چه آرزویی می‌کردند؟ 

قطعاً چون عراق متجاوز بود و صدام بی‌رحمانه به ایران حمله کرده بود و در این حملات هم جنایات مختلفی انجام داده بود، رزمنده‌ها بیشتر آرزوی پیروزی ایران بر دشمن متجاوز را داشتند و اصلی‌ترین آرزو هم همین بود.

ایکنا – بعد از دوران جنگ کدام اتفاق باعث خوشحالی شما شده است؟

موفقیت جمهوری اسلامی ایران، قطعاً بزرگ‌ترین اتفاقی خواهد بود که همه را خوشحال می‌کند. پیشرفت‌های ایران عزیز خوشحال‌کننده است. رفع مشکلات کشور برای مردم قطعاً ما را خوشحال می‌کند، اجرای احکام اسلامی و حکومت واقعی الهی یکی دیگر از اتفاقات خوشحال‌کننده خواهد بود. این امر چه از جانب دست‌اندرکاران و مسئولان مملکت چه از جانب مردم باید صورت گیرد و هر کدام به نوبه خود به تکلیف و بندگی و اطاعت خود از خدای متعال عمل کنند. دوست دارم به گونه‌ای خدا را اطاعت کنم که رفتار، گفتار و کردارم اول مورد مرضی امام زمان(عج) و بعد هم مردم باشد. 

ایکنا – بزرگ‌ترین حسرت زندگی مسعود نیرومند چه بوده است؟ حسرتی که هنوز هم هر وقت فرصتی دست می‌دهد به یاد آن می‌افتد.

من به بسیاری از شاگردان خود گفته‌ام. هر موضوعی یک آموزشگاه و باشگاه دارد. باشگاه انسان‌سازی هم حوزه علمیه است. من سال 55 یا 56 برای طلبگی اقدام کردم، متأسفانه آن زمان به خاطر تبلیغات منفی که از سوی رژیم شاه انجام می‌شد، استقبال چندانی از کسی که می‌خواست طلبه شود، نمی‌شد، لذا خانواده چندان موافق این موضوع نبودند. حتی برای رسیدن به این آرزو از خانه فرار و به قم رفتم، اما موفق به طی این مسیر نشدم.. همیشه یکی از آرزوها و حسرت‌های بزرگ من این موضوع بوده است. 

آرزوی بالاتر من شهادت است. قبل از اینکه این جمله را از شهید سردار سلیمانی بشنوم، همیشه به خودم می‌گفتم، نباید بگویم «اللهم الرزقنا توفیق الشهادة» بلکه باید خودم را آماده شهادت کنم، انسان وقتی خود را آماده کند و مورد تایید خدا قرار گیرد، حتماً شهید خواهد شد، دعا هم نمی‌خواهد دعا به عمل است. اینکه بگویم اما اعمالم را اصلاح نکنم، شهادت نصیب من نخواهد شد. همیشه از خدا این آرزو را دارم که به من توفیق دهد بتوانم با هوای نفسانی مبارزه کنم تا لایق شهادت شوم. ان‌شاءالله جز با شهادت از این دنیا نروم این را شدیداً از خداوند متعال درخواست دارم.

ایکنا - فکر می‌کنید هنوز هم می‌شود به این آرزو رسید؟

در ورودی شهادت همیشه باز بوده و خواهد بود. آنکه چگونه وارد شویم را خدا می‌داند، همانطور که می‌فرماید: «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» من روزی شما را از جایی می‌دهم که در رؤیاهای شما هم نمی‌گنجد. شهادت هم یک رزق است، همانطور که فرمودند شهدا «عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ»، هستند. ما اگر مسیر اطاعت و تبعیت نکردن از هواهای نفسانی و دوری از شیاطین را درست پیش برویم، آماده‌ شده‌ایم و او خودش ما را انتخاب می‌کند.

ایکنا – یک بار با هم عملیات‌هایی که در آن حضور داشتید، مرور کنیم.

