به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا زیبایینژاد؛ رئیس پژوهشکده زن و خانواده حوزه علمیه خواهران، 21 مهرماه در نشست علمی «اقتضائات تربیت در عصر مدرنیته»، گفت: در تربیت باید ربوبیت و محبت خدا را برای فرزندان نهادینه کنیم وگرنه اگر این محبت جا نیفتاد آموزههای ما هم در آنان مؤثر نخواهد بود؛ از آثار مهم عقلانیت آن است که هر نوع آگاهی و آموزه ارائه شده تحلیل و رمزگشایی میشود.
متن سخنان وی به شرح زیر است؛
هر تمدنی حول یک عقلانیتی شکل میگیرد؛ عقلانیت توحیدی امروزه با عقلانت مدرن درگیر است و خود را در قالب عقلانیت فردگرا نشان میدهد؛ وقتی ما از عقلانیت بحث میکنیم یک تمایز مفهومی بین عقل، تعقل و عقلانیت ایجاد میکنیم زیرا اگر این تمایز ایجاد نشود گرفتار بدفهمی خواهیم شد؛ عقل قوه و استعدادی است که خدا به انسان عطا کرده است و این عقل، نور است.
کارکرد اول این نور این است که علم و دانایی را برای ما تحصیل میکند یعنی کاشف است و کارکرد دیگر آن تمایز بین صدق و کذب است و کارکرد سوم اینکه ارزشسنج است یعنی بین خوب و بد تشخیص میدهد؛ عقل در کارکرد خود خطاناپذیر است ولی ممکن است عقل کم باشد یا زیاد؛ هر جا عقل به کار گرفته شود پیرامون ما را روشن میکند زیرا عقل نور است و کار نور، روشنایی است لذا در روایت داریم؛ العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان.
اما میرسیم به معنای تعقل که معنای مصدری دارد؛ انسان در یک میدانی است که غضب و شهوات از یکسو او را به سمت خودشان میکشانند و در بیرون هم القائات و محیط تربیتی و عوامل وراثتی و ... و از طرفی عقل در درون او وجود دارد و فرایند به کارگیری عقل در این شرایط اگر به گونهای باشد که عقل کاملا حاکم باشد خواهد توانست از ظرفیت غضب و شهوت به نفع کشف حقیقت استفاده کند و اگر این اتفاق بیفتد تعقل، تعقل خالص است و عقل در سر جای خود یعنی موقعیت راهبری و فرمانروایی قرار دارد.
خداوند در کنار عقلی که به انسان داده است جهل را هم وضع کرده است؛ جهل در روایات، واقعیت و عینیت دارد و امر وجودی است و جنود و لشکر دارد و همانطور که عقل امر وجودی است جهل هم، وجودی است. در برخی روایات آمده است که خدا عقل را از منبعی نورانی خلق کرد که کاملا تابع خداست ولی جهل را از آب گندیده خلق کرد که هیچ وقت در مسیر حق حرکت نمیکند.
اگر ما در فرایند تعقل به جای اینکه عقل را حاکم کنیم آن را در خدمت جهل و شهوت و غضب قرار دهیم یعنی به جای حکمران، خادم شهوت و غضب شود در این صورت این تعقل، در واقع تجهل است گرچه در ظاهر به آن تعقل گویند؛ تعبیر لا یعقلون در قرآن در حقیقت اشاره به همین موضوع دارد؛ اگر تعقل ما خالص باشد محصول آن علم واقعی است ولی اگر تعقل ما مخلوطی از تعقل و تجهل و یا تجهل خالص باشد نتیجه آن علم واقعی نیست. خیلی از چیزهایی که امروزه آن را علم میدانیم شبه علمی است که از تجهل به دست آمده است.
حال وقتی ما تعقل میکنیم نتیجه آن عقلانیت است؛ گاهی ما کتابهایی را روزانه خریداری میکنیم و بعد از چند وقت به تعداد زیادی میرسد و انسان احساس وحشت میکند لذا دنبال این میرود که نظم و طبقهبندی به آن بدهد؛ مثلا براساس نویسندگان طبقهبندی میکنیم یعنی شهید مطهری 20 کتاب، آیتالله جوادی آملی، 15 کتاب دارد و ...؛ حال اگر بر اساس موضوع طبقهبندی کنیم نتیجه دیگری حاصل میشود و آن اینکه نتیجه میگیریم کتب روانشناسی و جامعهشناسی ما از بقیه موضوعات بیشتر است؛ عقلانیت بافت معرفتی و نتیجه تعقل است و اگر خالص باشد نظام طبقهبندی ما به عقل کمک میکند تا معرفت و یافتههای درست جدید کشف کند ولی اگر تجهل کردیم در این صورت نظام طبقهبندی دیگری شکل خواهد گرفت که شبه علم است.