اولین عملیات «رمضان» بود. در آن عملیات به منطقه پاسگاه زید کوشک رفتیم و در برخورد با مین مجروح شدم. موج انفجار باعث شد تا یک مقطعی قرص اعصاب مصرف کنم، اما بعد از مدتی توانستم به یُمن همنشینی با قرآن و اهل بیت قرص را کنار بگذارم. 

یکی دیگر از عملیات‌ها، عملیات «والفجر مقدماتی» و «والفجر یک» بود. بعد از آن در عملیات «خیبر» حضور داشتم. در عملیات «بدر» عضو گردان مقداد بودم. گردان ما را به دلایل خاص به عملیات نبردند. در عملیات «کربلای پنج» هم حضور داشتم. این عملیات بعد از ورودم به سپاه بود. در بدو ورود به رسته کارگزینی ارجاع داده شدم، البته از مسئولان قول گرفتم که حتماً در عملیات‌ها حضور داشته باشم. 

بعد از آن در «گردان تخریب لشگر 27 محمد رسول الله» حضور پیدا کردم. شهادت‌طلب‌ترین رزمنده‌ها در این گردان بودند. من هم دوست داشتم در خدمت این عزیزان باشم، اگرچه با آنها بسیار فاصله داشتم.

در عملیات کربلای پنج، یک مرحله در «گردان شهادت» و یک مرحله در «گردان کمیل» بودم. 

زمانی که در عملیات کربلای پنج بودم. می‌گفتند عملیات‌هایی که با رمز یا زهرا(س) هست، همه شهدا علاوه بر اینکه از سادات هستند، از ناحیه پهلو شهید می‌شوند، این را شنیده بودم، اما روزی که باجناقم شهید شد و سه شهید دیگر را همراه او آوردند، به چشم دیدیم. من و باجناقم سال‌های زیادی در جبهه حضور داشتیم، با هم عهد کرده بودیم، که اگر یکی از ما شهید شد، هوای خانواده آن یکی را داشته باشد. بعد از مدتی باجناقم به شهادت رسید، بعد از آن من چندین بار تا آستانه شهادت رفتم، ولی در نهایت شهادت نصیبم نشد، یعنی بارها گلوله و خمپاره به یک قدمی من اصابت می‌کرد. آنجا یقین کردم که خداوند اراده کرده تا یکی از ما دو نفر بماند.

 

 

ایکنا – شما به عنوان فعال قرآنی که سال‌ها در دفاع مقدس حضور داشته‌اید، چه انتظاری از رسانه‌ای که در حوزه قرآن اطلاع‌رسانی و تولیدمحتوا می‌کند، دارید؟ 

اول اینکه فعالیت‌های خود را بیشتر کنند. در ادامه اولویت خود را انتقال مفاهیم قرآنی به سطح جامعه قرار دهند. حفاظ و قاریان فعال را بیشتر به جامعه معرفی کنند.

ایکنا – به عنوان پرسش آخر اگر خاطره‌ای از دوران دفاع مقدس یا جلسات قرآن دارید، بگویید. 

متأسفانه در برخی کشورهای عربی، به مردم القا کردند که ایرانی‌ها آتش‌پرست هستند، مسملمان نیستند و باید آنها را کشت. عراقی‌ها هم با این تفکر ضد انسانی از هیچ آزار و اذیت حتی قتل ابایی نداشتند. یکی از دوستان خوش‌صوت ما تعریف می‌کرد که «زمان جنگ اسیر شده بود و نیروهای بعثی می‌خواستند، او را همراه با چند نفر دیگر اعدام صحرایی کنند، یک باره به ذهنم رسید، آیاتی از قرآن کریم را تلاوت کنم، خوشبختانه آیات سوره مبارکه تکویر را به سبک استاد عبدالباسط تلاوت کردم به آیه «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» که رسیدم، دیدم سرباز به فرمانده خود نگاه می‌کند و می‌گوید قربان اینها مسلمان هستند. این قرآن خواندن باعث نجات ما شد و بعد از چند سال اسارت آزاد شدم. 

گفت‌وگو از تیمور کاکایی

انتهای پیام
captcha