بنابراین وقتی گفته شد علوم انسانی، جهت دارد اگر در فرایند تعقل خالص، یک علم کشف شود علم خالص تولید شده است ولی اگر در فرایند تجهل ایجاد شود علم نامطلوب و شبه معرفت و شبه علم است گرچه گمان میرود علم است و حدی از واقعیت را هم دارد. این علم التباس بین حق و باطل را در خود دارد. نزاعهای مهم بشری و درگیری تمدنهای بشری، جنگ عقلانیات است؛ اگر تمدنی براساس عقلانیت توحیدی استوار باشد توحید ربوبی مبنای تفکر اوست و توحید خالقی هم در ذیل این تفکر قرار دارد برخلاف شیطان که ربوبیت نفس خود را غلبه داده بود. ربوبیت توحیدی هم یعنی الله ولی الذین آمنوا یعنی فقط خدا و کسانی که از جانب ایشان ماذون هستند ولایت بر دیگران دارند.
امروز ما با عقلانیت غربگرا و لیبرال در برابر ولایت الهی مواجه هستیم؛ عقلانیت لیبرال حول مفهوم «من» شکل گرفته و دو ادعای مهم دارد؛ اول اینکه هیچ کسی غیر از خود من حق راهبری مرا ندارد برخلاف عقلانیت توحیدی که هیچ کس غیر خدا شایستگی راهبری ندارد؛ دوم اینکه همه چیز باید در خدمت شادابی لحظهای من باشد نه سعادت من.
لیبرالیسم معتقد است که ارزشهای اخلاقی وجود خارجی ندارند و هر چیزی را که نام ارزش بر آن بگذاریم محصول ذهن ماست که خودمان آن را خلق کردهایم؛ در فطرت انسان خوبی عفت و غیرت و ... وجود ندارد بلکه اگر ما از چیزی خوشمان آمد ارزش است و اگر خیر، ارزش نیست همچنین این ارزشها نسبی هستند و هر وقت از ارزشی خوشتان نیامد میتوانید کنار بگذارید مانند لباسی که انسان خریده و بعد از مدتی برای او تکراری خواهد شد. پس هیچ ارزشی وجود ندارد و در دنیای خالی از ارزش هر کاری که دوست دارید انجام دهید تا لذت ببرید.
در این شرایط تنها ارزش، آزادی به معنای رهایی است یعنی هیچ چیزی صلاحیت ندارد که خوشی انسان را مقید کند؛ آنگونه که میخواهی بیندیش، رفتار کن و دوست بدار؛ تو دلت میخواهد عاشق تمساح باشی یا عشق کلکسیونری داری یا عاشق فلان خوانندهای دنبال آن برو؛ اینکه تبلیغ میکنند «رؤیاهایت را بساز» در واقع تبیین همین مقوله است.
نظام تربیتی که ذیل عقلانیت فردگرا شکل میگیرد نظامی است که به ما میگوید باید در فرزندانمان همین مسائل را نهادینه کنیم و به آنان یاد بدهیم که دنبال هر چیزی که کیف میکنی برو لذا میگویند والدین حق ندارند ارزشهای خود را به آنان تحمیل کنند زیرا آن ارزشها به والدین کیف میداده است و بچهها هم باید ارزشهایی خلق کنند که از آن لذت ببرند؛ خانواده در این شرایط تبدیل به خانواده دموکرات میشود و این یک خیانت و توطئه است.
در دورانی در کشور حول همین عقلانیت فردگرا برخی شعار وطنپرستی سر دادند؛ شعار وطنپرستی عصر مشروطه شبیه همین شعار نه غزه نه لبنان است؛ یعنی ما فقط باید به جغرافیای ایرانی فکر کنیم و حق نداریم به دارالاسلام بیندیشیم یعنی ما فقط متعلق به این قطعه گربهای هستیم و بقیه دیگری هستند.
مسئله دیگر، کلیدواژه مادری است که ناسیونالیستها و بهاییها و ... تاکید زیادی بر این کلمه داشتند؛ این فرایند از دوره مشروطه شروع شده است؛ البته از دوران انبیاء و به خصوص اسلام احترام به مادر محور بوده است ولی مسئله این است که با تاکید بر این کلمه قصد دارند پدر را حاشیهنشین کنند و مادر را وسط بکشند لذا بعد از مشروطه این روند شدت میگیرد در حالی که در روایات جایی که پاسداشت زحمت است مادر پررنگتر است ولی جایی که مسئولیت تربیت، است مادر مسئولیت ندارد؛ این به معنای عدم دخالت مادر در تربیت نیست بلکه مادر، راهبر تربیت نیست.
در فقه هم داریم مسئول اصلی تربیت با پدر است و مادر حق تنبیه فرزند را ندارد و معلم هم حق تنبیه ندارد مگر اینکه ماذون از ناحیه پدر باشد ولی میبینیم که چقدر ادبیات ضد پدر در سریالها تولید میشود. در یک تحقیقی که در آمریکا و ایران انجام شده است هم این واقعیت وجود دارد. سریال ستایش وجهه بسیار بدی از یک پدربزرگ نشان میدهد یا در سریال پایتخت همه افراد خطاکار هستند و فقط زن نقی است که همه را مدیریت میکند.
در عقلانیت توحیدی، محور امور راهبری خداوند است و آزادی یعنی کنار زدن محدودیتهایی که در پیش روی ما قرار دارد تا به خدا برسیم بنابراین در این نگاه، انبیاء قهرمانان آزادی هستند زیرا غل و زنجیر را از عقول و نفس انسان برمیدارند. تو اینقدر پست شدهای که عاشق سلبریتی و پروانه و کلکسیون شدهای و باید از این غل و زنجیر رها شوی لذا انبیاء آمدهاند که این کا را بکنند؛ در دوره انبیاء، مردم خود را اسیر پرستش بتهایی کرده بودند که هیچ کاری از آنان ساخته نبود و حضرت ابراهیم(ع) وقتی این بتها را شکست تازه مردم به خود آمدند که آیا ما چیزهایی میپرستیم که سنگ و چوب هستند؟
یکی از آثاری که عقلانیات دارند آن است که ارزشهای متناسب با خود را تولید میکنند؛ آزادی که غرب میگوید این است که حجاب، مسئله است نه ارزش و زن را نباید محدود کرد و هر کاری دوست دارد باید بکند؛ خیلی از زنانی که لخت بیرون میآیند تمایلات جنسی ندارند بلکه عقلانیت فردگرایانه به آنان میگوید اگر حجاب را کنار گذاشتی آزاد شدهای و او احساس میکند به آزادی رسیده است.
اگر ما نمیتوانیم با نسل جدید ارتباط برقرار کنیم به این خاطر است که تمایلات و عقلانیت آنان با ما فرق دارد و حتی اگر سراغ اعتکاف میرود چون کیف معنوی دارد نه برای خدا. یا چه بسا با جنس مخالفش به راهپیمایی اربعین میرود و کاری به استحباب اربعین و نقش تمدنی آن ندارد بلکه دنبال لذت آن است یعنی وجوهی از دین را در خدمت عقلانیت خودش میگیرد لذا چون با خمس و زکات حال نمیکند آن را کنار میگذارد ولی چیزهای دیگری را که به او حال میدهد میپذیرد. تذبذب در عقاید هم از جمله ویژگی این افراد است، یک روز به عرفان یهودی و روزی به عرفان مسیحی رو میآورد و حتی جمعه هم ممکن است به نماز جمعه برود؛ ما در عصری هستیم که عقلانیت فردگرا قصد دارد هیمنه خود را بر سراسر عالم فراگیر کند لذا در این شرایط این پرسش وجود دارد که ما باید چه کنیم؟
کار عقلانیت توحیدی، همرنگکردن عقلانیت و تمایلات انسانها با همدیگر است یعنی انسانها با همه تفاوتی که دارند اعمالشان در راستای حب خدا و علی بن ابیطالب(ع) به عنوان راهبر مجاز از ناحیه خداوند است؛ این عقلانیت، ادبیات مختلفی تولید میکند، مفهوم آزادی را تغییر میدهد و نگرش توحیدی به همه امور میدهد؛ البته گاهی برخی اسیر ادبیات غرب میشوند لذا خروجی این تفکر آن است که فقیه ما در حوزه درس فقه شهروندی تدریس میکند یعنی خود را زیر بلیت ادبیات غرب برده است.
در تربیت باید ربوبیت و محبت خدا را برای فرزندان نهادینه کنیم وگرنه اگر این محبت جا نیفتاد آموزههای ما هم در آنان مؤثر نخواهد بود؛ از آثار مهم عقلانیت آن است که هر نوع آگاهی و آموزه ارائه شده تحلیل و رمزگشایی میشود لذا تربیت فقط آگاهیبخشی نیست؛ ما دائما مخاطبان خود یعنی دانشآموز و طلبه و ... را بمباران اطلاعات میکنیم ولی آیا این اطلاعات براساس توحید رمزگشایی میشود یا براساس عقلانیت فردگرایانه؟
انتهای پیام